دختر داییم 5 سالشه اومده میگه :
باست نقاشی تشیدم !
من : عزیزم بده ببینم !
دختر داییم : منو دوس دالی ؟
من : معلومه جیگر !
دختر داییم : خیل خوب ! این تویی،اینم منم … اینام بچه هامونن !
من 5 ساله بودم شب ادراری داشتم !!😐😂
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺳﻮﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺁﯾﺖ ﺍﻟﮑﺮﺳﯽ ﻣﯿﺨﻮﻧﻪ
ﻋﺒﺪﺍﻟﺒﺎﺳﻂ ﺗﻮ ﺧﺘﻢ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﻧﻤﯿﺨﻮﻧﺪ😂😂
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
شوهرﻫﺎ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻛﺴﺎنی ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ میﺗﻮﻧﻴﺪ ﺭاﺯﻫﺎﺗﻮﻧﻮ ﺑﻬﺸﻮﻥ بگید
ﻣﻴﺪﻭﻧﻴﻦ ﭼﺮا؟
ﭼﻮﻥ اصلا ﮔﻮﺵ ﻧﻤﻴﺪﻥ که فردا بخوان به کسی هم بگن😂
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
بیل گیتس گفته دلیل موفقیتم اینه که تا حالا ساعت ۱۰ شبِ آمریکا رُ ندیدم!
جالبه من تاحالا حتی اصلا آمریکا رو هم ندیدم، ولی موفق نیستم.😂😂
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
پارسال با بابام رفته بودیم ترکیه، هرچی به فروشنده می گفتیم چی میخوایم نمی فهمید.بابام
اعصابش خورد شد گفت کن یو اسپیکاینگیلیش؟
فروشنده گفت یس. بابام برگشت نگام کرد گفت یس یعنی چی؟😑😂
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
یه بارم افسر نگهم داشت ، گفتم جناب سروان ما همکارتونیم ایندفعه رو بیخیال ، جریمه ننویس😏
گفت کدوم قسمتی؟ گفتم بچه بودم همیار پلیس بودم دیگه🤗
بی انصاف ماشینو خوابوند😜😂
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
ﻣﺼﺎﺭﻑ ﺟﻌﺒﻪ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻣﺼﺮﻑ ﭘﻨﯿﺮ:
- ﺧﻮﺩ ﭘﻨﯿﺮ
- ﻗﺎﻟﺐ ﯾﺦ
- ﭘﯿﻤﻮﻧﻪ ﺑﺮﻧﺞ
- ﺟﺎ ﻗﺮﺻﯽ
- ﺟﺎ ﺍﺩﻭﯾﻪ ﺍﯼ
- ﺟﺎ ﻣﺪﺍﺩﯼ
- ﮐﺎﺳﻪ ﺣﻤﺎﻡ
- ﺗﻔﺎﻟﻪ ﮔﯿﺮ ﻇﺮﻓﺸﻮﯾﯽ
- ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯾﺎﻓﺖ
- ﺍﻓﺴﻮﺱ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﺑﺎﺯﯾﺎﻓﺖ!😂
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
ایرانی ها وقتی از خونه میرن بیرون
میگن : آخیش پوسیدیم تو اون چاردیواری
وقتی برمیگردن میگن: هیچ جا خونه خود آدم نمیشه😂😂😂
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
معلم به شاگرد :
من دویدم، تو دویدی، او دوید،
مال چه زمانیه؟
شاگرد: مال زمانی که سر کوچه نذری میدن😂🤣🤣
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
این که میگن: آدم توی محدودیت ها پیشرفت میکنه، راست میگن.
مثلا خود من ۱۰ دقیقه نتم قطع شد، توی همین محدودیت تونستم نت همسایه رو هک کنم 😐😂😂😂
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
غول چراغ جادو اومده پیشم میگه: یه آرزو بکن
میگم: یه خونه میخوام
میگه: اگه من اینکار ازم برمیومد خودم تو آفتابه نمیخوابیدم
خدایی خیلی قانع شدم
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
زمان ما لاکچری بودن خیلی راحت بود.
کافی بود مداد رنگی ۲۴ رنگ داشته باشی🤣🤣🤣😅😆
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اومدیم ثواب کنیم کباب شدیم😂😂
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
رفیقم زنگ زده بی مقدمه میپرسه میدونی قیمت نبات چنده؟ 😐
میگم : نه! چطور؟
پرسید : نقل چی؟
گفتم : نه بابا نمیدونم! میخوای عروسی کنی؟
گفت : نه… 😐
فقط می خواستم ثابت کنم خیلی خری!
آخه از قدیم گفتن خر چه داند قیمت نقل و نبات!!! 😐
مردم بد قاطی کردنا !!!
باز بگید تحریم ها اثر نذاشته
😝😝😝😝😝
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
یه روز با بابام رفتیم هندوانه بخریم.
اینقدر بابام زد تو سرش که ببینه هنداونه خوبیه یا نه، هندونه هه برگشت گفت: حاجی، اگه سفید بودم هم، الان دیگه سرخ شدم😂🤣😅
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردا وقتی میخان بشینن تو ماشین 😁😂
🤣 @Labb_khand
❤️ لَب خَند 😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مامانم اینو فرستاده گفته خرس گنده یاد بگیر😐😂
🤣 @Labb_khand
❤️ لَب خَند 😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روش من برای اعلام مرگ اقوام😕🤣🤣
🤣 @Labb_khand
❤️ لَب خَند 😂
زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یک روز تصمیم گرفت میزان علاقهای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند. یکی از دامادها را به خانهاش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم میزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت. دامادش فوراً شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد.
فردا صبح یک ماشین پژو ۲۰۶ نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت».
زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توی آب و جان زن را نجات داد.
داماد دوم هم فردای آن روز یک ماشین پژو ۲۰۶ نو هدیه گرفت که روی شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت».
نوبت به داماد آخری رسید. زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت. اما داماد از جایش تکان نخورد. او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود؛ پس چرا من خودم را به خطر بیندازم؟ همین طور ایستاد تا مادر زنش در آب غرق شد و مرد.
فردا صبح یک ماشین بی.ام.و آخرین مدل جلوی پارکینگ خانه داماد سوم بود که روی شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! ازطرف پدر زنت».
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
🌸نقاش ﻣﺸﻬﻮﺭﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺍﺵ ﺑﻮﺩ ﺁﻥ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺑﻄﻮﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﺮﺩﻧﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ
ﻧﻘﺎﺵ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﻏﺮﻕ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻧﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺍﺵ ﺑﻮﺩ ، ﮐﻪ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺁﻥ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ، ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻡ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻋﻘﺐ ﺭﻓﺖ.
🌸ﻧﻘﺎﺵ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻋﻘﺐ ﺭﻓﺘﻦ ، ﭘﺸﺘﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﺪﻡ ﺑﻪ ﻟﺒﻪ ﭘﺮﺗﮕﺎﻩ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﺑﻠﻨﺪﺵ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺭﺩ ، ﺷﺨﺼﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻧﻘﺎﺵ ﭼﻪ ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺰﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﺑﻮﺩ ﻧﻘﺎﺵ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﺗﺮﺱ ﻏﺎﻓﻠﮕﯿﺮ ﺷﻮﺩ ﻭ ﯾﮏ ﻗﺪﻡ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﻮﺩ
🌸ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﻗﻠﻤﻮﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﺍ ﺧﻂ ﺧﻄﯽ ﮐﺮﺩ! ﻧﻘﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ، ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﻭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﻠﻮ ﺁﻣﺪ ﺗﺎ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﺰﻧﺪ .ﺍﻣﺎ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺷﺎﻫﺪﺵ ﺑﻮﺩ، ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺳﻘﻮﻁ ﺑﻮﺩ...
🌸ﺑﺮﺍﺳﺘﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺁﯾﻨﺪﻩ ماﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﺗﺮﺳﯿﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺍﻣﺎ ﮔﻮﯾﺎ ﺧﺎﻟﻖ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﭼﻪ ﺧﻄﺮﯼ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ؛
ﺍﻣﺎ ﯾﮏ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﻫﺮﮔﺰ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﯿﻢ
ﺧﺎﻟﻖ ﻫﺴﺘﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﻬﯿﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
🔴 آیه های آتش افزا
احمد بن طولون یکی از پادشاهان مصر بود. وقتی که از دنیا رفت از طرف حکومت وقت، قاری قرآنی را با حقوق زیادی اجیر کردند تا روی قبر سلطان قرآن بخواند.
روزی خبر آوردند که قاری، ناپدید شده و معلوم نیست که به کجا رفته است پس از جست و جوی فراوان او را پیدا کردند و پرسیدند: چرا فرار کردی؟ جرأت نمی کرد جواب دهد. فقط می گفت: من دیگر قرآن نخواهم خواند.
گفتند: اگر حقوق دریافتی تو کم است دو برابر این مبلغ را می دهیم. گفت: اگر چند برابر هم بدهید نمی پذیرم. گفتند: دست از تو برنمی داریم تا دلیل این مسأله روشن شود.
گفت: چند شب قبل صاحب قبر به من اعتراض کرد که چرا بر سر قبرم قرآن می خوانی؟ من گفتم: مرا اینجا آورده اند که برایت قرآن بخوانم تا خیر و ثوابی به تو برسد.
گفت: نه تنها ثوابی از قرائت قرآن به من نمی رسد بلکه هر آیه ای که می خوانی، آتشی بر آتش من افزوده می شود، به من می گویند: می شنوی؟ چرا در دنیا به قرآن عمل نکردی؟
بنابراین مرا از خواندن قرآن برای آن پادشاه بی تقوا معاف کنید.
ر. ک: روایت ها و حکایت ها / 132 131 به نقل از: داستان های پراکنده 2/ 55.
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
🔹 وقتی يه پنگوئن عاشق يه پنگوئن ديگه ميشه، كل ساحل رو ميگرده و قشنگترين سنگ رو انتخاب ميكنه، اون رو واسه جفت ماده ميبره، اگر ماده از سنگ خوشش اومد و قبول كرد جفت هم ميشن؛
ولی اگر قبول نكرد پنگوئن نر احساس ميكنه سنگی كه پیـدا كرده اصلا قشنگ نبوده و اونوقت اونو ميبره زير آب لای مرجانها ميندازه تا ديگه هيچ پنگوئنی اشتباه اونو تكرار نكنه و نا اميد نشه.
👌 بیایید ما هم سعی کنیم یه سنگ و از سر راه یکی برداریم نه اینکه جلو پاش بندازیم که زندگیش خراب شه...
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
🔸 بهلول سڪه طلائی در دست داشت و با آن بازی مینمود.
شیادی چون شنیده بود بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت:
اگر این سڪه را به من بدهی در عوض ده سڪه را ڪه به همین رنگ است به تو
میدهم!!
بهلول چون سڪههای او را دید دانست ڪه سڪههای او از مس است و ارزشی ندارد به آن مرد گفت به یک شرط قبول مینمایم!
سپس گفت:
اگر سه مرتبه مانند الاغ عرعر ڪنی.
شیاد قبول نمود و مانند خر عرعر نمود!
🔸 بهلول به او گفت:
تو با این خریت فهمیدی سڪهای ڪه در دست من است از طلاست
چگونه من نفهمم ڪه سڪههای تو از مس است؟!!
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
❤️ قوطی خالی کمپوت
وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ و ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ خالی ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ.
ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: «ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ.
ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ. ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ و ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.»
ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ.
📚نقل از شهید حسین خرازی
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمیگشت!
پرسیدند : چه میکنی؟
پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب میکنم و آن را روی آتش میریزم…
گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو میآوری بسیار زیاد است و این آب فایدهای ندارد.
گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما آن هنگام که خدا میپرسد: زمانی که دوستت در آتش میسوخت تو چه کردی؟
پاسخ میدهم: هر آنچه از من بر میآمد!
#طنزکها
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گروه طنزکها
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc