عزیز همراهم سلام!
«مُحرَّم بیحاج قاسم»
دل «شکسته» بودیم هوای چشامون «بارونی» بود
«ابرهای» بُغض و دل «تنگی» و فراق حاج«قاسم» جبههها، در آسمان «دل»مان «سایهای» سیاه انداخته بود.
کرونای «بیحیا» از «راه» رسید.
برخورد کرد با ماه «قتلِ» امام سرجدایمان.
حسینیهها را «بستند».
دیگر «خستهام»، میخواهم «غزلی» از عمرم را، در زیر «قُبِّه» استجابتِ همه دعاهای عالَم بنویسم.
روضه دو «بیتی» بینظیرِ «بینالحرمین» بخوانم.
علم «عروض» را بیخیال شوم.
با «آرایهها» قهر کنم.
بانثری «ساده» بنویسم: «امام» سرجدای من!
من، عاشقِ «رباعی» امُّالبنینم.
دلم در کربلای «عاشقی» عباس «وفا» یا همان «علمدارِ» بی«دست» توست.
دیگر دست «خودم» نیست «بُریدهام».
به یاد دستِ «جدا» شده «قویترین» ژنرالِ ارتشهای «جهان»، سربازِ «عارف» و همه «شهدا» و رزمندگان «۸»سال حماسه و «شرف»، چند روز باقی مانده تا «عاشورای» عبرتها را، میخواهم: «عاشقی» کنم با نوشتن در «مورد» علمدارِ «عاشق» کربلا؛ وجود نازنین قمرِ «مُنیرِ» بنیهاشم، ابوالفضل العباس..
«#بگو_یاحسین»
ممنون نگاهتم
✍️علی تقوی دهکلانی
@taqavi57