eitaa logo
تـنبــ🦥ــل‌خونہ‌شآه‌؏ـبــاس
2.2هزار دنبال‌کننده
752 عکس
93 ویدیو
2 فایل
من سید ابراهیمم👨🏻‍🏫 مدرس رهایی از اهمال‌کاری ••اینجا بهت یاد میدم چطوری از عقب انداختنِ کارات خلاص بشی😎 قراره برنامه‌ریزی صحیح راه رسیــدن به موفقیــت و دور شدن از اهمال‌کاری رو اینجا آمــوزش ببینی🤩 🦥 ••هر سوالی داشتی درخدمتم😉 @modir_darbar
مشاهده در ایتا
دانلود
. سه تا خرگوش با هزار التماس که مادر بذار ما پیشت بمونیم و... ولی مادر فقط یک حرف، اونم اِلّا و بِلّا باید برید👈🏻 خلاصه خرگوش‌ها چمدون لباس هارو برداشتن و راهی دشت شدن🙄 .
۱ بهمن
. داداش بزرگه بعد از یه عالمه پیاده روی خسته شد و گفت بسه دیگه حال ندارم😓 باید یه خونه درست کنیم که استراحت داشته باشیم...، همه هم موافق بودن👌🏻 داداش بزرگه گفت پاشید برید هرچی🌾 دستتون میاد بیارید که خونه رو درست کنیم...⛏ .
۱ بهمن
. خب داداش اولی خودش رفت مقدار زیادی کاه و نی آورد🌾🎍و گفت:همین ها بسه لازم نیست بگردید خودم پیدا کردم🧐 داداش سومی گفت: با این کاه و نی میخوای خونه درست کنی؟! داداش اولی گفت: آره مگه چشه؟! داداشِ سومی گفت: با یک باد و طوفان🌪 روی سرمون خراب میشه... داداش دومی هم تایید کرد🙄 داداش اولی گفت: من حوصله دردسر ندارم همینه که هست من با اینا میخوام بسازم... نمیخواید میتونید برید😏 .
۱ بهمن
. داداش دومی و سومی پیش اولی🛖 نموندن و خداحافظی کردن و رفتن... داداش اولی یه روزه خونشو درست کرد و واسه خودش کیف می کرد؛" به به چه خونه ای درست کردم" مادر باید بیاد بهم افتخار کنه...😌 داداش دومی و سومی یک کیلومتر اونور تر شروع به جمع کردن وسیله واسه‌ی ساخت خونه کردن...🪚 داداش سومی دید داداش دومیه فقط داره چوب جمع میکنه🧐 بهش گفت؛ نقشه‌ت چیه؟! داداش دومیه گفت یه خونه چوبی درست می‌کنیم که در برابر باد و بارون هم مقاوم باشه😎 داداش سومی بهش گفت: خب اگه زلزله بیاد میخوای چیکار کنی؟! داداش دومی😡 گفت: اَه تو چقدر منفی‌نگری، زلزله کجا بود!!🏚 .
۱ بهمن
. داداش سومی هم جدا شد و پیش داداش دومیه نموند😂🤦‍♂، عجب همبستگی‌ ای دارن این سه برادر😬 خلاصه داداش سومیه راه افتاد و شب چون جا نداشت زیر یه درختی🌳خوابید... صبح که بیدار شد از دور دید داداش دومیه خونش رو تکمیل کرده🪵🏠 راه افتاد و نزدیک چشمه‌ی آبی شروع به کار کردن کرد... ⛏🏗🔩⛓ رفت سه چهارتا دوره‌ی مهندسی ساختمان🏗 بصورت مجازی دید😂و سه ماه تابستون رو کار کرد تا بلاخره تونست یه ساختمان 🏢 مهندسی شده بسازه... .
۱ بهمن
. رسیدیم به فصل پاییز🍁 باد های شدیدی شروع به وزیدن کرد... ولی خونه‌ی داداشِ اول در امان نبود و باد ویرانش کرد... و حالا داداش اول پا به فرار بسمت خونه‌ی داداش دوم .
۱ بهمن
. ولی داداش اول یک یا دو روزی مهمون داداش دوم نبود که🤦‍♂ همونی که باید نمیشد، شد... زلزله‌ای اومد🏚 و خونه‌ی داداش دوم هم خراب شد🪵
۱ بهمن
. به هر طریقی بود چاره ای نداشتن... و مجبور شدن با توجه به بی خانمانی در فصل سردِ سال، بسمت خونه‌ی داداش سوم حرکت کنن😂 آره خلاصه گذر پوست به دباغ‌خونه میوفته😉 داداشِ سوم که دید این دوتا دارن بسمتش🏃‍♂ میان و خونه‌ش جای اینارو نداره چون میخواد ازدواج کنه🤵‍♂👰‍♀ از دور با تیر زدشون🏹😂 خلاصه که همیشه جوری قوی بشید که از این اتفاق ها سرتون نیاد...😎 داداشا هم داداشای قدیم... .
۱ بهمن
. داستان رو عروس پسند جمعش کردم که همسر خرگوش‌سوم خوشش بیاد😁 چون با خانواده شوهر تو یه خونه زندگی کردن سخته😂 .
۱ بهمن
. القصه نتیجه‌ی داستان: همشون دنبال رفاه و آسایش بودن ولی اولی حوصله‌ی زحمت بیشتر رو نداشت...🤦‍♂ و دومی آینده نگر نبود، و با واقعیت خودشو رو‌به‌رو نکرد😑 ولی سومی: سه ماه زحمت کشید که یک عمر راحت باشه، کلمه‌ی آسایش و رفاه رو توی عمل پیاده کرد💪🏻 .
۱ بهمن
. خرگوشِ متوجه شد باید تخصص پیدا کنه برنامه‌ریزی📝 داشته باشه تا موفق بشه نگو که تو هنوز اندر خم یک کوچه‌ای 🤦‍♂ اگه واقعاً به کمکم نیاز داری این مدت چارچشمی حواست به کانال باشه📲 خبرای خوبی توراهه😉
۱ بهمن