🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
ولی پیرمرد کتابفروش، خیلی شفیعی کدکنی بود... بخدا...
هدایت شده از حیـّان🇵🇸
آه جز آینهای کهنه مرا همدم نیست
پیش چشمان خودت اشک بریزی کم نیست
یک خود آزاری زیباست که من تنهایم
لذتی هست در این زخم که در مرهم نیست
اشتیاقی به گشوده شدن این گره نیست
ور نه تنهایی من که گرهاش محکم نیست
من از این فاصلهها هیچ ندارم گلهای
هر چه تقدیر نوشتست بیفتد غم نیست
لذتی نیست اگر درد نباشد جانم
هیچ شوری به از این شور پس از ماتم نیست
بی سبب درد که هم قافیه با مرد نشد
آدم بی غم و بی درد بدان آدم نیست
تو نبین ساکت و ارام نشستم کنجی
درد نا گفته زیاد است ولی محرم نیست
#سیدتقی_سیدی
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
هرگز منشین متر مزن خوبی خود را
اندازهی خوبی، به ندانستن آن است...
گفتی مگر به خواب ببینی رخ مرا
دیوانه از خیال تو خوابم نمی برد...
#تک_بیت
#سجاد_شهیدی
بیا بیدار شو از این زمستانْ خوابیِ مُفرَط
که زیر خاک این دنیا پر از خواب و پر از خواب است...
انگار جهان من و این مردمِ این شهر
قدر دو جهان فاصله دارند، عجیب است...
#تک_بیت
#شاید_خودم
هدایت شده از حیـّان🇵🇸
من دقیقا همان آدمیام که ترجیح میدهم به جای تخت، روی موکت زمخت خاک گرفته بخوابم ولی بروم؛ به شهرهای مختلف، بین فرهنگهای شمال و نخلستانهای جنوب، توی کویر، کنار اقلیتهای زبانی و مذهبی؛ این خیلی حالت اکتشافی دارد، خوشم میآید.
آدم هتلیای نیستم، چه کسیست که بدش بیاید از آسایش؟ ولی من ترجیح میدهم مدام بروم، مدام. خیلی زیادی آدم سفرم.
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
من دقیقا همان آدمیام که ترجیح میدهم به جای تخت، روی موکت زمخت خاک گرفته بخوابم ولی بروم؛ به شهرهای
پَرِ پروازی اگر بود، مگر می ماندیم؟...