eitaa logo
طنزیف
1.3هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
7.3هزار ویدیو
21 فایل
مجله تفریحی سرگرمی خبری و فرهنگی اجتماعی با چاشنی طنز با طنزیف غصه هاتونو پاک کنید تنظیف=پاک کردن ، پاکیزه ساختن ⛔️تبلیغ و تبادل نداریم 🔴 ارتباط با مدیر ════════════ 📝 @Tanzif ═════
مشاهده در ایتا
دانلود
از افلاطون پرسیدند :شگفت انگیز ترین رفتار انسان چیست؟ پاسخ داد : از کودکى خسته مى شود ،براى بزرگ شدن عجله مى کند و سپس دلتنگ دوران کودکى خود مى شود . ابتدا براى کسب مال و ثروت از سلامتى خود مایه مى گذارد سپس براى باز پس گرفتن سلامتى از دست رفته پول خود را خرج مى کند . طورى زندگى مى کند که انگار هرگز نخواهد مرد ، و بعد طورى مى میرد که انگار هرگز زندگى نکرده است . انقدر به آینده فکر مى کند که متوجه از دست رفتن امروز خود نیست ، در حالى که زندگى گذشته یا آینده نیست، زندگى همین حالاست. 🆔 @Tanzyf 💯
📝 بسیاری از مردم کتاب «شازده کوچولو» اثر آنتوان دو سنت اگزوپری را می شناسند. اما شاید همه ندانند که او خلبان جنگی بود و با نازی ها جنگید و کشته شد. قبل از شروع جنگ جهانی دوم سنت اگزوپری در اسپانیا با دیکتاتوری فرانکو می جنگید. او تجربه‌های حیرت‌آور خود را در مجموعه‌ ای به نام لبخند گردآوری کرده است. در یکی از خاطراتش می‌نویسد که او را اسیر کردند و به زندان انداختند. او می نویسد: «مطمئن بودم که مرا اعدام خواهند کرد به همین دلیل به شدت نگران بودم. جیب‌هایم را گشتم تا شاید سیگاری پیدا کنم که از زیر دست آن ها که حسابی لباس هایم را گشته بودند در رفته باشد. یکی پیدا کردم و با دست های لرزان آن را به لب هایم گذاشتم ولی کبریت نداشتم از میان نرده‌ ها به زندانبانم نگاه کردم. او حتی نگاهی هم به من نینداخت درست مانند یک مجسمه آنجا ایستاده بود.» فریاد زدم: «هی رفیق کبریت داری؟» به من نگاه کرد شانه هایش را بالا انداخت و به طرفم آمد. نزدیک تر که آمد و کبریتش را روشن کرد بی اختیار نگاهش به نگاه من دوخته شد. لبخند زدم و نمی‌دانم چرا؟ شاید از شدت اضطراب، شاید به خاطر این که خیلی به او نزدیک بودم و نمی توانستم لبخند نزنم. در هر حال لبخند زدم وانگار نوری فاصلۀ بین دل های ما را پر کرد می دانستم که او به هیچ وجه چنین چیزی را نمی خواهد ولی گرمای لبخند من از میله ها گذشت و به او رسید و روی لب های او هم لبخندی شکفت. سیگارم را روشن کرد ولی نرفت و همانجا ایستاد مستقیم در چشم هایم نگاه کرد و لبخند زد. من حالا با علم به اینکه او نه یک نگهبان زندان که یک انسان است به او لبخند زدم. نگاه او حال و هوای دیگری پیدا کرده بود پرسید: «بچه داری؟» با دست های لرزان کیف پولم را بیرون آوردم و عکس اعضای خانواده‌ام را به او نشان دادم و گفتم: «آره ایناهاش». او هم عکس بچه‌هایش را به من نشان داد و دربارۀ نقشه ها و آرزوهایی که برای آن‌ها داشت برایم صحبت کرد. اشک به چشم هایم هجوم آورد گفتم که می‌ترسم دیگر هرگز خانواده‌ام را نبینم. دیگر نبینم که بچه هایم چطور بزرگ می‌شوند. چشم های او هم پر از اشک شدند. ناگهان بی‌آنکه که حرفی بزند، قفل در سلول مرا باز کرد و مرا بیرون برد. بعد هم مرا به بیرون زندان و جادۀ پشتی آن که به شهر منتهی می‌شد هدایت کرد. نزدیک شهر که رسیدیم تنهایم گذاشت و برگشت. بی‌آنکه کلمه‌ای حرف بزند! یک لبخند زندگی مرا نجات داد! دوست من هم اکنون بخند 😊 🆔 @Tanzyf 💯
❥ آیت الله مجتهدی ره ❥ «ذکر شریف صلوات مثل مداد و پاک کن مےماند. خوبےها را مےنویسد و تثبیت مۍکند و بدی ها را پاک مےڪند و از وجود انسان مۍ زداید.» 👌یک نیت فرج امام زمان 🆔 @Tanzyf 💯
وقتی یکی سیر میخوره و شما بهش میگید آدامس نعنایی بخور مثل اینه طرف سل گرفته باشه بهش قرص سرماخوردگی بدی! اون لعنتی باید سرشو قطع کنی بوش بره 🆔 @Tanzyf 💯
اینم اولین شام بعد از عروسی ! خانوم فراموش کرده برچسب ته قابلمه رو بکنه 😅 + اقا داماد ایشالا عادت میکنی 🆔 @Tanzyf 💯
مامان کوآلاها برعکس مامان های ما، اینجورین که ... بچه شون وقتی میخواد بیدار بشه، میگن عزیزم بگیر بخواب هنوز خیلی زوده بیدار شی 😁 🆔 @Tanzyf 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حیوون خونگی فقط خرس قشنگ از تنهایی درمیای 🆔 @Tanzyf 💯
قیافه من وقتی مامانم میگه دخترم مهندسه و به مهندس کمتر شوهرش نمیدم ! 🆔 @Tanzyf 💯
هر وقت فکر کردی خیلی به این فکر کن که این دُرنا که آخرین بازمانده ی درناهای سیبریه و اسمشو گذاشتیم امید، امسال یازدهمین سالی بود که تنهایی از سیبری به ایران مهاجرت کرد اینکه این درنا 11 ساله میاد ایران چیز عجیبی نیست، اینکه 11 ساله ایرانی‌ها شکارش نکردن و هر سال برگشته خیلی عجیبه! 😂 🆔 @Tanzyf 💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی میگیم مادر از خودش برای بچه میزنه یعنی این آقا خروسه هم عین خیالش نیس😐😂 🆔 @Tanzyf 💯