💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#خاطرات_شهید_مهدی_زین_الدین
راوی: خانواده
✍قسمت 5⃣6⃣
🍃 این بار هم مثل همیشه، یک ساعت بیشتر توی خانه بند نشد. گفت «باید بروم شهرستان.» تا میدان شهدا همراهش آمدم. یک دفعه نگاهم به نیم رخش افتاد؛ یک جور غریبی بود. نمی دانم چی شد که دلم رفت پیش پسر کوچیکه. پرسیدم «کجاست؟ خوبه؟» گفت «پریروز دیدمش» گفتم «بابا، به من راستشو بگو، آمادگیشو دارم» لبخند زد. گفت «استغفرالله » دیدم انگار کنایه زده ام که اتفاقی افتاده و او می خواهد دروغی دلم را خوش کند. خودم هم لبخند زدم. دلم آرام شده بود.
★★★★★★★★★★
🍃 سرکار بودم. از سپاه آمدند، سراغ پسر کوچیکه را گرفتند. دلم لرزید گفتم«یک هفته پیش اینجا بود. یک روز ماند بعد گفت می خوام برم اصفهان یه سر به خواهرم بزنم.» این پا آن پا کردند. بالاخره گفتند«کوچیکه مجروح شده و می خواهند بروند بیمارستان، عیادتش. «همراهشان رفتم. وسط راه گفتند «اگر شهید شده باشد چی؟» گفتم «انا لله و اناالیه را جعون» گفتند عکسش را می خواهند. پیاده شدم و راه افتادم طرف خانه. حال خانم خوب نبود. گفت«چرا این قدر زود آمدی؟» گفتم «یکی از هم کارا زنگ زد، امشب از شهرستان می رسند، میان اینجا » گله کرد. گفت « چرا مهمان سرزده می آوری؟» گفتم «اینها یه دختر دارن که من چند وقته می خوام برای پسر کوچیکه ببینیدش، دیدم فرصت مناسبیه » رفت دنبال مرتب کردن خانه. در کمد را باز کردم و پی عکس گشتم که یک دفعه دیدم پشت سرمه. گفتم «می خوام یه عکسشو پیدا کنم بذارم روی طاقچه تا ببینند.» پیدا نشد. سر آخر مجبور شدم عکس دیپلمش را بکنم. دم در، خانم گفت « تلفنمون چند روزه قطعه، ولی مال همسایه ها وصله » وقتی رسیدم پیش بچه های سپاه گفتم « تلفنو وصل کنین. دیگه خودمون خبر داریم.» گفتند « چشم.» یکی دو تا کوچه نرفته بودیم که گفتند « حالا اگر پسر بزرگه شهید شده باشد؟» گفتم « لابد خدا می خواسته ببینه تحملشو دارم.» خیالشان جمع شد که فهمیده ام هم بزرگه رفته، هم کوچیکه
★★★★★★★★★★
🍃 خیلی وقتها که گیر می کنم، نمی دانم چه کار کنم. می روم جلوی عکسش و می نشینم و باهاش حرف می زنم. انگار که زنده باشد. بعد جوابم را می گیرم. گاهی به خوابم می آید یا به خواب کس دیگر بعضی وقتها هم راه حلی به سرم می زند که قبلش اصلاً به فکرم نمی رسید. به نظرم می آید انگار مهدی جوابم داده.
★★★★★★★★★★
🍃اولین بار که لیلا پرسید «مامان! چند سال باهم زندگی کردید؟ » توی دلم گذشت «سی سال،چهل سال» ولی وقتی جمع و تفریق می کنم، می بینم دو سال و چند ماه بیشتر نیست. باورم نمی شود.
پایان
منبع:
http://navideshahed.com/fa/news/414690/%D8%B5%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%B2%DB%8C%D9%86%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86
📢#پیشنهاد_مطالعه
📖کتاب سردار عشق، مجتبی محدث ، محمد مهدی محمدی، دبیرخانه کنگره بزرگداشت سرلشکر پاسدار شهید مهدی زین الدین ( نشر روح )
📖کتاب مبانی مدیریت و فرهنگ سازی( با نگرشی نوین مبتنی بر الگوهای رفتاری – مدیریتی شهید زین الدین )، تالیف : سرهنگ پاسدار احمد یار محمدی ، دکتر حسن زارعی متین، نشر روح - قم
📖کتاب "سر دلبران"، تهیه و تنظیم : کنگره شهید سردار پاسدار مهدی زین الدین، ناشر: نشر روح
📖کتاب "افلاکی ِ خاکی"، مجموعه خاطراتی از سرلشکر پاسدار شهید مهدی زین الدین، به کوشش : علی بهشتی پور ، محمد خامه یار، بازنویسی : تقی متقی، ناشر : دبیرخانه کنگره بزرگداشت سرلشکر پاسدار شهید مهدی زین الدین ( نشر روح )
📖کتاب "زین الدین به روایت هسر شهید"، از مجموعه کتابهای نیمه پنهان ماه، بابک واعظی، انتشارات روایت فتح
📖کتاب "تو که آن بالا نشستی ؛ کتاب زین الدین"، : احمد جبلی، انتشارات روایت فتح
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@taranom_ehsas
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن 💠
#خاطرات_شهید_مجید_زین_الدین
✍ قسمت : 6
🕊گمنام گمنام🕊
🌾دلش نمی خواست کارهایش جلوی دید باشد . مدتی را که در جبهه بود ، اجازه نداد حتی یک عکس یا فیلم از او تهیه شود .
آخرین بار که به مرخصی آمده بود ، قبل از رفتن همه ی عکس هایش را از بین برد تا پس از شهادت چیزی از او باقی نماند .
و در مقابل پرسش خانواده جواب می دهد که «می خواهم اگر شهید شدم، گمنام باشم.»
همین طور هم شد و برای شهادتش حتی یک عکس هم در خانه نداشتیم .
🌾شهید مجید زین الدین تنها خدایش را می دید و تنها برای او عاشقی می کرد ؛ چرا که او به بی نهایت عشق رسیده بود .
🌾شهید مجید زین الدین ، جوان نوزده ساله ی ایرانی ، ترجمان شجاعت و گذشت ، مردانگی را با تمام وجود به اثبات رساند .
پایان
منبع:
http://www.sahebzaman.org/shohada/shohada-zendeginameh/626-sh-majid-zeynoddin.html
---------------------
http://hamaseh17.ir/fa/hero-details/37/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%AC%DB%8C%D8%AF-%D8%B2%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86/
📢#پیشنهاد_مطالعه
📖 کتاب "شهید مجید زین الدین"، از مجموعه کتاب های "ستارگان حرم کریمه"، نویسنده: لیلا موسوی، انتشارات حماسه یاران
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@taranom_ehsas
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#شهید_ادواردو_انیلی
💐✍حرف آخر
قسمت:21
دكتر قدیری ذكر می كند كه برای خانواده آنیلی خیلی سخت بود كه در كشور ایتالیا كه مركز مسیحیت كاتولیك است بگویند كه پسر سناتور آنیلی به اسلام رو آورده است . بنابر این ادواردو را به شدت تحت فشار قرار دادند تا از اسلام دست بردارد.تحریم و تهدیدش كردند كه از ارث محروم خواهد شد و حتی از ارث محرومش كردند، ولی او دست از اسلام بر نداشت و این خود به تنهایی میتواند احتمال خودكشی او را منتفی كند، چون او كه برای حفظ دینش حاضر به گذشت از میلیارها دلار ثروت شده بود، چگونه ممكن بود با این اعتقاد راسخ به اسلام، دست به خودكشی بزند كه در اسلام حرام است؟
قدیری ابیانه معتقد است که صهیونیستها، زنان یهودی را در سر راه زندگی مردان ثروتمند قرار میدهند تا بدینوسیله راه انتقال ثروت به جامعه یهودی را باز كنند. حتی ازدواج مادر ادواردو كه یك پرنسس یهودی بود و ازدواج اول خواهر ادواردو هم حساب شده و برنامهریزی شده است و مرگهای مشكوكی كه در این خانوادههای ثروتمند رخ میدهد، در جهتی است كه در تقسیم ارث در نهایت، قدرت و ثروت، هر چند در طول زمان طولانی، به یهودیان منتقل میگردد.»
با مرگ جورجو، برادر سناتور آنیلی نیز در سن ۳۶ سالگی و با فوت مشكوك جوواننینو، پسرعموی ادواردو آنیلی و كشته شدن خود ادواردو كه عنوان خودكشی بر آن گذاشته شده بود، مدیریت و عمده ثروت فیات (با توجه به فوت پدر ادواردو که بعد از فوت ادواردو رخ داد)، از دست كاتولیكها خارج و به دست یهودیها افتاد.
و حرف آخر:
متن زیر قسمت پایانی نامهای است كه ادواردو مهدی آنیلی در تاریخ 3 می 1980 نوشته است.
امیدوارم الله شما را هدایت كند. امیدوارم او شما را حفظ كند، لطفاً محتاط باشید؛ زیرا من امروز احساس قویای نسبت به شما دارم. امیدوارم الله همیشه با ما باشد.
پایان
منبع:
https://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=934&articleID=410738
📢#پیشنهاد_مطالعه
📖کتاب هدیه مسیح (سیری در زندگی ادواردو آنیلی)، مولف : مصطفی غفاری ساروی، ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
📖 کتاب های زبان اصلی کتاب ” ۸۰ متر ارتفاع مرموز” و “ادواردو آنیلی، جنایت مرموز”، نویسنده: جوزپه پوپّو، (Giuspeppe Puppo)
📖کتاب "ادواردو"، نویسنده: بهزاد دانشگر، انتشارات عهد مانا
📖 کتاب "در پی عشق دویدن"، مولف: نداثابتی و چند نویسنده دیگر ، نشر ساقی
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@taranom_ehsas
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷
✫⇠ #خاطرات_شهید_کاظم_عبدالامیر
#از_جهالت_تا_شهادت
قسمت: 6⃣
✍حلالیت و شهادت
🍂کاظم عبدالامیر یک شیعه عراقی بود که گذر زمان از او یک شیفته حقیقی ساخت. مرید حاج آقا ابوترابی شد. تحولات عجیبی در او به وجود آمد و گرایشش به سید آزادگان از او شخصیت دیگری خلق کرد. او یکی از تأثیرات شگرفت اخلاقی سید آزادگان بود که افراد را جذب خود میکرد و افراد بیآنکه خود متوجه وضعیت باشند شیفته او میشدند.
🍂روزها گذشت تا اینکه اسرای ایرانی آزاد شدند. کاظم برای خداحافظی با آنان به خصوص سید آزادگان (ابوترابی) تا مرز ایران آمد.
🍂کاظم می گوید: من در طول این مدت چندین بار می خواستم که به دیدار اسرای زیر دستم بروم و با آنها ملاقات داشته باشم. ولی وقتی در ایران با راننده ها صحبت می کردم، می گفتند آقای ابوترابی را می شناسیم ولی از نزدیک او را نمی شناختند. حتی وقتی با بعضی ایرانیها صحبت می کردیم و آنها را خوش برخورد می یافتیم با وجود ترسی از معرفی خودم داشتم، از آنها هم سوال می کردیم فقط او را از نزدیک می شناختند ولی از نزدیک اطلاعی نداشتند.
تا اینکه در مشهد در یک هتل در مشهد نشسته بودیم و صاحب آن هتل آقایی بود به نام امیر که این قضیه را هم از او پرسیدم. او گفت بله من آنها را می شناسم. ایشان دو نفر را به من معرفی کرد و من با آنها ملاقات کردم و در سفرهای بعدی با چند اسیر ایرانی دیدار داشتم از جمله آقای اسلامی
🍂او پس از مدتی نتوانست دوری حاج آقا ابوترابی را تحمل کند و به هر سختی بود راهی ایران شد. او برای دیدن حاج آقا به تهران آمد. وقتی فهمید حاجآقا ابوترابی در مسیر مشهد و در یک سانحه رانندگی مرحوم شدهاند به شدت متأثر شد. برای همین به مشهد و سرمزار آقای ابوترابی رفت و مدتها آنجا بود.
🍂کاظم از خدا میخواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذرد. او سراغ برخی دیگر از اسرای ایرانی رفت و از آنها بابت شکنجهها و ... حلالیت طلبید. او حتی تا روستاهای خراسان رفت.
🍂 انسان اگر توبه واقعی کند میتواند مقام شهادت را کسب کند. کاظم مدتی قبل در راه دفاع از حرم حضرت زینب(ع) در سوریه به شهادت رسید. او ثابت کرد که مانند حر اگر از گذشته سیاه خود توبه کنیم، میتوانیم حتی به مقام شهادت برسیم.
پایان
منبع:
https://www.farsnews.com/news/13940614000362
📢 #پیشنهاد_مطالعه
📖کتاب "مدافعان حرم"، گردآورنده کتاب : گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، انتشارات شهید ابراهیم هادی
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@taranom_ehsas
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷
✫⇠ #خاطرات_شهید_شاهرخ_ضرغام
#از_جهالت_تا_شهادت
قسمت:5⃣2⃣
✍شهادت در گمنامی
🍁شاهرخ آرام وآسوده بر روے خاكريز افتاده بود . هر چہ صدايش مےكردم جوابے نمےداد . تمام سینہ اش پر از خون شده بود . تانڪها به من خيلے نزديڪ شده بودند . صداے انفجارها و بوے باروت همہ جا را گرفتہ بود . نمےدانســتم چہ كنم . نہ مےتوانستم او را بہ عقب منتقل كنم نه توان جنگيدن داشتم .
🍁مجبور شدم خودم بہ عقب برگردم . برگشــتم تا براے آخرين بار شــاهرخ را ببينم. با تعجب ديدم چندين عراقے بالاے ســر او رســيده اند . آنها مرتب فرياد مےزدند و دوستانشان را صدا مےڪردند . بعد هم در ڪنار پيڪر او از خوشحالے هلهلہ مےڪردند .
🍁وقتی بہ نیروهاے خودے رسیدم سید و بچہ ها از من پرسیدند پس شاهرخ کو !؟ ولے من چیزے بہ بچہ ها نگفتم . روز بعد يکے از دوستانم نگران و با تعجب گفت : شاهرخ شهيد شده ؟! گفتم : چطور مگه ؟!گفت : الان عراقيها تصوير جنازه يڪ شــهيد رو پخش ڪردند . بدنش پر از تير و ترڪش و غرق در خون بود . ســربازاے عراقے هم در ڪنار پيڪرش از خوشــحالے هلهلہ ميڪردند . گوينــده عراقے هم ميگفت : ما شاهرخ ، جلاد حڪومت ايران را کشتيم !
🍁بغض گلويم را گرفتہ بود . ديگـر نتوانســتم تحمل ڪنم . گريہ امانــم نمےداد . بچہ هاے گروه پيشــرو همہ مثل من بودند و گریہ مےکردند . انگار پدر از دســت داده بودند . مدتے بعد ڪہ نیروهاے دشمن عقب نشینے ڪرد ، همراه يڪے از نيروها براے جستجوے بدن شاهرخ رفتیم . تمام اطراف را گشــتيم . تنها چيزي که پيدا شد کاپشن شاهرخ بود . حتے آن اطراف را کنديم ولے !!! اثرے از پيڪر شــاهرخ نبود .
🍁او از خدا خواسته بود همه گذشته اش را پاک کند. می خواست چیزی از او نماند. نه نام ، نه نشان ، نه قبر ، نه مزار و نه هیچ چیز دیگر. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. پیکر سردار شهید شاهرخ ضرغام هرگز پیدا نشد...
🍁سال بعد وقتے آن منطقہ آزاد شد بہ همراه تعدادے از بچه ها بہ همراه مادر شاهرخ برای پیدا کردن پیڪر شاهرخ دوباره بہ آنجا رفتیم . قبل از اينڪہ من چيزے بگويم مادرش سنگرے را نشان داد و گفت : اينجا شــهيد شــده درسته؟! با تعجب گفتم : بله ،شما از کجا مےدونستيد !؟ گفت : من همينجا او را در خواب ديدم . دو جوان نورانے همين جا به استقبالش آمدند !! بعد ادامہ داد : باور کنيد بارها او را ديده ام . مرتب به من سر ميزند . هيچوقت من را تنها نمے گذارد ! شاهرخ ضرغام ، حر انقلاب اسلامی و تابع محض ولایت فقیہ گمنام ماند . همانطور ڪہ خودش از خدا خواستہ بود ...
پایان
منبع:
🔹کتاب شاهرخ ,حر انقلاب اسلامی
🔹کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
📢 #پیشنهاد_مطالعه
📖 کتاب "شاهرخ حر انقلاب"، کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، انتشارات شهید ابراهیم هادی
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@taranom_ehsas
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠اینک شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق
قسمت :1⃣5⃣
💟مناجات نامه شهيد شيميايي منوچهر مدق
الهي!
دانايي ده كه در راه نيفتم بينايي ده كه در چاه نيفتم
بنماي رهي كه ره گشاينده تويي بگشاي دري كه در گشاينده تويي
الهي!
من كيستم كه تو را خواهم، چون از قسمت خود آگاهم
از نعمت خود چه بهره مندم كردي،
در شكر گزاريت زباني خواهم
الهي!
مكش اين چراغ افروخته را و مسوزان اين دل سوخته را
و مران اين بنده نو آموخته را و مدر اين پرده دوخته را
الهي !
از نفس بدم رهايي ام ده
از غير خودم رهايي ام ده
بيگانه زآشنا و خويشم گردان
يعني به خودم آشنايم گردان
پايان
منبع:
http://navideshahed.com/fa/news/323986/%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF-%D8%B4%D9%8A%D9%85%D9%8A%D8%A7%D9%8A%D9%8A-%D9%85%D9%86%D9%88%DA%86%D9%87%D8%B1-%D9%85%D8%AF%D9%82
📢#پیشنهاد_مطالعه
📖کتاب اینک شوکران- جلد اول، منوچهر مدق به روایت همسر شهید، مولف : مریم برادران، انتشارات روایت فتح
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@roman_mazhabii
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠اینک شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق
قسمت :1⃣5⃣
💟مناجات نامه شهيد شيميايي منوچهر مدق
الهي!
دانايي ده كه در راه نيفتم بينايي ده كه در چاه نيفتم
بنماي رهي كه ره گشاينده تويي بگشاي دري كه در گشاينده تويي
الهي!
من كيستم كه تو را خواهم، چون از قسمت خود آگاهم
از نعمت خود چه بهره مندم كردي،
در شكر گزاريت زباني خواهم
الهي!
مكش اين چراغ افروخته را و مسوزان اين دل سوخته را
و مران اين بنده نو آموخته را و مدر اين پرده دوخته را
الهي !
از نفس بدم رهايي ام ده
از غير خودم رهايي ام ده
بيگانه زآشنا و خويشم گردان
يعني به خودم آشنايم گردان
پايان
منبع:
http://navideshahed.com/fa/news/323986/%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF-%D8%B4%D9%8A%D9%85%D9%8A%D8%A7%D9%8A%D9%8A-%D9%85%D9%86%D9%88%DA%86%D9%87%D8%B1-%D9%85%D8%AF%D9%82
📢#پیشنهاد_مطالعه
📖کتاب اینک شوکران- جلد اول، منوچهر مدق به روایت همسر شهید، مولف : مریم برادران، انتشارات روایت فتح
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@roman_mazhabii