#مسیرعشق 50
دور تا دور حیاط پر بود ازاتاق ،یه ایوان بزرگ هم بود
خاله راهنماییمون کرد بریم داخل
-خوشت اومدسارا
از ته دلم لبخند زدم،یادم نمیاد بعد از چه مدت یه لبخند واقعی زده بودم
-اره بهار خیلی به دلم نشستن خیلی خوبن
-بیاین اول یه صبحونه خوب بخورید تا خستگیتون بیرون بره
-خاله روی ایوان بشینیم
-سردتون نمیشه؟
منم دخالت کردم و گفتم
-نه خاله حیف این هوانیست بریم داخل
با کمک بهار سفره رو چیدیم
نان محلی،پنیر،کره،عسل،ماست،سبزی خوردن😋
همگی نشستیم کنار سفره
خیلی ذوق داشتم انگار اولین باره سفره صبحونه دیدم.
بعد از مدتها با چند نفر خیلی صمیمی و راحت نشستم و صبحونه خوردم
خیلی بهم چسبید واقعا محیط گرمی بود
بعد از خوردن یه صبحونه مفصل کمک کردیم ظرفها رو جمع کردیم بردیم توی اشپزخونه وشستیم
عمو رحمان خداحافظی کرد گفت میره به کارای کشاورزیشون برسن
من بودم و بهار و خاله
خاله چایی ریخت،بوی دارچین فضای اتاق رو گرفت،معلوم بود چایی دارچین دم کرده بود
با اینکه خیلی از ما بزرگتر بودن اما دل جوانی داشتن
بعد از خوردن چایی و کمی حرف زدن خاله هردمون رو از خونه بیرون کرد😂
به بهار گفت یالا برو ده رو به مهمونمون نشون بده ،یکم تفریح کنید تا منم ناهار حاضر کنم براتون
سریع دوربینم رو از چمدونم بیرون اوردم و با بهار زدیم بیرون
اولش اینقدر کسل بودم و بی حوصله
اما بعد از یکساعت انگار انرژی مضاعفی پیدا کرده بودم.
بابهار بین مردم ده چرخیدیم،کنار چشمه رفتیم،طرف باغهاشون رفتیم،همه جا رو بهم نشون داد
کلی عکس گرفتم
حدود سه چهار ساعت بعد برگشتیم خونه،خیلی خسته شده بودم
توعمرم اینقدر پیاده راه نرفته بودم
وارد خونه شدیم بوی خوبی پیچیده بود توی خونه
سلامی کردیم به خاله و هر دومون وسط اتاق ولو شدیم.
خاله دست به کمر وارد اتاق شد
-وای نگاه کن تو روخدا،این بچههای شهر چقدر بیطاقت هستن.
مگه رفتید کوه بکنید که این حال هستید،رفتید تفریح کنید
-خاله این بهار اصلا رحم نداره مظلوم گیر اورده همش منو برد اینور واونور هرچی میگم یه ذره بشینیم میگفت نه
-سارا😳
کی بود اینهمه عکس میگرفت از در ودیوار،خر و گوسفند، هنوز میگفت چرا بیشتر نمیچرخیم
با بالشتی که پرت کرد طرفم صدای خنده خاله بلند شد
از دست شما دخترا،استراحت کنید تا وقت نماز
@tanha_masiri_ha
تنهامسیریها...👣
نویسنده(منیرا-م)
🌷بسم رب شهدا وصدیقین🌷
فرازی از وصیت نامه ی زنده یاد
✨فهیمه باباییان پور✨
...خواهران و برادرانم،تمام آنانی که روزی بر وصیتنامه ی این حقیر نگاهی می اندازید در این مدت زندگی ام به یک اصل رسیدم و آن اینکه هدایت جز با ادامه ی خط رسالت و به دنبالش ولایت کسب نمی گردد.🍃
بدین منظور سعی تان بر این باشد که از حامیان این خط باشید و در طول این مسیر چراغ هدایتتان سراجی منیر باشد که همان قرآن کریم است،به این ریسمان محکم چنگ زنید...
با عمل به دستورات آن راه خود را منور گردانید تا زودتر به مقصد رسید و بدانید که دعاها در این راه وسیله ی استواری گامهایتان،آرامش قلبهایتان،مسکن دردهایتان،می باشد.🍂
منبع:کتابِ "پنجاه سال عبادت"
به کوشش گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
@tanha_masiri_ha
تنها مسیری ها...👣
Panahian-Clip-MohasebehSaranghoshti(1).mp3
1.96M
🎵 یک محاسبه سرانگشتی!
🔻یه مدت روش فکر کنید...
#کلیپ_صوتی
@tanha_masiri_ha
تنهامسیری ها...👣
دلــ❤️ــ نوشــ✍ـــته
مولایــ💖ــم
در هر چه نظر کنم تو را بینم ولطف و کرمت را...
هر چه را رصد کنم رد پای تو در آن مشهود است🍂
همه چیز از تو و برای توست و چه کریمانه این همه را در اختیار آدمیزادی قرار داده ای که بیش از همه نافرمانی میکند تورا😔🍃
فشرده شدن قلبم را حس میکنم وقتی میبینم نافرمانی هایی که از اوامرت میشود😑
خود من هم تافته ی جدا بافته ای نیستم اما😭
من هم نافرمانی میکنم فرمان هایت را
نه تنها تورا که حجتت را ،مولایم را امامم را هم نافرمانی میکنم من😢
گناهانم 💟آقـــــای خوبی ها💟 را در زندان غربت افکنده 😔
شرم دارم خود را انسان بنامم مادامی که امام و پیشوایم هم از رنج کارهایم در امان نیست😔
خدایا
پناه میبرم به تو از خودم و از گناهان خودم
رهایم مکن🙏
رهایم مکن که من جز تو کسی را ندارم💞
هرچند که از همه حساب میبرم جز تو.!
از همه میترسم جز تو!!
اما یاور و دلسوزی هم ندارم جز تو😭
تنها تویی که امید دارم نجاتم دهی و با دستان توانگرت از منجلاب گناه و معاصی برهانیم🙏
و تنها تویی که هیچگاه باران رحمتت را از من دریغ نمیداری و یقین دارم که به زودی ظهور مولایـــ💫ـم را هم مایه روشنی چشمانم میگردانی 🌟
آمین یا رب العالمین❣🌙
✨به قلم :کنیز مولا✨
@tanha_masiri_ha
تنها مسیری ها...👣
تنها مسیری ها...👣
بسم رب المهدی...🌷 #ازجوانه_تا_جوانی ۲۱ مطالب مربوط به زمان های خوابیدن در دو بخش زیر تقدیم حضورتو
بسم رب المهدی...🌷
#ازجوانه_تا_جوانی ۲۲
الف: زمان های مناسب بیداری (زمان های بهشتی)🔛
2⃣خواب عیلوله:فاصله ی بین اذان صبح تا طلوع خورشید رو بین الطلوعین و خواب در این زمان رو خواب عیلوله میگن.✔
عیلوله از ماده ی ((عَلَلَ)) و به معنای مرضه،چون خواب در این زمان باعث بیماری میشه.
از امام صادق(ع) نقل شده که⤵
((خواب بامداد شوم و مانع روزی است.چهره را زشت و رنگ آن را زرد می گرداند.پس مبادا که در این زمان بخوابید)).
🔴احادیث و اخبار رسیده از معصومین علیهم السلام حاکی از تقسیم روزی مادی و معنوی هر روز در این زمان هستن و اینکه هرکس این زمان_که زمان نزول فرشته هاس بخوابه از دریافت رزق کامل خود و برکات معنوی این زمان محروم میشه.✔
حضرت امام سجاد علیهم السلام به ابوحمزه ثمالی فرمودن:
↩((قبل از طلوع آفتاب نخواب که من اینکار را از تو نمی پسندم.زیرا که حق تعالی روزی بندگان را در این زمان قسمت می نماید و هرکه این ساعت را خواب باشد از روزی محروم می گردد)).
برگرفته از کتاب"جوانه تا جوانی"
به کوشش
گروه علمی پژوهشی ابن الحیدرعلیه السلام💯
@tanha_masiri_ha
تنهامسیریها...👣
تنها مسیری ها...👣
#مدیریت_زمان ۳ سلاام دوست عزیز☺️ خوبی؟ امروزم اومدم یکم سرت رو درد بیارم 😉🌷 خب اهمیت زمان رو بی
#مدیریت_زمان ۴
سلام
حالتون خوبه؟😊
خداروشکر
در پست های قبلی راجع به ارزش زمان صحبت کردیم و لزوم مدیریت زمان رو هم بیان کردیم✅
امروزم قراره مطالب بیشتری رو پیرامون همین موضوع باهم بررسی کنیم😉
🔻ما در یک مکانی به اسم دنیا زندگی می کنیم و در طی این زندگی زمانی رو در دنیا میگذرونیم👌
حالا بنظرت ارزش کدوم یک از اینا بیشتره
من میگم زمان با ارزشتره❗️
اخه ببین👀 زمان که تموم شه عمر ماهم تموم شده دیگه☹️
مکان که تموم نمیشه ولی ☺️
🔴این ماییم که با تموم شدن زمانمون باید کوچ کنیم به دیار باقی ↪️
پس بقای مکان هم وابسته به بقای زمانه👌
دوست عزیز ما قراره یه حیات جاویدان در سرای آخرت داشته باشیم ✔️
👈اونجا دیگه زمان معنی نداره 👌
☑️اما لحظه لحظه این دنیا میتونه برای ما یه فرصت طلایی باشه برای آباد کردن آخرتمون↪️
هرچقدر بیشتر زمانمون رو در راه خدا و کارهای خدا پسند بزاریم اون دنیا هم بهمون عسل بیشتری میدن😋😄
عسل بساز برا خودت 😉
آخرته که بی نهایته
وگرنه این دنیا محدوده، زمانی نداریم.
وقت تنگه رفیق❌
یه روایت از مولا امیرالمونین براتون بگم بعد بریم رو ادامه بحث💢
مولا میفرمایند:
✨از علائم کرم یک مرد این است که گریه کند بر زمانی که از او گذشته است✨
🔴پس ببین چقدر ارزش زمان بالاست که امیرالمونین (ع)گریه کردن بر گذشتن زمان رو از علائم کرامت و شخصیت میدونن.✅
حالا نه اینکه افسرده شی بشینی یه گوشه زل بزنی تو دیوار😕
ولی گریه کن
برای عمر از دست رفته ت گریه کن که گریه براش سزاواره😞
یه کسی خدای نکرده فرزندش به رحمت خدا میره میگن گریه کن ولی نه اونقد که شکایت به تقدیر الهی باشه
❕اونجا ادم باید گریه کنه بهرحال انسانه عاطفه داره ولی نه زیادتر از حدش❌
ولی برای از دست رفتن زمانش هرچقدر بخوادمیتونه گریه کنه. اونجا مانعی نیست👌
زمانت رفت. تموم شد
کاری نکردی⁉️
سر هیچی زمانت رفت⁉️
از دستش دادی ذخیره آخرتت نکردی⁉️
بشین گریه کن
اینجا باید گریه کرد😢
↩️یعنی زمان انقدر ارزشش بالاست که برای از دست دادنش هر چقدر بخوای میتونی گریه کنی✔️
زمانت رو تا حالا برای چه کاری گزاشتی ⁉️
تا اینجای عمرت چه مدت از زمانت فدای خدا شده⁉️
کجاها وقتت رو سر هیچی تلف کردی⁉️
می ارزید⁉️
التماس تفکر😊
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در حکومت کریمانه زمینه سوء استفاده فراهم میشه.
با این وجود حکومت کریمانه امام زمان (عج) مظلوم واقع نخواهد شد⁉️
ببینید✔️
#مسیر عشق 51
صدای اذان پیچیده بود
بهار رفت بیرون
بلند شدم از پنجره اتاق حیاط رو نگاه کردم
خاله با بهار داشت حرف میزد،نمیشنیدم چی بهم میگفتن انگار خاله رفت مسجد
بهار هم رفت وضو میگرفت
رفتم نشستم
گوشیمو نگاه کردم
وای پدرم چند بار زنگ زده بود،اصلا یادم نبود بهش خبربدم که رسیدیم
تماسی گرفتم با پدرم واطلاع دادم که رسیدیم.
تماس رو قطع کردم
بهار اومد توی اتاق ،با یه چادر گلدار سفید قشنگ
-بهارخاله رفت مسجد؟
-اره، همیشه نمازشون رو مسجد ده میخونن
-تو چرا نرفتی؟
-من همین جا میخونم،بهر حال ابجیمو که تنها نمیزارم☺️
یه سجاده اورد پهن کرد و شروع کرد به نماز خوندن
نمیدونم چرا نماز میخونن،اصلا این کلمات عربی که میگن یعنی چی؟
شاید بخاطر ترسی که از اون دنیا دارن میخونن
صد در صد همینه
حرفایی که این اخوندها کردن تو سر اینا
ازشون بپرسی چرا نماز میخونید میگن باید بخونیم نخونیم گناه داره
چون پدر مادرمون میخوندن
تهش هم خودشون خبر ندارن چرا میخونن
هرکاری انجام میدن از ترسه،از ترس جهنم و اون دنیا
اینهمه خرافات قبول کردن
کی خبر از اونجا اورده که اونجا چی میگذره
اصلا به من چه😏
بلند شدم رفتم بیرون
لب ایوان نشستم و به منظره حیاط نگاه میکردم
دلم یه چیزی میخواست،اما نمیدونم چی
یه تغیر،یه چیزی که از این یکنواختی منو بیرون بیاره
@tanha_masiri_ha
تنهامسیریها...👣
نویسنده(منیرا-م)
#مسیرعشق 52
رفتم داخل اتاق موهامو شانه زدم،سرم به خارش افتاده بود
نمیدونم این بهار چطور دوام میاره همش این روسری و چادر روی سرش هست.
-چیکارمیکنی سارا
-مشخص نیست،دارم تار میزنم با موهام😒
بلند خندید
-خیلی خب به تار زدنت برس مزاحم هنرنمایت نشم😂
صدای عمو رحمان و خاله اومد.
شالمو انداختم روی سرم و با بهار رفتیم بیرون
هر دومون سلام کردیم
و با گرمی جوابمون رو دادن
-سلام به دخترای گلمون قبول باشه🙂
بعد از حرف زدن
سفره رو پهن کردیم و کنار هم ناهار خوشمزهای که خاله درست کرده بود رو خوردیم
بعد از شستن ظرفها عمو وخاله رفتن استراحت کنن
منو و بهار هم به اتاقمون رفتیم بهار که داشت یه سری چیزی مینوشت
منم از فرصت استفاده کردم وخوابیدم
نمیدونم چقدر خوابیدم اما با سر و صدای توی حیاط بیدار شدم.
از پنجره بیرون رو نگاه کردم همه بیرون بودن
شالمو سرم انداختم و رفتم بیرون کنارشون
چند نفر کنار هم بودن یکی میگفت گفتن حتما میارن همین جا باید سریع خودمون رو اماده کنیم
بعد اینکه حرفاشون تموم شد رفتم کنار بهار
-بهار قضیه چیه؟
-میگم بهت
قراره یه اتفاق خوب اینجا بیوفته
-چه اتفاقی؟
-صبر کن میگم
خاله اومد طرفمون
-بچهها بیاید میوه بخورید بعد بریم بیرون
با کمال میل قبول کردیم
کنار هم میوه خوردیم
بعد به اتفاق خاله و بهار رفتیم بیرون
همسایهها بیرون بودن،انگارهمه قرار بود برن جایی
من و بهار عین بادیگارد دوطرف خاله راه میرفتیم
با گفتن یاالله وارد یه خانه شدیم
خانمها به احترام خاله از جا بلند میشدن
-بهار چخبره اینجا؟
-بجان خودم این یکی رو خودمم نمیدونم
ماهم سلام میکردیم به خانمها با روی خوش تعارف میکردن
وسط اتاق پر از پارچه بود و چرخ خیاطی
یجا نشستیم،یکی از اون خانمها سوال کرد خاله رعنا مهمونات رو معرفی نمیکنی
-بله حتما معرفیشون میکنم
ایشون دخترگلم سارا خانمه
واین دخترم بهار خانمه،هستن چند روزی پیش ما
@tanha_masiri_ha
تنهامسیریها...👣
نویسنده(منیرا-م)