مدیر در مدار نجف
#خاطره
#مهر ۱۳۹۲
به حرمت و در مدار کربلا به نجف راهی گشوده شد...
ثاراللهِ پسر را صدا زدیم، اما این بار پاسخ را «پدرِ ثارالله» که «ثاراللهِ پدر» بود، دادند: «اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ثَارَاللهِ وَ ابنثَارِهِ»، هم حسین ثارالله است و هم علی علیهماالسلام.
بنا بود این بار هم توفیق حضور در خیمهگاه (طرح روایت مصور) مجدد دست دهد اما امر فرمودند از کربلا به نجف رو کنیم و آنجا خیمه زنیم: صد حیف که آن رفت و صد شکر که این آمد...
این بار به بهانه مدیریت فرهنگی بعثه در نجف و با عنوان مسئول فرهنگی و روحانیان نجف...
ولی از همه اینها که بگذریم، سخن از علم و اندیشه و ایده در نجف چه میچسبد! (تعبیری بهتر از این پیدا نشد!)
در عرصه مدیریت فرهنگی (خاصه در این مجال جدیدی که پیش رو است) مشتاق بحثها و اندیشههای راهنمای اهالی فکر و اندیشه هستیم، آخر یک جا اگر مباحثه علمی مزه کند (تعبیری بهتر از این پیدا نشد!) نجف در جوار امیرالمؤمنین است.
حرف از دانشگاه علوی شد، ورود ما در دانشگاه امیرالمؤمنین برایمان زود بود.
باید فعلاً سر کلاس اول دبستان مولا برویم.
فلذا آغاز ورودمان 31 شهریور مطابق #جشن_شکوفههای کلاس اولیها شد!
بی صبرانه منتظر پشتیبانیهایتان هستیم.
چه دعایی!
چه دوایی!
راستی
چهقدر علوی شدن سخت است!
مدیر در مدار نجف شدن بدون همت کربلایی محال است.
🔻فصل "طلبه دانشجو در مدار نجف"
📚 از کتاب: "دلبری برگزیدهام که مپرس" (خاطرات، خطورات و مخاطرات یک خادم)
یادگار روزگار اقامت در نجف... (بعد از رخصت از حضرت پسر در خیمهگاه حسینی)
«نام ما را بنویسید به ایوان نجف...»
@tanhaelaj