📚 حکایت حکیمانه 📚
✍آورده اند روزی حضرت استاد دکتر شکمپرور، شاد و شنگول به مجلس و حلقه مریدان رسیده و جمله مریدان را از این شنگولیت متعجب گردیدند.
جوان پرسشگر دهان به سوال گشود: یا شیخ علت این بسط عظیم روحی کانه در اندامتان عروسیست چیست؟
حضرت استاد دکتر شکم پرور: الحمدلله و المنة امروز اسباب شادی و سرور خانواده را فراهم نمودم و این بسط عظمای روحی زان سبب است.
مرید کاوشکر: یا للعجب این چه اکسیریست که اینگونه بسط روحی ایجاد نموده؟
استاد شکمپرور: امروز جمله خانوادگی با موتور مشغول چرخیدن بودیم که در میدان، همسرم فرمود: وای چه بوی خوبیست بوی کباب است.
در دوراهی عقل و هوس باید یکی را انتخاب میکردم : توجه به خواسته همسرم یا رسیدن به جمع مریدان، پا روی هوس گذاشته و برای خوشحالی و سرور خانواده، چند دوری میدان را چرخیدم تا جملگی از بوی کباب سیر گردیدند و به گوش خود شنیدم که همسرم زیر لب والدینم را دعاهایی می فرمودند که محتوایش را نامفهوم بود.
این بسط روحی از باب آن سروریست که بر دل خانواده ام وارد نمودم.
بعد بیان این کرامت، جمله مریدان سمت فروشگاه کویر رفته و به صورت اقساطی موتور سیکلتهایی با کلاه کاسکت و روغن موتور رایگان، خریده و هر روز اهل و عیال را سوار بر مرکب نموده میدانها در نوردیده، چرخیده و دود کباب ها، استشمام کرده، سرور بر قلوب خانواده جاری و دعاهای بیشمار خانواده را به روح پدر و مادرشان نثار نمودند.
#حکایت
#شکمپرور
#همسر
#ادخال_سرور
https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e