🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃
🍃🍂
پس از پنج سال پدرمان بهبودی کامل یافت. برای ما عجیب بود که در این مدت چندین برابر پول مغازه را خرج کردیم!! اما هنوز داخل ظرف پر از پول بود.
پول برای کار با یکی از همکارانش شریک شد. این شراکت به دلیل استفاده آن همکار از گوشتهای نامرغوب طولانی نشد.
سال ۱۳۵۳بود. یک روز پدر برای زیارت عازم قم شد. بعد هم گفته بود: حالا که تا این جا آمدهام بهتر است به نیابت از کربلا به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السلام در شهر ری بروم.
در حین زیارت بود که پس از سالها صاحب رستوران اهواز را میبیند. او هم پدر را دعوت کرد تا مسئول آشپزخانه یک دانشگاه در تهران شود.
تا پیروزی انقلاب کار پدرمان این بود. شنبه ها به تهران میرفت و چهارشنبه ها برمیگشت. تابستانها هم علیرضا را با خودش میبرد.
در تهران گاهی اوقات استراحت، تفریح او زیارت عبدالعظیم علیهالسلام بود.
می گفت: تابستانها یخ میخریدم و در کتری میریختم و به زائرین حضرت، آب خنک میدادم.
🍃
🍂🍃
🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃
🍃
روزی حلال
محمد کریمی
پدرم در محل به مش باقر کبابی معروف بود. مغازه کبابی و بریانی داشت.صبح از خانه خارج میشد و غروب برمیگشت.
به نماز اول وقت در مسجد خیلی اهمیت میداد. لذا صبح ها برای نماز و غروب ها هم برای نماز مغرب به مسجد میرفت. بیسواد بود ولی بسیاری از سورهها را از حفظ میخواند.
استعداد عجیبی داشت. مدتی که در اهواز کار میکرد به زبان عربی مسلط شده بود.
در تهران همکار ترک زبانی داشت.بعداز مدتی کار کردن با او زبان ترکی هم آشنا شده بود.
صاحب ملک مغازه او را از ارامنه اصفهان بود. روزها به دکان او میآمد. پس از مدتی به زبان آنها هم مسلط شده بود.
رفتارش نمونه واقعی یک مسلمان بود. حرفهایی را که میزد، بعدها در احادیث میدیدیم. میگفت: مردم را باید با عمل به دین خدا دعوت کرد، نه با زبان. در نتیجه برخوردهای خوب او، صاحب ملک مغازهاش مسلمان شد!
برای کار، بهترین گوشت را استفاده میکرد. هیچوقت از گوشت گاو یا گوشت یخی آن دوران استفاده نکرد.
در جواب یکی از شاگردانش که پرسید:آخه اینطوری سود ما خیلی کم میشه،گفت:
برکت پول مهمه نه مقدلرش! اگه شما خیلی پول به دست بیاری و به حلال و حرومش دقت نکنی مطمئن باش تو بدترین راه اون پول رو از دست می دی!
همیشه میگفت: آدم باید تو زندگی به دخل و خرجش خیلی دقت کنه.
باید کارش حساب و کتاب داشته باشد. به جای اینکه اینقدر دنبال تجملات باشیم باید به فکر مشکلات مردم باشیم.
مگه ما چقدر تواین دنیا زندگی میکنیم؟ لااقل تو این عمر کوتاه برای رضای خدا گره از کار بندههای خدا باز کنیم.
🍃
🍂🍃
🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍃🍂🍃
🍃🍂🍃
🍃🍂
روزی یکی از شاگردهای قدیمی پدرم آمده بود خانه که به او سر بزند.
بعد هم از خاطرات خودش تعریف میکرد. میگفت: پدر شما انسان بزرگیه. مثل او کمتر پیدا میشه.
مش باقر وقتی شاگرد میخواست، میگشت و بچه یتیم هایی که کسی به اونها محل نمیگذاشت، انتخاب میکرد. بعد هم اونها رو اینقدر نگه میداشت تا اوستا بشن.
همینطوری هم اون ها رو رها نمیکرد. بیشتر این بچه یتیم ها رو صاحب زن و زندگی میکرد. مثل یک پدر همواره پشت و پناهشون بود.
با اینکه شرایط مالی خودش زیاد تعریفی نداشت اما همیشه به مردم کمک میکرد.
اگه میدید کسی جلوی مغازه ایستاده و احتمال فقیر باشه، سریع غذا به ما میداد. میگفت: بدین به این بنده خدا، بوی غذا مییاد، شاید نداره که بخره!
حساب سال داشت. خمس مالش رو حساب میکرد. مش باقر میدونست که امام صادق علیه السلام می فرماید: کسی که حق خداوند (مانند خمس) را نپردازد دو برابر آن را در راه باطل صرف میکند¹.
مغازه پدر شما شده بود محل حل مشکلات مردم. همه مش باقر رو به چشم یک بزرگتر میدیدن.
اون آقا ادامه داد: اگه شما آدمای با خدائی هستین، مطمئن باشید به خاطر لقمه حلال این پیرمرده!
سال ۱۳۶۷ و در مراسم ختم پدرم بسیاری از اهالی محل و کسبه بازار آمده بودند.
چند نفر از آن بچه یتیمها که پدر، زندگیشان را سر و سامان داده بود میگفتند: ما تازه امروز یتیم شدیم. مش باقر واقعا در حق ما پدری کرد.
_________________________________
۱.آثار الصادقین ج۵ ص۴۶۶
وصل الله علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
@tanhamasirhormozgan
🍃
🍂🍃
🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄
سلام رفقا ☺️✋
💥 مژده مژده 💥
⏳شمارش معکوس برای ثبت نام دوره ی جدید #لذت_بندگی در آموزشگاه مجازی حیات برتر زیر نظرتشکیلات تنها مسیر آرامش شروع شد👏
🌾☘🌾☘🌾
ضمنا👇😍
با ثبت نام دردوره جدیدلینک آموزشهای دو دوره ی قبلی (حیات برتر ورهایی از رنجها)
به صورت رایگان در اختیارتون قرار داده میشه.
هزینه هر ترم ۳ماهه ۲۰ هزار تومان است که افرادی که تازه ثبت نام می کنند برای هر سه ترم فقط ۲۰ هزار تومان پرداخت می کنند😍
دراین آموزشگاه شما با این مباحث که با محوریت سخنان استاد پناهیان میباشد آشنا می شوید👇😇
#حیات_برتر
#رهایی_از_رنجها
#لذت_بندگی
و#اسرار_امتحانات_الهی
🎈🎁🎈
🎓گواهی پایان دوره نیز اعطا میشود
┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄
برای همراهی و #ثبت_نام در کلاس جدید
من اینجام😊👇
@AlamdarKomili
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
﷽ سلام_امام_زمانم ﷽
دنیایی را ڪہ آڪنده بہ عطر وجودتان اسٺ را دوسٺ دارم
الهی چشمان ما بہ دیدارتان مبارڪ و منور باد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#حکمت221
قال(علیه السلام ):
بِئسَ الزّادُ الَی...
🔰بدترین توشه برای قیامت، ستم بر بندگان است.
💝@tanhamasirhormozgan
دعای هر روز ماه صفر
هر روز ده بار بخوانید.
🦋 @TanhamasirHormozgan
#تفکر
مراقب دل خود باشیم
❤️♥️
اگر دل را رها ڪنی، بےدلیل علاقہ پیدا مۍڪند و مقدارش را هم نمیےتواند ڪنترل ڪند. اگر دل را رها ڪنی بےدلیل تنفر پیدا مۍڪند و مقدارش را هم نمیتواند ڪنترل کند. باید دل را مہار ڪرد و الا با تمام صفای باطن، دچار هرزگی خواهد شد.
دل مهار بشود، صفای بیشتری پیدا میکند و لذت بیشتری به آدم خواهد داد.
🌸🌸استاد پناهیان
🌹 @TanhamasirHormozgan
✅ به بچه ها برسید!
💫 #حجت_الاسلام_قرائتی 💫
✍ هفت سال اول برای تربیت فرزندان خیلی مهم است و در این سالها برای اینکه بتوانی در کنار بچه باشی ، باید بچه شوی ‼️
↙️یکبار حضرت امیر (ع) به خانه یک بچه یتیم آمد و گفتند ، عزیز ! آقا زاده ! هر چه ایشان گفتند این بچه یتیم همینطور نگاه می کرد و واکنشی نشان نمیداد. حضرت خیلی ناراحت شد که چرا این بچه لبخند نمی زند.
ناگهان حضرت خم شدند و شروع کردند با زانوهایشان راه رفتند و صدای گوسفند درآوردند. به یکباره این یتیم خندید ؛ یک کسی آنجا بود گفت آقا شما امیرالمؤمنین هستید ، چرا این کار را می کنید ؟
👈حضرت فرمودند ، می خواهم این یتیم بخندد.
💢 پدر و مادرها یک مقدار از مشغله تان را کم کنید و به بچه ها برسید!
@TanhamasirHormozgan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌بانوی نخبه ایرانی: "در مصاحبه دکتری شرط کردند در صورتی قبولت میکنیم که بچهدار نشوی!"
@TanhamasirHormozgan