۲
لذا نباید حکایت شب هجران و
ناراحتیهای خویش را به ایشان
بنماییم،
تا ما را از طریقه ای که
اختیار نموده ایم باز دارند؛ راز عشق
رازی است
که به نامحرمان و دشمنان نباید
اظهار نمود.
این اهل کمالند که بدین امر پی برده اند.
.
۳
در جایی میگوید:
عاشقان را بر سرِ خود حُکم نیست
هر چه فرمانِ تو باشد آن کنند
خوش برآ با غصه، ای دل! کَاهلِ راز
عیشِ خوش در بوتهٔ هجران کنند
.
MohammadReza Shajarian - Daghe Shaghayegh [Musicbazi] [320].mp3
3.54M
.
کار از تو می رود،
مددی! ای دلیل راه...
پ.ن:
دلیل راه: استاد و راهنما
.
ترنم عشق | عرفان و حافظ
۱ 🌱آنان که ما را از عشق محبوب حقیقی به حساب ابتلائاتش پرهیز می دهند، چه می دانند که دوست را در زیر ب
۱.
ز طرّه تو پریشانی دلم شد فاش
ز مشک نیست غریب، آری ار بود غمّاز
آيتالله #پهلوانی_تهرانی:
🌱 محبوبا این مظاهر و کثراتند که تو با ایشانی
و عطر جمالت از آنها استشمام میگردد؛
که: قریب مِنَ الأشياء غَيْرُ مُلابِسٍ
بَعيدٌ مِنْها غَيْرُ مُباین.(غرر و درر، ص ۱۴)
خداوند به اشیاء نزدیک است بدون اینکه
با آنها
آمیخته شود، از آنها دور است، بی آنکه
از آنها جدا شود.
پ.ن:
طرّه: زلف یعنی تجلي جمالي حضرت حق
مظاهر: تمام موجودات به غیر از خدا
.
۲.
🌱با این همه من تو را با آنان در
گذشته به سبب
حجابی که میان من و تو واقع شده
بود نمی یافتم 😔
و با دیدنشان پریشانی برایم حاصل
میشد
.
۳.
اما از تو و عطرِ مشکِ جمالت، این کار دور
نیست
که با مخفی داشتن خود در مظاهرت مرا
در پیچ و خم
عالم طبیعت قرار داده و به #فقر_ذاتیم توجه دهی
آنگاه بی پرده سرّ مظاهرت را با ظهور دادن
عطر جمالت برایم آشکار سازی.
.
۴.
و یا خواجه می خواهد بگوید:
محبوبا در گذشته کثرات با عطری که از#تو
دربر داشتند و آن را استشمام نمیکردم،به
پریشانی مبتلایم نمودند.
و چون پرده از رخسار کثرات برکنار نمودی
و تو را با آنها و #محیط به ایشان دیدم، آنان
که خبر از پریشانی ام نداشتند بر این سِرّم
آگاه گردیدند و دانستند.
در واقع این #تو بودی که پرده از کار من
برداشتی،
"ز مشک نیست غریب، آری ار بود غمّاز"
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
می روی و گریه می آید مرا
اندکی بنشین که باران بگذرد
.
هزار دیده به روی تو ناظرند و تو خود
نظر به روی کسی بر نمیکنی از ناز
آیتالله #پهلوانی_تهرانی:
🌱کنایه از اینکه ما همه دانسته و
ندانسته عاشق
دیدار توایم، و یا به تو می نگریم
که:
«أنتَ الَّذى لا إلَهَ غَيْرُكَ، تَعَرَّفْتَ لِكُلِّ
شَيْءٍ فَما جَهِلَكَ شَيْءٌ»( دعای عرفه)
تویی که معبودی جز تو
نیست و خود را به هر چیز شناساندی
لذا هیچ چیزی به تو جاهل نگردید
.
۲
به گفته خواجه در جایی:
کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
در رهگذری نیست که دامی از بلا نیست
در صومعه زاهد و در خلوت صوفی
جز گوشه ابروی تو، محراب دعا نیست.
.
۳
ولی تو را اعتنایی به کس نیست و پرده از
جمال
خویش بر نمیگیری؛ چون نمی خواهی با بودِ
خود،
کسی دم از خویش و دیدار خویش زند
.
۴
در جایی میگوید:
در بحر مایی و منی افتاده ام بیار
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
و در جای دیگر میگوید:
طریق کام جستن چیست؟ ترکِ کام خود گفتن
کلاه سروری این است، گر این تَرک بردوزی
پ.ن:
این تَرک: رها کردن خودبینی و خودخواهی
.