هدایت شده از تنـــــفـس صبـــح
#حدیث
🔘قال الرضا علیه السلام:
◽️«اِیَّاکُمْ وَ الْحِرْصَ وَ الْحَسَدَ فَاِنَّهُما اَهْلَکَا الْاُمَمَ السَّالِفَةَ»
▪️از حرص و حسد بپرهیزید زیرا این دو امتهای گذشته را نابود کرده است.
📘بحار الانوار/ ۷۵/ ۳۴۶
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
┏⊰✾✿✾⊱━─------━━┓
❖ @tanafosesobh ❖
┗━------━─━⊰✾✿✾⊱┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ حجت الاسلام و المسلمین عالی
.
اگر سپاس گزاری کنید، حتما شما را (نعمتی) می افزایم؛ اگر ناسپاسی کنید، قطعا عذاب من شدید است (ابراهیم/۷)
#استاد_عالی
#استوری
@tanafosesobh
✍ داستانی بسیاااار زیبا و تاثیر گذار👌👌
👈به عیادت دوستی رفته بودم، پیرمرد شیک و کراوات زده ای هم آنجاحضور داشت. چند دقیقه بعد از ورود ما #اذان مغرب گفتند
آقای پیرکراواتی، باشنیدن اذان ، درب کیف چرم گرانقیمتش را بازکرد و سجاده اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نماز شد.!!برای من جالب بود که یک پیرمرد صورت تراشیده #کراواتی اینطور مقید به نماز اول وقت باشد. از او دلیل نماز خواندن اول وقتش را پرسیدم؟
🌹در جوانی مدتی از طرف #رضا_شاه مسئول اجرای طرح تونل کندوان درجاده چالوس بودم. ازطرفی پسرم مبتلا به #سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هرلحظه منتظرمرگ بچه ام بودم.!!
روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، #مشهد🕌 برویم و دست به دامن امام رضا(علیه السلام) بشویم. آن موقع من این حرفها را قبول نداشتم اما چون مادر بچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم.
🌳 رسیدیم مشهد و بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی گریه میکرد . گفت برویم داخل حرم که من امتناع کردم بچه را گرفت و گریه کنان داخل #حرم آقا رفت.
🎅 #پیرمردی توجه ام را به خودش جلب کردکه رو زمین نشسته بود و سفره کوچکی که مقداری انجیر و نبات خرد شده در آن بود. هرکسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش میگذاشت و طرف خوشحال و خندان میرفت!
❤️به خود گفتم عجب مردم ساده ای داریم پیرمرد چطور همه را دل خوش كرده آنهم با انجیر و تکه ای نبات!
پيرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟⁉️
گفتم:چه شرطی و برای چی؟
👈شیخ گفت :قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یکسال نمازهای یومیه را #سر_وقت اذان بخوانی.!
متعجب شدم که او قضيه مرا ازکجا میدانست!؟ كمی فکرکردم دیدم اگر راست بگوید ارزشش را دارد...
✅خلاصه گفتم :باشه قبوله و با اینکه تا آنزمان نماز نخوانده بودم و اصلا قبول نداشتم گفتم:باشه.!
💚همین که گفتم قبوله آقا، دیدم سر و صدای مردم بلند شد و در ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید و مردم هم بدنبالش چون #شفاء گرفته وخوب شده بود. من هم از آن موقع طبق قول و قرارم با مرحوم "شیخ حسنعلی نخودکی" نمازم را سر وقت میخوانم.
💂♂روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتند رضا شاه جهت #بازدید آمده. درحال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهرشد مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبرکنم بعداز بازدید شاه نمازم را بخوانم. چون به خودم قول داده بودم وضو گرفتم و ایستادم به #نماز. رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم. نمازم که تمام شد بلند شدم دیدم درست پشت سرم ایستاده.
👈 گفتم: قربان درخدمتگذاری حاضرم. رضاشاه هم پرسید : مهندس همیشه نماز اول وقت میخوانی!؟ گفتم : قربان ازوقتی پسرم شفا گرفت نماز میخوانم چون درحرم امام رضا(علیه السلام) شرط کردم. رضاشاه نگاهی به همراهانش کرد و با چوب تعلیمی محکم به یکی زد و گفت: مردیکه پدرسوخته، کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفابده، و نماز اول وقت بخوانه دزد و #عوضی نمیشه.! اونیکه دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد!
♨️بعدها متوجه شدم، آن شخص زیر آب منو زده بود و رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما #نمازخواندن من، نظرش راعوض کرده بود و جانم را خریده بود. از آن تاریخ دیگر هرجا که باشم اول وقت نمازم را میخوانم و به روح مرحوم"شیخ حسنعلی نخودکی" فاتحه و درود میفرستم.
🌷(خاطره مهندس گرایلی سازنده تونل کندوان)
#تلنگر
#داستان
🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋
┏⊰✾✿✾⊱━─------━━┓
❖ @tanafosesobh ❖
┗━------━─━⊰✾✿✾⊱┛
✨﷽✨
دست ما بر ڪرم و رحمت مهدے باشد
عشق ما آمدن دولت مــهدے باشد ؛
اول ماه ربیع از ڪرمت یا سلطان
روزے ما فرج حضرت مـــ❣ــهدے باشد
#تبریک
┏⊰✾✿✾⊱━─------━━┓
❖ @tanafosesobh ❖
┗━------━─━⊰✾✿✾⊱┛
#فرارسیدن_ماه_ربیعالاول_تهنیت_باد💐
#پندانه🌱
✍آیت الله قرهی :
من این ڪد را به شما بدهم
که هر کس بخواهد به آقا نزدیک شود
اولین راهش
⬇️
#ڪنترلچشم است...
⬅️چشمِ گناه بین ،
امام زمان بین نمی شود
#مواظب_چشمات_باش
#تلنگر
🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷
"صلی الله علیک یا اباعبدالله ❤️
سلام اول هفته ❤️
به شاه کرببلاست ❤️
که لطف مادر سادات بیمه ام بکند✨
#قرار_صبحگاهی
@tanafosesobh
🌱✨
توخودت صبح دل انگیز جهانی به خدا❤️
پس تو ای صبح دل انگیز خدا
سلـــــام ...صبـــــح بخـــــیر ❤️
السلام علیک یا امام زمان (ع)❤️
#قرار_صبحگاهی
ســـــلام ✋
صبـــــح بخـیـــــر🌺
صبحـــــتون پر از تنــفـــــس صبـــــح😉
الهی که لبتون خندون😊
دلتون شاد 😊
تنور زندگیتون گرم گرم 😍
زندگیتون پر از نور خدا ✨
الهی که هفته ای پر از
خیر وبرکت 🌱✨
امید ونشاط 🌱✨
پیش رو داشته باشید 🤲
@tanafosesobh
30_ahd_01.mp3
1.82M
#دعای_عهد❤️
این سوخت اول صبحِ با ارامش بخونش و عهد هات رو با امام زمان یکبار دیگه مرور کن😇
#التماسدعا🙂
امامکاظم(ع)میفرمایند🌹
دنیا مانند آب دریاست که هر چه تشنه از آن بنوشد؛تشنهتر شود تا سرانجام او را میکشد!🌊
#حدیث_روز📚
🌱🌺
نمےدانیـد چقــدر ذوق مےڪنـم
وقتےآدمهایمهربانرامےبینم☺️
مثلاً همیـن نانوای سر کوچهمان
که وقتے کسی میگوید الان پول خورد
همـراهم نیسـت ، بـدون مڪث
مےگوید🌿هرچهلازم داری بردار
یا راننـدهی اتوبوس واحـد که
وقتے مےبینـد مسافری دارد میدود
و با اتـوبـوس فاصله دارم 🚎
به خاطـر او صبر میکند
یا حتـے اون کسی که ڪه کناریش را
نمےشنـاسد اما از ڪنارش با لبخند
جانـــــانهای مےگذرد😊و با نگاه
پرمهرش یک عالمه انرژی مثـــــبت
به قلبش تـزریق مےڪند
(نامحرم ⛔️)
به جهانمان امیدوار می شوم
و خدا را شـــــکر مےکنم🤲
وقتے
مےبینم چنین آدمهایی هستند
هنوز هم ... 🌻🌼
مهـربانے مگـر چیست ؟
جزهمیناحساسهاینقلےو خوب
که حـال آدم را عوض میکند☺️
#حال_خوب_خیرات_کنیم
@tanafosesobh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی که اولین شنبه ماه ربیع پر از خیر وبرکت و نشاط باشه
❣
پدر بزرگم ۹۰ سال دارد و چند سالی است که به دلیل کهولت و عارضه های ناگهانی به صورت دوره ای در بستر بیماری می افتد و مادربزرگم که خود دردهای زیادی در دست و پا و کمر دارد او را مراقبت می کند.
چند روز پیش پدر بزرگم را حمام کردیم و از آنجا که نمی تواند روی پاهایش بایستد و هشیاری برای کنترل عضلاتش ندارد، او را نگه داشته بودم و مادربزرگم لباس های او را به سختی برتنش می کرد. با دردهایی که در بدن مادربزرگم وجود دارد این کار فشار زیادی به او وارد آورد تا حدی که دستانش می لرزید و از شدت لرزش نمی توانست دکمه های پیراهن پدربزرگم را راحت ببندد، نفس تند شده بود و پیوسته آه می کشید.
به نظر آنقدر عصبانی می آمد که حتی تصور کردم حتی ممکن است ضربه ای بر پیکر بی حال پدربزرگ بزند، من که از دیدن این شرایط ناراحت شدم از اتاق بیرون آمدم که او معذب نباشد، شاید بخواهد داد و بیداد کند یا از بد روزگار فغان براورد.
از بیرون اتاق رفتار او را زیر نظر داشتم، دیدم بر سر بالین همسرش رفت او را بوسید و با زبانی پر از مهر و عشق به او گفت:
عزیزم حمام کردی؟ تمیز شدی؟ نبینم که اینجوری روی تخت افتاده باشی، می دانم که چقدر سختی می کشی، بمیرم برات، و ناگاه صدای هق هق گریه هایش بلند شد.
من تازه فهمیدم که مادر بزرگم عصبانی نبود بلکه بغض داشت و غمگین بود. از دیدن عجز و ناتوانی همسر آشفته شده بود، نه از دردهای بدن خود و مشقت پرستاری.
گویی یکی از زیباترین صحنه های زندگی ام را دیده بودم، هیچ کتاب و فیلم و معلمی مفهوم تعهد و وفاداری را به این زیبایی نمی توانست بیان کند.
حالا بیشتر می فهمیدم که چرا مادربزرگم با این همه مشقت زندگی هیچ گاه افسرده نیست، چون عمیق ترین معنای زندگی را یافته ست، مهربانی و تعهد به انسانی که دوستش دارد.
چیزی که شاید من نوعی در موفقیت و دستاورد بیشتر و کسب کردن های بیشتر نیافته ام، او در دل سپردن و از دست دادن یافته.
❣شاید زندگی همینباشد.
شاید زندگی همین دستان لرزان، بدن پر از درد، قامت خمیده ولی قلبی لبریز از مهر باشد.
#سبزیان پور
#داستان
❤️💭❤️💭❤️💭❤️💭❤️💭❤️💭
┏⊰✾✿✾⊱━─------━━┓
❖ @tanafosesobh ❖
┗━------━─━⊰✾✿✾⊱┛