ناصحا، بیهوده میگویی که دل بردار ازو
من به فرمان دلم، کی دل به فرمان من است؟
👤#هلالی_جغتایی
🆔 @tanzyf♨️
عاشقان، هر چند مشتاق جمال دلبرند
دلبران بر عاشقان از عاشقان عاشق ترند
عشق می نازد به حسن و حسن می نازد به عشق
آری، آری، این دو معنی عاشق یکدیگرند
در گلستان گر به پای بلبلان خاری خلد
نو عروسان چمن صد جامه بر تن میدرند
جان شیرین با لبت آمیخت، گویا، در ازل
گوهر جان من و لعل تو از یک گوهرند
ای رقیب! از منع ما بگذر، که جانبازان عشق
از سر جان بگذرند، اما ز جانان نگذرند
مردم و رحمی ندیدم زین بتان سنگدل
من نمی دانم مسلمانند، یا خود کافرند؟
با تن لاغر، هلالی! از غم خوبان منال
تن اگر بگداخت، با کی نیست، جان می پرورند
#هلالی_جغتایی
🆔 @tanzyf ♨️
دلا، تا میتوان امروز فرصت را غنیمت دان
که در عالم نمیداند کسی احوال فردا را
#هلالی_جغتایی
ییلاقات #اسالم به #خلخال در #بهار
#اینجا_ایران_است
🆔 @tanzyf ♨️
یار گفت: از ما بکن قطع نظر، گفتم: به چشم!
گفت: قطعا هم مبین سوی دگر، گفتم: به چشم!
گفت: یار از غیر ما پوشان نظر، گفتم: به چشم!
وانگهی دزدیده در ما مینگر، گفتم: به چشم!
گفت: با ما دوستی میکن به دل، گفتم: به جان!
گفت: راه عشق ما میرو به سر، گفتم: به چشم!
گفت: با چشمت بگو تا: در میان مردمان
سوی ما هردم نیندازد نظر، گفتم: به چشم!
گفت: اگر با ما سخن داری، به چشم دل بگو
تا نگردد گوش مردم باخبر، گفتم: به چشم!
گفت: اگر خواهی غبار فتنه بنشیند ز راه
برفشان آبی به خاک رهگذر، گفتم: به چشم!
گفت: اگر خواهد دلت زین لعل میگون خندهای
گریهها میکن به صد خون جگر، گفتم: به چشم!
گفت: جای من کجا لایق بود؟ گفتم: به دل
گفت: میخواهم جزین جای دگر، گفتم: به چشم!
گفت: اگر گردی شبی از روی چون ماهم جدا
تا سحرگاهان ستاره میشمر، گفتم: به چشم!
گفت: اگر دارد، هلالی، چشم گریانت غبار
کُحل* بینایی بکش زین خاک در، گفتم: به چشم!
#هلالی_جغتایی
کحل=سرمه چشم
🆔 @tanzyf ♨️
هر شب به سر کوی تو از پای در افتم
وز شوق تو آهی زنم و بی خبر افتم
گر بار غم اینست، که من میکشم از تو
بالله! که اگر کوه شوم از کمر افتم
خواهم بزنی تیر و به تیغم بنوازی
تا در دم کشتن به تو نزدیکتر افتم
من بعد بر آنم که به بوی سر زلفت
برخیزم و دنبال نسیم سحر افتم
ای شیخ، به محراب مرا سجده مفرما
بگذار، خدا را، که بر آن خاک در افتم
گمراهی من بین که: در این مرحله هر روز
از وادی مقصود به جای دگر افتم
سیلاب سرشک از مژه بگشای، هلالی
مپسند که: آغشته به خونِ جگر افتم
#هلالی_جغتایی
🆔 @tanzyf ♨️
من گرفتار و تو در بند رضای دگران
من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران
گنج حسن دگران را چه کنم بی رخ تو؟
من برای تو خرابم، تو برای دگران
خلوت وصل تو جای دگراناست، دریغ!
کاش بودم من دل خسته بهجای دگران
پیش ازین بود هوای دگران در سر من
خاک کویت ز سرم برد هوای دگران
پا ز سر کردم و سوی تو هنوزم ره نیست
وه! که آرد سر من رشک بهپای دگران
گفتی: امروز بلای دگران خواهم شد
روزی من شود، ای کاش! بلای دگران
دل غمگین هلالی بجفای تو خوشاست
ای جفاهای تو خوشتر ز وفای دگران
#هلالی_جغتایی
🆔 @tanzyf ♨️