eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
11.3هزار ویدیو
335 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹 🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻 ❇️ گفته شد که ادب یعنی احترام و احترام یعنی رعایت اصل کرامت نفس. ☢️ یکی از مواردی که خانم ها باید در خانواده رعایت کنند اینه که مراقب زبانشون باشن که هر حرفی رو نزنن. در این زمینه خوب برخورد کردن با شوهر و حفظ احترامش یکی از ارکان خانه هست. 🌺 امیرالمومنین علی علیه السلام در نهج البلاغه میفرماید: جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّل جهاد زن خوب شوهر داری کردن اوست... حکمت 136 ✳️ همه میدونیم که کار بسیار سختی هست. پس چرا حضرت امیر (ع) شوهرداری کردن رو جهاد زن معرفی کردن؟ ⭕️ چون شوهر داری کردن واقعا کار سختی هست! چرا؟ 🚸 برای اینکه معمولا آقایون یه مقدار شلختگی دارن و توی جزئیات دقت نمیکنند. یه مقدار هم بی عاطفه هستن و گاهی بی سلیقگی و بی ذوقی هم دارند! برای همین گاهی کفر خانومشون رو در میارن!😖😣😤 اینجاست که خانم باید شوهرش رو تحمل کنه... و این میشه جهاد واقعی زن. 💢 خدا میفرماید که خانم بزرگوار شما نمیخواد بری با داعشی ها بجنگی! همین که شوهرت رو به درستی و با متانت تحمل کنی من ثواب مبارزه با دشمنان خدا رو بهت میدم....🌷 ✅ حسن التبعل یعنی خوب شوهرداری کردن. خب اگه زن آدم بی ادبی باشه تا یه رفتار غلطی از شوهرش میبینه شمشیر اخم رو بیرون میکشه و توی قلب شوهرش میزنه!!!😤😠🔪🗡 بچه ها هم وقتی چنین رفتاری رو از مادرشون ببینن میگن وای چه مادر میرغضبی!!!😥😰 این نوع بچه ها معمولا خوب بار نمیان... ⭕️ یا گاهی اوقات خانم تا ناراحت میشه شروع میکنه به نیش و کنایه زدن... این خراب میکنه بچه ها رو... ✅ روانشناس ها در مورد رابطه زن و مرد یه مطلبی رو میگن که در کلام اهل بیت علیهم السلام هم این مطلب اومده. ✔️ روانشناس ها به خانم ها توصیه میکنن و میگن: وقتی شوهرتون خونه اومد تا 20 دقیقا اول هیییچ حرف منفی ای نزن. هیچ خواسته ای رو مطرح نکن. کلا حرفای منفی رو بذار کنار. هیچ عیبی نگیر و هیییچ انتقادی نکن.😌☺️ 🌺💕 اهل بیت علیهم السلام هم به خانم ها فرمودن: همون اول که آقا به خونه اومد اظهار عشق کن...🥰😘😍 وَ أَنْ‏ تَسْتَقْبِلَهُ عِنْدَ بَابِ بَیْتِهَا فَتُرَحِّبَ بِهِ مکارم‌الاخلاق/214 🎁🌷❤️ اگه یه خانمی اینطوری با شوهرش برخورد کنه طبیعتا مرد خیییلی آروم میشه. بعد از 20 دقیقه هم اگه خانم درخواستی رو مطرح کنه مرد حتما به درخواستش جواب مثبت میده. اما اگه خانمی تا شوهرش از در خونه اومد بهش بگه: مگه نگفتم فلان چیز رو بخر؟! چرا نرفتی اونجا؟ چرا....؟ ⭕️ در این شرایط هر عکس العمل بدی رو مرد نشون بده یه مقدار تقصیرش گردن خانم هم هست.. ✅ رعایت ادب و احترام و اقتدار مرد در درجه اول باعث زیباتر و لذت بخش تر شدن زندگی خانم خواهد شد... پایدلر و سربلند باشید زیر نگاه مهربان پروردگار حاج آقا حسینی 🌹 @saritanhamasir 🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹 🌹🌻🌹🌻🌹
7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 ما هرجا یک انقلابیِ فعّالِ پُرتحرّک داشتیم، کار پیش رفته است هرجا مدیریّتهای ضعیف، بی‌حال، ناامید، غیرانقلابی، و بی‌تحرّک داشتیم،کارها یا متوقّف مانده است، یا انحراف پیدا کرده است 🔹 این مسئله‌ای است که وجود دارد؛ یک اشکالی و یک ضعفی است که وجود دارد؛ باید مدیرانمان ان‌شاءالله باشند، باشند، تلاش بیشتری را انجام بدهند، و به حول و قوّه‌ی الهی همین‌جور هم خواهد شد... 🇮🇷 @saritanhamasir
🌱 27 ⭕️بچه هاتون رو محروم نکنید از پست های مهم و کلیدی مملکت. "آدم حسابی" تربیت کنید. 🌺 طوری که وقتی امام زمان (عج) نگاه میکنن لشگر لشگر آدم حسابی ببینن بین ماها... بعد تشریف بیارن دیگه...😊 🔹فکر میکنید امام زمان ارواحنا فداه منتظر چی هستن؟! 🔰 بله باید قربون صدقه ی این مردم رفت ولی امام زمان (عج) میفرمایند: بیشتر از این انتظار دارم.... اگه من با این وضع بیام، تنها میمونم و نهایتاً یه عده ای از شما میایید برای یاری من و کشته میشید. نه من کشته نمیخوام! 🌷🌍 من آدم های حسابی میخوام "تا باهاشون جهان رو کنم". ✔️ انقدر آدم حسابی توی خانواده ها باشه که وقتی کردم، اصلاً تنها نمونم. 🔔 پدرها و مادرها مراقب باشید چی دارید تربیت میکنید. تربیت فرزند رو دست کم نگیرید.... 👌مخصوصا مادرها! مادرها هستن در خانواده. زن میتونه روی شوهرش هم بیشترین تاثیر رو بذاره. 🏴 @saritanhamasir
🌱 27 ⭕️بچه هاتون رو محروم نکنید از پست های مهم و کلیدی مملکت. "آدم حسابی" تربیت کنید. 🌺 طوری که وقتی امام زمان (عج) نگاه میکنن لشگر لشگر آدم حسابی ببینن بین ماها... بعد تشریف بیارن دیگه...😊 🔹فکر میکنید امام زمان ارواحنا فداه منتظر چی هستن؟! 🔰 بله باید قربون صدقه ی این مردم رفت ولی امام زمان (عج) میفرمایند: بیشتر از این انتظار دارم.... اگه من با این وضع بیام، تنها میمونم و نهایتاً یه عده ای از شما میایید برای یاری من و کشته میشید. نه من کشته نمیخوام! 🌷🌍 من آدم های حسابی میخوام "تا باهاشون جهان رو کنم". ✔️ انقدر آدم حسابی توی خانواده ها باشه که وقتی کردم، اصلاً تنها نمونم. 🔔 پدرها و مادرها مراقب باشید چی دارید تربیت میکنید. تربیت فرزند رو دست کم نگیرید.... 👌مخصوصا مادرها! مادرها هستن در خانواده. زن میتونه روی شوهرش هم بیشترین تاثیر رو بذاره. 🏴 @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_پانزدهم ۲ 👆👆👆👆👆👆👆👆👆
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 ۱ ...مسعود راست می گفت ، این معامله ی پرسود حسابی مرا کرده بود. درضمن چون خودم مجری آن بودم و به هلند می رفتم نگرانی های همیشگی را نداشتم . با اشتیاق فراوان به همه ی حرف های مسعود گوش دادم. سوالاتم را پرسیدم و توجیه شدم . فقط بحث دوری از مسعود و ریحانه آزارم می داد اما در نهایت پذیرفتم. دو ماهی طول کشید تا همه ی کارها انجام شود. مسعود و عاطفه هرروز چندین بار باهم صحبت می کردند ، و من هم در جریان کامل قرار داشتم. دو نفر از دوستان مسعود از گروه دورهمی ، یک ماه زودتر از من به هلند رفتند تا کارهای مقدماتی انجام شود. شب قبل از رفتن مهمانی دادم ... با خانواده ها خداحافظی کردم ... مسعود کل مهمانی را کرد تا من به کارهای اداری و خرید های شخصی ام برسم . وقتی که آخر شب با هم تنها شدیم حسابی برایش کردم و از این که مثل اوایل ازدواجمان اینهمه بهم توجه می کرد لذت می بردم . مسعود هم کلی می کرد ، هم از نظر کاری و هم از نظر شخصیتی ، موضوعی که چندبار توصیه کرد بحث بود. +خانومم خیلی مراقب باش... نکنه همین حجاب نصفه و نیمه رو هم از دست بدی ها... بدون که من راضی نیستم... چندوقتی بود که می دیدم نسبت به سر و وضعم شده‌ اما توجهی نمی کردم. خودش باعث شده بود که من به این شیرین تبدیل شوم... سلیقه مسعود از اول این بود حالا برایم سخت بود که هر آن چه ریسیده بودم پنبه کنم. دل‌کندن از مسعود و ریحانه ، پدر و مادرم و خانواده مسعود ، حتی کارمندانم برایم سخت بود. می دانستم حداقل ۵ یا ۶ ماه آن جا خواهم ماند و همین دلتنگیم را بیشتر می کرد. ریحانه کلاس اولی بود و به من داشت. برای همیشه مدیون مسعود و مادرم هستم که برایش چیزی کم نگذاشتند اما حرف های ریحانه که "اگه هر روز بهم زنگ نزنی دیگه دوستت ندارم" نشانه ی بغضی بود که بچه ام در سینه داشت. وقتی از‌ گیت رد شدم و برگشتم و مسعود را نگاه کردم با همه ی وجودم پشیمان شدم اما... نمی دانم چرا هروقت به حرف دلم گوش ندادم بعدها چوبش را خوردم. بعد از یک سفر طولانی و خسته کننده بالاخره به فرودگاه رسیدم... عاطفه آمده بود دنبالم ... دیدن او در آن کشور غریب حال خوبی داشت محکم در آغوشش گرفتم ... یک بلوز و دامن بلند پوشیده بود با ساق دست و روسری که شبیه لبنانی ها بسته بود. دو سه روز اول حسابی دلتنگی می کردم و روزی چندبار تماس می گرفتم اما کم کم شرایط برایم بهتر شد و درگیری های کاریم هم سرم را گرم کرد... 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 دوستان مسعود به همراه عاطفه بیشتر را فراهم کرده بودند. جلساتی برای عقد قراردادها گذاشته شد . برای شرکت در جلسات سنگ تمام می گذاشتم و حسابی به ظاهرم می رسیدم . می دانستم هر چه بیشتر آنها شوم بیشتری را جلب خواهم کرد. بودن عاطفه با آن در کنارم به شرکت نبود ، خیلی سربسته بهش گفتم ، فهمیدم ناراحت شد ، اما چیزی نگفت . رابطه دوستان مسعود با عاطفه گرمتر و صمیمی تر از من بود ، معلوم بود آنها چندان از من خوششان نمی آمد . یکی از دو دوست مسعود آقای هدایتی مرد موجهی بود که همسرش را از دست داده بود ، از حرکاتش مشخص بود که از عاطفه آمده اما عاطفه مثل همیشه در مقابل مردان و رسمی برخورد می کرد . نزدیک دو ماه با موفقیت سپری شد ، همه چیز ظاهرا خوب پیش می رفت ، به جز مکالمات عاطفه و مسعود که می داد . خنده های عاطفه را حین صحبت با مسعود می دیدم و مواردی پیش آمد که عاطفه زودتر از من از احوالات ایران با خبر شد ، مثل مریض شدن ریحانه یا دنیا آمدن فرزند برادرم ، اعصابم خورد می شد وقتی می دیدم مسعود قبل از من حرفهایش را به عاطفه می گوید . ... ✍صالحه کشاورز معتمدی ═══••••••○○✿ @saritanhamasir
🌱 104 ☢ یه مثال میزنم از این جریان، در ارتباط با که خداوند برای زن کرده: 🔷 مردها در ارتباط با زن ها نقطه ضعف دارند. برای زن ها هم این نقطه ضعف در ارتباط با مردها هست ؛ ولی زن ها در رابطه با مردها قوی ترند. چون قوی تر هستند خداوند به زن ها گفته حجاب داشته باش... 👌چون شما رو قویتر آفریدم ، پس شما کنترل و کن این رابطه رو . ✔️ آقا از نظرِ جسمی قویتره ولی از نظر روحی یه ضعف هایی داره که زن اون ضعف ها رو نداره. 👈لذا خدا میفرماید من "مسئولیتِ حجاب" رو به تو میدم چون تو قدرتت بیشتره... 🌷 در قرآن میفرماید که شما مدیریت کن رابطه زن و مرد رو👇 شما باید با حجابت بگی ( نه ) به مردی که تو خیابون داره رد میشه. او اگر ضعف داشته باشه، گناه میکنه بله و من او رو مجازات میکنم 🔥🔥 این ضعف رو خودم آفریدم ولی تو اگر ضعف داشته باشی ،دو برابرِ او گناه کردی....⛔️❌ 👆 این فلسفه حجابه✅ 🏴 @saritanhamasir
🌱 106 🌹خانم ها تو خونه وظایفِ بیشتری دارند. تنش های توی خونه رو" مادر " کنترل میکنه💖 💍مادرهای محترم وقتی میخواین، دخترتون رو به خونه بخت بفرستید همسری کردن و مادری کردن بهشون یاد بدید✔️ ☢ قدیم میخواستن یک آقای بزرگتری رو معرفی کنند، میگفتن کدخدا ؛ در کنارش میخواستن یه خانمِ موفق و بزرگی رو معرفی کنند، میگفتن کدبانو. 🌷 خیلی از توصیه ها و روایات و آیات رو که شنیدید؛ جامعه غربی به هیچ وجه تحمل نمیکنه❌ 👈البته دلیلش اینه که شعورش به تحلیلِ این مسائل نمیرسه . فقط میگه زن و مرد مساوی هستن!😒 ⁉️کجا مساوی هستن!! پس چرا در غرب هم نمیذارن خیلی ورزش ها رو زن و مرد با هم انجام بدند؟! غرب که خجالت نمیکشه،چرا قاطی نمیکنی پس!؟!😏 🔹خودشون میگن خانم ها ضعیف ترن نمیتونند.. پس فرق دارند دیگه ✅ 👈از خیلی جهاتِ روحی هم نمیکشن چون مساوی نیستن 👈از نظرِ هم نباید برابر باشن چون مردها ضعیف ترند ✔️✔️ خدا خانم ها رو قویتر آفریده و بهشون میگه؛این رابطه رو کنید. چون روحتون قویتره زود زمین نمیخورید.... 🔶 { حجاب یعنی تو مرد رو مدیریت کن }👌 🌷🌺چقدر حجاب قشنگه... حجاب 👈 مظهر قدرتِ زنه✅ 🌹 @saritanhamasir
👆👆 ⚜ @salehe_Keshavarz ⚜ 🔍برای داشتن ... حتما به مطالب و محتوای مرتبط با هدفگذاری و برنامه ریزی مراجعه و مطالعه داشته باشید. 🔍 بودن در انجام برنامه ‌... عزیزدلم! حتما نباید طبق برنامه مکتوب پیش برید ، یه وقتایی یه مواردی اصلا قابل پیش بینی نیست یه کاری پیش میاد که باید انجام بشه پس این مواقع هم باید برنامه روزانه رو بشه پیش برد هم امر ایجاد شده یه وقتایی هم برنامه میمونه برای فردا اصلااا ایرادی نداره نه نگران شو نه خودتو اذیت کن فقط باید مدیریت کنید همین ... 🔍برای و برنامه باید و داشته باشی این یادتون باشه هم مهم هست هم کاربردی فقط دقت کن!! اینجا باید عناوین که تو برنامه مکتوب کردی رو ببینید هر کدوم⤵️ 🔺چقدر زمان ازت میگیره ... 🔺آیا تمرکز ۱۰۰٪ نیاز داره یا همین که یکم بهش دقت کنی انجام میشه ... 🔺اگه تمرکز ۱۰۰٪ نمی خواد ، ببین با کدوم کارت میتونی ادغامش کنی که هر دو به خوبی پیش بره و کامل انجام بشه ... توضیح بیشتر👇👇 یه سری کارها فقط با پیش میره یه سری فقط با کمک اعمال میشه یه سری کارها نیاز به داره یه سری کارها فقط هست یه سری کارها فقط نیاز به داره یه سری کارها نیاز به داره که مهیا باشه انجام میشه و ... 🔍استفاده از خلق وقت ... 🔖کارهایی که نیاز به تمرکز عالی داره حتما تو که کسی با شما کار نداره بزارید که به خوبی پیش بره و خیالتون راحت باشه ... 🔖بعد کارها👇 حالا ببین کدوم کارها رو میتونید با هم کنید تا در یک زمان ، چند کار با هم انجام و به اتمام برسه ... 🔍 کردن خلق شده ... ⚜ بودن ⚜ ⚜گذاشتن برای گاهی هر چقدر هم و بکار میبریم اما وصل شدن به و یه چیز دیگه ست😍😍 🌺 @saritanhamasir ↩️ ➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿ و سخن آخر ... بریم سراغ دو تا 💥⤵️ 👇👇
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_پانزدهم ۲ 👆👆👆👆👆👆👆👆👆
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 ۱ ...مسعود راست می گفت ، این معامله ی پرسود حسابی مرا کرده بود. درضمن چون خودم مجری آن بودم و به هلند می رفتم نگرانی های همیشگی را نداشتم . با اشتیاق فراوان به همه ی حرف های مسعود گوش دادم. سوالاتم را پرسیدم و توجیه شدم . فقط بحث دوری از مسعود و ریحانه آزارم می داد اما در نهایت پذیرفتم. دو ماهی طول کشید تا همه ی کارها انجام شود. مسعود و عاطفه هرروز چندین بار باهم صحبت می کردند ، و من هم در جریان کامل قرار داشتم. دو نفر از دوستان مسعود از گروه دورهمی ، یک ماه زودتر از من به هلند رفتند تا کارهای مقدماتی انجام شود. شب قبل از رفتن مهمانی دادم ... با خانواده ها خداحافظی کردم ... مسعود کل مهمانی را کرد تا من به کارهای اداری و خرید های شخصی ام برسم . وقتی که آخر شب با هم تنها شدیم حسابی برایش کردم و از این که مثل اوایل ازدواجمان اینهمه بهم توجه می کرد لذت می بردم . مسعود هم کلی می کرد ، هم از نظر کاری و هم از نظر شخصیتی ، موضوعی که چندبار توصیه کرد بحث بود. +خانومم خیلی مراقب باش... نکنه همین حجاب نصفه و نیمه رو هم از دست بدی ها... بدون که من راضی نیستم... چندوقتی بود که می دیدم نسبت به سر و وضعم شده‌ اما توجهی نمی کردم. خودش باعث شده بود که من به این شیرین تبدیل شوم... سلیقه مسعود از اول این بود حالا برایم سخت بود که هر آن چه ریسیده بودم پنبه کنم. دل‌کندن از مسعود و ریحانه ، پدر و مادرم و خانواده مسعود ، حتی کارمندانم برایم سخت بود. می دانستم حداقل ۵ یا ۶ ماه آن جا خواهم ماند و همین دلتنگیم را بیشتر می کرد. ریحانه کلاس اولی بود و به من داشت. برای همیشه مدیون مسعود و مادرم هستم که برایش چیزی کم نگذاشتند اما حرف های ریحانه که "اگه هر روز بهم زنگ نزنی دیگه دوستت ندارم" نشانه ی بغضی بود که بچه ام در سینه داشت. وقتی از‌ گیت رد شدم و برگشتم و مسعود را نگاه کردم با همه ی وجودم پشیمان شدم اما... نمی دانم چرا هروقت به حرف دلم گوش ندادم بعدها چوبش را خوردم. بعد از یک سفر طولانی و خسته کننده بالاخره به فرودگاه رسیدم... عاطفه آمده بود دنبالم ... دیدن او در آن کشور غریب حال خوبی داشت محکم در آغوشش گرفتم ... یک بلوز و دامن بلند پوشیده بود با ساق دست و روسری که شبیه لبنانی ها بسته بود. دو سه روز اول حسابی دلتنگی می کردم و روزی چندبار تماس می گرفتم اما کم کم شرایط برایم بهتر شد و درگیری های کاریم هم سرم را گرم کرد... 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 دوستان مسعود به همراه عاطفه بیشتر را فراهم کرده بودند. جلساتی برای عقد قراردادها گذاشته شد . برای شرکت در جلسات سنگ تمام می گذاشتم و حسابی به ظاهرم می رسیدم . می دانستم هر چه بیشتر آنها شوم بیشتری را جلب خواهم کرد. بودن عاطفه با آن در کنارم به شرکت نبود ، خیلی سربسته بهش گفتم ، فهمیدم ناراحت شد ، اما چیزی نگفت . رابطه دوستان مسعود با عاطفه گرمتر و صمیمی تر از من بود ، معلوم بود آنها چندان از من خوششان نمی آمد . یکی از دو دوست مسعود آقای هدایتی مرد موجهی بود که همسرش را از دست داده بود ، از حرکاتش مشخص بود که از عاطفه آمده اما عاطفه مثل همیشه در مقابل مردان و رسمی برخورد می کرد . نزدیک دو ماه با موفقیت سپری شد ، همه چیز ظاهرا خوب پیش می رفت ، به جز مکالمات عاطفه و مسعود که می داد . خنده های عاطفه را حین صحبت با مسعود می دیدم و مواردی پیش آمد که عاطفه زودتر از من از احوالات ایران با خبر شد ، مثل مریض شدن ریحانه یا دنیا آمدن فرزند برادرم ، اعصابم خورد می شد وقتی می دیدم مسعود قبل از من حرفهایش را به عاطفه می گوید . ... ✍صالحه کشاورز معتمدی ═══••••••○○✿ @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_پانزدهم ۲ 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 + می خوام بدونم چقد ب
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 ۱ ...مسعود راست می گفت ، این معامله ی پرسود حسابی مرا کرده بود. درضمن چون خودم مجری آن بودم و به هلند می رفتم نگرانی های همیشگی را نداشتم . با اشتیاق فراوان به همه ی حرف های مسعود گوش دادم. سوالاتم را پرسیدم و توجیه شدم . فقط بحث دوری از مسعود و ریحانه آزارم می داد اما در نهایت پذیرفتم. دو ماهی طول کشید تا همه ی کارها انجام شود. مسعود و عاطفه هرروز چندین بار باهم صحبت می کردند ، و من هم در جریان کامل قرار داشتم. دو نفر از دوستان مسعود از گروه دورهمی ، یک ماه زودتر از من به هلند رفتند تا کارهای مقدماتی انجام شود. شب قبل از رفتن مهمانی دادم ... با خانواده ها خداحافظی کردم ... مسعود کل مهمانی را کرد تا من به کارهای اداری و خرید های شخصی ام برسم . وقتی که آخر شب با هم تنها شدیم حسابی برایش کردم و از این که مثل اوایل ازدواجمان اینهمه بهم توجه می کرد لذت می بردم . مسعود هم کلی می کرد ، هم از نظر کاری و هم از نظر شخصیتی ، موضوعی که چندبار توصیه کرد بحث بود. +خانومم خیلی مراقب باش... نکنه همین حجاب نصفه و نیمه رو هم از دست بدی ها... بدون که من راضی نیستم... چندوقتی بود که می دیدم نسبت به سر و وضعم شده‌ اما توجهی نمی کردم. خودش باعث شده بود که من به این شیرین تبدیل شوم... سلیقه مسعود از اول این بود حالا برایم سخت بود که هر آن چه ریسیده بودم پنبه کنم. دل‌کندن از مسعود و ریحانه ، پدر و مادرم و خانواده مسعود ، حتی کارمندانم برایم سخت بود. می دانستم حداقل ۵ یا ۶ ماه آن جا خواهم ماند و همین دلتنگیم را بیشتر می کرد. ریحانه کلاس اولی بود و به من داشت. برای همیشه مدیون مسعود و مادرم هستم که برایش چیزی کم نگذاشتند اما حرف های ریحانه که "اگه هر روز بهم زنگ نزنی دیگه دوستت ندارم" نشانه ی بغضی بود که بچه ام در سینه داشت. وقتی از‌ گیت رد شدم و برگشتم و مسعود را نگاه کردم با همه ی وجودم پشیمان شدم اما... نمی دانم چرا هروقت به حرف دلم گوش ندادم بعدها چوبش را خوردم. بعد از یک سفر طولانی و خسته کننده بالاخره به فرودگاه رسیدم... عاطفه آمده بود دنبالم ... دیدن او در آن کشور غریب حال خوبی داشت محکم در آغوشش گرفتم ... یک بلوز و دامن بلند پوشیده بود با ساق دست و روسری که شبیه لبنانی ها بسته بود. دو سه روز اول حسابی دلتنگی می کردم و روزی چندبار تماس می گرفتم اما کم کم شرایط برایم بهتر شد و درگیری های کاریم هم سرم را گرم کرد... 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 دوستان مسعود به همراه عاطفه بیشتر را فراهم کرده بودند. جلساتی برای عقد قراردادها گذاشته شد . برای شرکت در جلسات سنگ تمام می گذاشتم و حسابی به ظاهرم می رسیدم . می دانستم هر چه بیشتر آنها شوم بیشتری را جلب خواهم کرد. بودن عاطفه با آن در کنارم به شرکت نبود ، خیلی سربسته بهش گفتم ، فهمیدم ناراحت شد ، اما چیزی نگفت . رابطه دوستان مسعود با عاطفه گرمتر و صمیمی تر از من بود ، معلوم بود آنها چندان از من خوششان نمی آمد . یکی از دو دوست مسعود آقای هدایتی مرد موجهی بود که همسرش را از دست داده بود ، از حرکاتش مشخص بود که از عاطفه آمده اما عاطفه مثل همیشه در مقابل مردان و رسمی برخورد می کرد . نزدیک دو ماه با موفقیت سپری شد ، همه چیز ظاهرا خوب پیش می رفت ، به جز مکالمات عاطفه و مسعود که می داد . خنده های عاطفه را حین صحبت با مسعود می دیدم و مواردی پیش آمد که عاطفه زودتر از من از احوالات ایران با خبر شد ، مثل مریض شدن ریحانه یا دنیا آمدن فرزند برادرم ، اعصابم خورد می شد وقتی می دیدم مسعود قبل از من حرفهایش را به عاطفه می گوید . ... ✍صالحه کشاورز معتمدی ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ 🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
✅ دین میگه عزیز دلم؛ من برای تمایلاتت یه برنامه بهت میدم تا اسیر تمایلات سطحی خودت نشی چون اگه اسیر تمایلات سطحیت بشی زندگیت تلخ میشه و بعدا پشیمون خواهی شد... .
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_پانزدهم ۲ 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 + می خوام بدونم چقد ب
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 ۱ ...مسعود راست می گفت ، این معامله ی پرسود حسابی مرا کرده بود. درضمن چون خودم مجری آن بودم و به هلند می رفتم نگرانی های همیشگی را نداشتم . با اشتیاق فراوان به همه ی حرف های مسعود گوش دادم. سوالاتم را پرسیدم و توجیه شدم . فقط بحث دوری از مسعود و ریحانه آزارم می داد اما در نهایت پذیرفتم. دو ماهی طول کشید تا همه ی کارها انجام شود. مسعود و عاطفه هرروز چندین بار باهم صحبت می کردند ، و من هم در جریان کامل قرار داشتم. دو نفر از دوستان مسعود از گروه دورهمی ، یک ماه زودتر از من به هلند رفتند تا کارهای مقدماتی انجام شود. شب قبل از رفتن مهمانی دادم ... با خانواده ها خداحافظی کردم ... مسعود کل مهمانی را کرد تا من به کارهای اداری و خرید های شخصی ام برسم . وقتی که آخر شب با هم تنها شدیم حسابی برایش کردم و از این که مثل اوایل ازدواجمان اینهمه بهم توجه می کرد لذت می بردم . مسعود هم کلی می کرد ، هم از نظر کاری و هم از نظر شخصیتی ، موضوعی که چندبار توصیه کرد بحث بود. +خانومم خیلی مراقب باش... نکنه همین حجاب نصفه و نیمه رو هم از دست بدی ها... بدون که من راضی نیستم... چندوقتی بود که می دیدم نسبت به سر و وضعم شده‌ اما توجهی نمی کردم. خودش باعث شده بود که من به این شیرین تبدیل شوم... سلیقه مسعود از اول این بود حالا برایم سخت بود که هر آن چه ریسیده بودم پنبه کنم. دل‌کندن از مسعود و ریحانه ، پدر و مادرم و خانواده مسعود ، حتی کارمندانم برایم سخت بود. می دانستم حداقل ۵ یا ۶ ماه آن جا خواهم ماند و همین دلتنگیم را بیشتر می کرد. ریحانه کلاس اولی بود و به من داشت. برای همیشه مدیون مسعود و مادرم هستم که برایش چیزی کم نگذاشتند اما حرف های ریحانه که "اگه هر روز بهم زنگ نزنی دیگه دوستت ندارم" نشانه ی بغضی بود که بچه ام در سینه داشت. وقتی از‌ گیت رد شدم و برگشتم و مسعود را نگاه کردم با همه ی وجودم پشیمان شدم اما... نمی دانم چرا هروقت به حرف دلم گوش ندادم بعدها چوبش را خوردم. بعد از یک سفر طولانی و خسته کننده بالاخره به فرودگاه رسیدم... عاطفه آمده بود دنبالم ... دیدن او در آن کشور غریب حال خوبی داشت محکم در آغوشش گرفتم ... یک بلوز و دامن بلند پوشیده بود با ساق دست و روسری که شبیه لبنانی ها بسته بود. دو سه روز اول حسابی دلتنگی می کردم و روزی چندبار تماس می گرفتم اما کم کم شرایط برایم بهتر شد و درگیری های کاریم هم سرم را گرم کرد... 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 دوستان مسعود به همراه عاطفه بیشتر را فراهم کرده بودند. جلساتی برای عقد قراردادها گذاشته شد . برای شرکت در جلسات سنگ تمام می گذاشتم و حسابی به ظاهرم می رسیدم . می دانستم هر چه بیشتر آنها شوم بیشتری را جلب خواهم کرد. بودن عاطفه با آن در کنارم به شرکت نبود ، خیلی سربسته بهش گفتم ، فهمیدم ناراحت شد ، اما چیزی نگفت . رابطه دوستان مسعود با عاطفه گرمتر و صمیمی تر از من بود ، معلوم بود آنها چندان از من خوششان نمی آمد . یکی از دو دوست مسعود آقای هدایتی مرد موجهی بود که همسرش را از دست داده بود ، از حرکاتش مشخص بود که از عاطفه آمده اما عاطفه مثل همیشه در مقابل مردان و رسمی برخورد می کرد . نزدیک دو ماه با موفقیت سپری شد ، همه چیز ظاهرا خوب پیش می رفت ، به جز مکالمات عاطفه و مسعود که می داد . خنده های عاطفه را حین صحبت با مسعود می دیدم و مواردی پیش آمد که عاطفه زودتر از من از احوالات ایران با خبر شد ، مثل مریض شدن ریحانه یا دنیا آمدن فرزند برادرم ، اعصابم خورد می شد وقتی می دیدم مسعود قبل از من حرفهایش را به عاطفه می گوید . ... ✍صالحه کشاورز معتمدی ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh