eitaa logo
تنها علاج
892 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
577 ویدیو
301 فایل
"با امام حسین(ع) به همه جا می توان رسید" صفحه رسمی حجت‌الاسلام سیّد علی‌اصغر علوی https://virasty.com/tanhaelaj ارتباط با مدیر: @Behesht123
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍صحبت گنجشک با امام علیه السلام راوی: سلیمان (یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام ) حضرت رضا علیه السلام در بیرون شهر، باغی داشتند. گاه گاهی برای استراحت به باغ می رفتند. یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکی هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست. نوک گنجشک، باز و بسته می شد و صداهایی گنگ و نامفهوم از گنجشک به گوش می رسید. انگار با جیک جیک خود، چیزی می گفت. امام علیه السلام حرکتی کردند و رو به من فرمودند: « سلیمان! ... این گنجشک در زیر سقف ایوان لانه دارد. یک مار سمی به جوجه هایش حمله کرده است. زودباش به آن ها کمک کن!... با شنیدن حرف امام در حالی که تعجب کرده بودم بلند شدم و چوب بلندی را برداشتم. آن قدر با عجله به طرف ایوان دویدم که پایم به پله های لب ایوان برخوردکرد و چیزی نمانده بود که پرت شوم... با تعجب پرسیدم: «شما چطور فهمیدید که آن گنجشک چه می گوید؟» امام فرمودند: «من حجت خدا هستم... آیا این کافی نیست؟! @qavami @tanhaelaj
راوی: ابوهاشم جعفری به سخنان امام گوش می دادم. هوا گرم بود و آفتاب ظهر، شدت گرما را بیش تر می کرد. تشنگی تمام وجودم را فرا گرفته بود. شرم و حیای حضور امام، مانع از آن شد که صحبتشان را قطع کنم و آب بخواهم. در همین موقع امام کلامش را قطع کرد و فرمودند: «کمی آب بیاورید!» خادم امام ظرفی آب آورد و به دست ایشان داد. امام، برای این که من، بدون خجالت، آب بخورم، اوّل خودشان مقداری از آب را نوشیدند و بعد ظرف را به طرف من دراز کردند. من هم ظرف آب را گرفتم و نوشیدم. نه! نمی شد. اصلاًنمی توانستم تحمل کنم. انگار آب هم نتوانسته بود درست و حسابی تشنگی ام را از بین ببرد. تازه، بعد از یک بار آب خوردن درست نبود که دوباره تقاضای آب کنم. این بار هم امام نگاهی به چهره ام کردند و حرفش را نیمه تمام گذاشت: «کمی آرد و شکر و آب بیاورید». وقتی خادم برای امام رضا علیه السلام آرد و شکر و آب آورد، امام آرد را در آب ریخت و مقداری هم شکر روی آن پاشید. امام برایم شربت درست کرده بود. نمی دانم از شرم بود یا از خوشحالی که تشکّر را فراموش کردم. شاید در آن لحظه خودم را هم فراموش کرده بودم. با کلام امام رضا علیه السلام ناخودآگاه دستم را به طرف ظرف شربت درازکردم. شربت گوارایی است. بنوش ابوهاشم!... بنوش که تشنگی ات را از بین می برد. @qavami @tanhaelaj
✍شما امام من هستید یکی از دوستان ابن ابی کثیر بعد از شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ، همه درباره امام بعدی دچار شک و تردید شده بودند. همان سال برای زیارت خانه خدا و دیدار بستگانم به مکّه رفتم. یک روز، کنار کعبه، علی بن موسی الرضا علیه السلام را دیدم. با خود گفتم: «آیا کسی هست که اطاعتش بر ما واجب باشد؟» هنوز حرفم تمام نشده بود که حضرت رضا علیه السلام اشاره ای کردند و گفتند: «به خدا قسم! من کسی هستم که خدا اطاعتش را واجب کرده است». خشکم زد. اول فکر کردم شاید متوجه نبوده ام و با صدای بلند چیزی گفته ام. اما خوب که فکر کردم، یادم آمد که حتی لب هایم هم تکان نخورده اند. با شرمندگی به امام رضا علیه السلام نگاه کردم و گفتم: «آقا!... گناه کردم... ببخشید!... حالا شما را شناختم. شما امام من هستید». حرف «ابن ابی کثیر» که به این جا رسید، نگاهش کردم ... بغض راه گلویش را گرفته بود. @qavami @tanhaelaj
✍آخرین طواف راوی: موفّق (یکی از خادمان امام علیه السلام ) حضرت جواد علیه السلام پنج ساله بود. آن سفر، آخرین سفری بود که همراه با امام رضا علیه السلام به زیارت خانه خدا می رفتیم. خوب به یاد دارم... حضرت جواد را روی شانه ام گذاشته بودم و به دور خانه خدا طواف می کردیم. در یکی از دورهای طواف، حضرت جواد خواست تا در کنار «حجرالاسود» بایستیم. اوّل حرفی نزدم، امّا بعد هرچه سعی کردم از جا بلند نشد. غم، در صورت کوچک و قشنگش موج می زد. به زحمت امام رضا علیه السلام را پیدا کردم و هر چه پیش آمده بود، گفتم. امام، خود را به کنار حجرالاسود رساند. جملات پدر و پسر را خوب به یاد دارم. «پسرم! چرا با ما نمی آیی؟» «نه پدر! اجازه بدهید چند سؤال از شما بپرسم، بعد به همراه شما می آیم». «بگو پسرم!» «پدر! آیا مرا دوست دارید؟» «البته پسرم!» «اگر سؤال دیگری بپرسم، جواب می دهید؟» «حتما پسرم». «پدر!... چرا طواف امروز شما با همیشه فرق دارد؟ انگار امروز آخرین دیدار شما با کعبه است». سکوت سنگینی بر لب های امام نشست. یاد سفر امام به خراسان افتادم. به چهره امام خیره شدم. اشک در چشم امام جمع شده بود. امام فرزندش را در آغوش گرفت. دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و. @qavami @tanhaelaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ صلی الله علیک یا اباعبدالله اگرچه گریه نمودم دوماه با غمتان مرا ببخش نمردم پس از محرمتان لباس مشکی من یادگاری زهراست چگونه‌دل‌کنم‌ازآن؟ چگونه‌از‌غم‌تان؟ بگیر امانتی‌ات را خودت نگه‌دارش که چندوقت‌ دگر میشویم‌محرمتان برای سال دگر نه؛ برای فاطمیه... برای روضه مادر؛ برای ماتمتان... @atabe_ir @tanhaelaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ کتاب «معاد، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» منتشر شد 📌 کتاب «معاد، بازسازی فصل کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن»، توسط دفتر اعزام مبلغ دانشگاه امام صادق(ع)، در راستای تکمیل طرح مفاتیح الجهاد با همکاری مرکز رشد این دانشگاه منتشر شد. ♦ کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» حاصل پیاده‌سازی سخنرانی‌های آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در ماه مبارک رمضان سال ۱۳۵۳ هجری شمسی است. جای مبحث معاد در انتهای این کتاب خالی است و با وجود آنکه رهبر معظم انقلاب در یکی از همین جلسات وعده‌ی بحث پیرامون موضوع معاد را نیز می‌دهند، اما فرصت تحقق بخشیدن به این وعده را نمی‌یابند. ♦ رهبر فرزانه انقلاب در مجال‌های مختلفی تا به امروز، مبحث معاد را به صورت پراکنده مورد اشاره قرار داده‌اند. دفتر اعزام مبلغ دانشگاه امام صادق(ع) با در کنار هم قرار دادن این مباحث در امتداد کتاب «طرح کلی اندیشه‌ی اسلامی در قرآن» اقدام به انتشار این کتاب نمود. http://hvasl.ir/news/429115 @hvasl_ir @tanhaelaj
هدایت شده از خانواده بینش مطهر
بسم الله الرحمن الرحیم 📌 ۱۰ مرکز اول فعال در شهریور ماه ۱۴۰۰ ۱- شعبه خوزستان ٢- شعبه یزد ٣- شعبه خراسان رضوی ٤- شعبه قائمشهر ٥- شعبه خراسان جنوبی ٦- مسجد امام سجاد(ع) تهران ٧- شعبه اصفهان ٨- شعبه کاشان ٩- مدارس سما سیرجان ١٠- شعبه استان مرکزی 🔸 : ایتا،تلگرام ، سروش و بله: 🆔 @Bineshe_Motahar