حریفِ غُصّهی ما هم نشد نصیحت شیخ...
که هر که گفت قصه مگر غُصه پروری دانَد؟...
#شعر
#یک_محمد_غریبه
پ.ن: نه هر که سر بتراشد، قلندری دانَد...
🇮🇷تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
#بیکلام_گفت
شاید دیگر بارانی نبارید...
غنیمتیست اشک های ابری دلشکسته که آغوشِ سرزمین ما را پناهگاه خود دیده و بر ما گریسته است...
آه ای باران!... ای سودای قلبهای خستهی ما!... ای که طنینِ آمدنت، نویدِ پَر کشیدنِ کلاغِ غصهی کشاورزان ما را میدهد!... ببار که سرزمین ما، مأمنِ خوبیست برای اشک های جاماندهات از سرزمینهای محال...
#متن
#یک_محمد_غریبه
گوشهای امن در این منزل ویران داریم
ما به تنهاییِ در جمع خود ایمان داریم...
#شعر
#یک_محمد_غریبه
اکنون، ماییم و خودمان...
درهایی که بازند و دلهایی که میتازند...
کسی نیست در این حوالی...
ماییم و خودمان...
احساسی داریم از عمقِ جان و جانی داریم پر از گنج نهان...
اینجا کسی جز خودمان نیست...
ماییم و خودمان...
خواه بمانیم، خواه برویم...
ما که اکنون را دریافتهایم...
میخواهیم زندگی کنیم...
میخواهیم و میتوانیم...
مگر زندگی چیست؟...
زندگی همین لحظههاست...
همین لحظههای لبخند زدنمان...
همین لحظههای باهم بودنمان، قهقهزدنمان از روی خجالت چشمهایمان...
چشمهایمان که به آنها مینگریم و از تَهِ تَهِ دلمان به همدیگر میخندیم و همین لحظهها را خوشیم...
همین است زندگی...
همین...
#متن
#یک_محمد_غریبه
17.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عشق همان اتفاقیست که دیر یا زود میافتد...
#استوری
#یک_محمد_غریبه
.
به مناسبت آزادسازی خرمشهر.
میگویند خرمشهر آزاد شد ولی آباد نشد... قبول ندارم... آنها که این حرف را میزنند، هنوز مردم خرمشهر را نمیشناسند... هنوز خرمشهر را نمیشناسند... من از نزدیک، آبادی خرمشهر را دیدهام... در کوچهها و خیابانهای جنگزدهاش قدم زدهام... خرمشهر، آباد تر از هر شهر دیگریست... خرمشهر، قائم به عشق و صفاست... عشق و صفای همان مردمی که معرفتشان را از نزدیک دیدهام... صفای دلشان را از چشمهایشان بوییدهام... همان ها که تکیهکلامشان«عزیزی» بوده و عزیز یک ایرانند...
چه کسی میگوید خرمشهر آباد نیست؟... آبادی را چه معنا میکنید ای دوستان؟... آبادی یعنی توسعهی صنعت و ماشین آلات؟... یعنی دود و دم و شلوغی و آپارتمان ها؟... خیر... خیر آقا... اشتباه میکنید... اینها آبادی نیستند... آزار اند... آزاری بیش نیستند...
حیف که نمیشود تمام حرفهای خرمشهر را گفت... خرمشهر، حرفهایی در سینه دارد که هیچگاه گفته نخواهند شد... اما خرمشهر، تمامش بوی آزادی سوم خرداد را میداد... آزاد بود و در میان موجهای کارون میخروشید... ولی آهسته... متانتی ابدی داشت...
دیوارهای ترکشخوردهی کوچههای خرمشهر را هیچوقت یادم نمیرود... او، هیچ وقت یادم نمیرود... از میان ترکش ها بلند شده بود... از میان موجهای آرام و گاه خروشانِ کارون... که همیشه آرام بود و گاه خروشان... خرمشهر را کسی نمیفهمد... خرمشهر و ما أدراک خرمشهر...
پ.ن: عکسها برای زمانیست که در کوچه پس کوچه های خرمشهر، رها شده بودم... آزاد و عاشق... آزاد و عاشق...
#خرمشهر
#خرمشهر_آزاد_شد
#زندگی
#متن
#عشق
#خدا
#یک_محمد_غریبه