دختر بچهای پنج شش ماهه بود. نمیدانم گرما کلافهاش کرده بود یا چه! زبان نداشت که بگوید چه میخواهد. مادرش تاب گریهاش را نداشت. هی از موکب خارج میشد و بچه را در بغلش تکان میداد. در آن شلوغی مادر در فکر همه چی بود! اینکه شوهرش الان کدام عمود است؟ یا اگر با بستگانش آمده؛ کجا میتواند پیدایشان کند؟ آفتاب بیرحمانه میتابید. مادر نمیدانست مراقب باشد که اگر آشنایشان را دید زود با خبرشان کند یا ببیند فرزندش چرا بی تابی میکند، یا مراقب خودش باشد که گرما زده نشود. ولی من میگویم مادر نه به فکر خودش بود نه به فکر پیدا کردن آشنایش. مادر بیقرار بیتابی دختر بچه اش بود.
جوان بود و معلوم بود بچهی اولش است و تجربه زیادی ندارد. خدا به دلش انداخت یا به واسطه کسی فهماند که بچه تشنهاست. از آن آب های یک بار مصرفی که هر جا ببینیم یاد مشایه میافتیم؛ برداشت و داد دست کودک. آب را باز نکرده کودک شروع کرد به مکیدن ظرف آب. بسته بود ولی تر بود و خیس. بچه به محض مکیدن خیسی روی ظرف آب آرام گرفت. رضایتِ از ته دل، از چشمان مادر معلوم بود. از اونجا که این صحنه را دیدم گریه ام بند نمیآید و زیر لب فقط صدایش میزنم
علی علی علی علی ...
مگه من ...
مادرِ چندتا پسرم که کشتنت؟
قربون دندونای شیریت برم که کشتنت
هنوزم بعضی شبا خواب میبینم شیر میخوری
هنوزم نمیشینه تو باورم که کشتنت
#خاطره
#الی_الله
نویسنده: محمدحسن عبدلی
هدایت شده از حیـّان🇵🇸
در اگر باز نگردد ،
نروم باز به جايی . .
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهی..
12.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا پروردگارت بیاید؟؟؟ {آیه ۱۵۸ سوره انعام}
|
●
|
ما راه را به او نشان دادیم🙂
خواه، سپاسگزار باشد
خواه ناسپاس {آیه ۳ سوره انسان}
بازگشتتان به سوی الله است... {آیه ۴ سوره هود}
#آیه
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
خداس... خدا... #موسیقی #اسحاق_انور
به مناسبتِ روبرو شدنمان با ماهِ عزیز،
گوش میسپاریم به دفتر ماه...