#شب_چهارم_محرم #روضه_حضرت_زهراسلام_الله_علیها
متن روضه 1
🔹آتش زدن به خانهي مولا بهانه بود
شب چهارم محرمه...
امشب دلت رو با من همراه کن...
یه سر بریم مدینه...
بریم خانه ی امیرالمومنین...
🔹آتش زدن به خانهي مولا بهانه بود
🔹مقصود خصم، كشتن بانوي خانه بود
( ای وای ای وای😭)
اگه تو مدینه خانه مادرمون زهرا رو آتیش نمیزدند...
کربلا کسی جرات نمیکرد خیمه های خانم زینب کبری رو آتیش بزنه
🔹از آن به باب وحي لگد زد عدو كه ديد
🔹جان علی به پشت در آستانه بود
هنوز آب غسل پیغمبر خشک نشده بود یکعده نامرد ریختند در خانه امیرالمومنین...
خدا لعنتش کنه...
دومی نامرد صدازد...
علی بیرون بیا وگرنه خونه رو به آتیش میکشم...
خانم زهرای مرضیه...
حامی ولایت...
اومد پشت در ایستاد...
صدا زد...
آی نانجیب حیا نمیکنی...
میخواهی بدون اجازه وارد بشی...
نانجیب صدا زد زهرا در رو باز کن
وگرنه خونه رو آتیش میزنم...
مادرمون زهرا امتناع کرد...
در رو باز نکرد...
نانجیب صدا زد...
هیزمها رو بیارید...
پشت در بگذارید ...
در رو آتیش بزنید...
خدا... خونه ای که جبرئیل برا وارد شدن اجازه میگرفت
درش رو آتیش زدند...
سادات منو ببخشید...
یکی گفت ای بی حیا...
توی این خانه دختر پیغمبره...
صدا زد اگرچه فاطمه باشه خونه رو با اهلش به آتیش میکشم...
ای وای، ای وای...
یاصاحب الزمان آقا منو ببخشید...
در خانه رو آتش زدند...
میخواهی گریه کنی بسم الله...
دیگه کسی آروم نباشه...
در نیمه سوخته شد...
مادرمون زهرا پشت در ایستاده....
یکدفعه نانجیب حیا نکرد...
یاصاحب الزمان...
آنچنان با لگد به این در زد که...
صدای ناله ی مادر بلند شد...
یا ابتاه...
یا رسول الله...
بابا بیا به دادم برس...
فَنادَتْ یا اَبتاهُ یا رَسُولَ اللّه
بابا مگه سفارش منو به این مردم نکرده بودی...
یا اَبتاهُ یا رَسُولَ اللّه هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ...
پهلوم روشکستند...😭
یا فِضَّةُ الیکِ فخُذینی فَقَدْ وَ اللَّه قُتِلَ ما فی اَحْشائی مِن الْحَمْل
(بحار الانوار ج 30 ص 295)
ِ
فضه به فریادم برس بخدا محسنم رو کشتند...
آی غیرتی ها...
طاقت دارید بگم یا نه...
خود نامرد دومی به معاویه نامه نوشت گفت...
تا دختر پیغمبر در مقابلم قرار گرفت...
آنچنان سیلی به صورتش زدم...😭
زهرا نقش زمین شد...
تسلای دل امام زمان صدا بزن...
یا زهرا...
🔸کاش وقت در شکستن پای دشمن میشکست
🔸تا که میخ در نشان سینه زهرا نبود
#شب_چهارم_محرم
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
متن روضه 2
🔸دلم به یاد مدینه بهانه میگیرد
🔸سراغ باغ گلی را شبانه میگیرد
شب چهارم محرمه...
امشب متوسل بشیم به مادر پهلو شکسته...
از همین جا دل ها رو روانه کنیم مدینه...
🔸سراغ باغ گلی را شبانه میگیرد
یا صاحب الزمان...
آقا جانم ... به مادرتون زهرای مرضیه قسم...
دیگه ما رو امشب دست خالی از این مجلس بر نگردون آقا...
اولین دعای ما فرج شماست آقا جانم...
🔸چه حکمت است چون نام فاطمه آید
🔸دلم برای گریه بهانه میگیرد
ابن عباس میگه...
دیدم پیغمبر خدا نگرانن...
عرضه داشتم یا رسول الله...
چی شده آقا...
چرا انقده نگرانید...
حالتون منقلبه...
فرمود ابن عباس...
میبینم بعد از خودم...
امتم به زهرام ظلم میکنن ...
صدای ناله دخترم بلنده ...
هی میگه یا ابتاه...
کسی به داد زهرای من نمیرسه...
عرضه بداریم یا رسول الله ...
نبودی ببینی با دخترت زهرا چه کردن...
پشت درب خانه...
تا پهلوش رو شکستند...
صدا زد یا ابتاه یا رسول الله...
بابا ببین با من چطوری رفتار میکنند...
هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ
َ
صدا زد...
یا فضه خذینی...
فضه محسنم رو کشتن...
ای وای...
همینو گفت بی بی روی زمین افتاد...
حالا فضه میگه...
من اومدم بالای سر زهرای مرضیه...
تا خانم چشماشون رو باز کردن صدا زدن...
فضه به من بگو علی رو کجا بردن...
فضه میگه...
زهرا نگفت صورتم...
نگفت پهلوم...
نگفت بازوم....
فقط صدا زد فضه ...
علی رو کجا بردن....
خانوم جان علی رو دارن سمت مسجد میبرن...
چادر عربی رو به سر کرد...
حالا میخام تصور کنی...
دختر پیغمبر تو کوچه های مدینه...
یه دست به کمر گرفته...
یه دست به دیوار...
هی صدا میزنه...
کجا میبرید مولام رو
🔸دنبال حیدر میدوید
🔸از پهلویش خون میچکید
اومد کنار امیرالمومنین...
دید ریسمان گردن آقا انداختن...
خدا ...
دستای علی رو بستن ...
دارن کشون کشون میبرن...
صدا زد نمیزارم آقام رو ببرید...
دومی نامرد اشاره کرد ...
قنفذ چرا آروم نشستی...
بزنید زهرا رو...😭
خدا... زبان لال بشه...
یه نفر با تازیانه میزد...
یه نفر با غلاف شمشیر...
یه نفر با لگد میزد...
انقدر مادرتون رو زدن...
دستهاش رها شد...
🔸مردنم بهتر که ببینم بند بر دست علی
🔸دست من را بشکنید و دست علی را وا کنید
روضه من تمام...
فقط همینو بگم...
اگه تو مدینه مادرمون زهرا رو نمیزدن...
کسی جرات نمیکرد کربلا...
زینب کبری رو با تازیانه بزنه...
دیدند دختر ابی عبدالله کنار بدن بابا بی تاب شده...
هی صدا میزنه...
بابا بلند شو ببین دارن عمه جانم زینب رو میزنن...
🔸نزنيدم كه در اين دشت مرا كاري هست
🔸گل اگر نيست ولي صفحه ي گلزاري هست
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
#شب_چهارم_محرم
#روضه_حضرت_عبدالله_بن_حسن_علیه_السلام
متن روضه 1
🔸ای عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم
زبانحال باب الحوائج عبدالله بن الحسن...
🔸ای عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم
🔸از حرم تا قتلگه با شور جانبازی دویدم
قربون غریبیش برم...
مثل باباش امام حسن خیلی غریب بوده...
روضه ی جانسوزی داره...
دل هر شیعه ای رو آتیش میزنه...
آخه روضه ی این آقازاده گره خورده به روضه ی اربابمون حسین...
🔸آنچنان دل بُرد از من بانگ هَل مِن ناصِر تو
عموی غریبم حسین...
🔸کآستینم را ز دست عمّهام زینب کشیدم
ابی عبدالله یتیمان برادر رو خیلی دوست داشت...
خیلی مواظبشون بود...
مخصوصا عبدالله اش رو ...
صدا زد خواهرم... زینبم ...
مواظب عبدالله ام باش...
خواهرم مواظب یادگار برادرم باش...
زینب جان این نانجیبها رحم ندارن...
دیدی قاسمم شهید کردن...
علی اکبرم قطعه قطعه کردن...
روی دستهام علی اصغرم رو پرپر کردن...
خواهرم اینا رحم ندارن... زینب
مواظب یادگار حسنم باش...
دستهاش رو گذاشت توی دست عمه...
🔸دست او در دست های عمّه بود
🔸گوش او پر از صدای عمّه بود
اما...
🔸شیون زن ها دلش را پاره کرد
🔸دید شه تنهاست فکر چاره کرد
دستش به دست عمه جانش زینبه...
بالای تل زینبیه...
یکدفعه نگاه کرد دید عمو جانش حسین داخل گودی قتلگاه است...
دور تا دور عمو رو گرفتن...
شمشیرها بالا میره پایین میاد...
دیگه طاقت نیاورد...
دوان دوان...
به سمت گودی قتلگاه
🔸دست او از دست عمّه شد جدا
🔸می دوید و بر لبش واویلتا
هی صدا میزد ای وای...
آقای غریبم حسین...
🔸می دوید و گاه می افتاد او
🔸از جگر فریاد می زد ای عمو
(وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي)
به خدا از عموم جدا نمیشم.
تا رسید کنار ابی عبدلله دید یه نانجیبی هم شمشیر به دست...
داره نزدیک میشه...
خودش رو انداخت روی عمو جانش حسین...
نمیذارم آقام رو به شهادت برسونی...
نانجیب شمشیر بلند کرد ...
یاصاحب الزمان...
عبدالله دست رو جلو آورد ...
مبادا شمشیر به بدن عمو اصابت کنه
نانجیب آنچنان با شمشیر بر دست عبدالله زد...
دیدن دست به پوست آویزان شد...
صدای ناله اش بلند شد...
يَا عَمَّاهُ
(روضة الواعظين ص ٢٠٨)
عموجان حسین به دادم برس...
خدا...حالا ابی عبدالله چکار کنه...
لحظات آخره...
عبدالله اش رو در آغوش گرفت...
به سینه چسباند...
داره نجوا میکنه. ..
اما حرمله ملعون هم کمین کرده بود...
یاصاحب الزمان....
نانجیب تیر از کمان رها کرد...
(فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ فَذَبَحَهُ)
سادات منو ببخشید...
دونفر تو کربلا رو سینه ی حسین...
جان دادن...
یکی ششماهه اش علی اصغر بود...
یکی هم عبدالله بن الحسن...
دیدن عبدالله داره روی سینه حسین دست و پا میزنه...
هر کجا نشستی صدا بزن یا حسین...
🔸ضربۀ محکم یک تیغ که پایین آمد
🔸نذر لبخند عمو کرد یتیمی پر خویش
🔸آخرین تیر خودش را به کمان حرمله برد
🔸گردنش شد سپرش باهمۀ حنجر خویش
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
🥀🥀🥀🥀🥀🖤🖤🖤
#شب چهارم محرم
#روضه طفلان حضرت زینب(س)
بسم الله الرحمن الرحیم
یا رحمن یا رحیم
لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم، حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیر،
أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ، الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ، ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِكْرَامِ ، و اَتُوبُ اِلَیه
اول مجلس دعای سلامتی امام زمان(عج)را باهم زمزمه می کنیم
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
یا صاحب الزمان
♦️ای سالها کنار من و آشنای من
♦️هستم برای تو ،تو هستی برای من
♦️این سرزمین که قتلگه ما دو تا شده
♦️هم کربلای توست وَ هم کربلای من
♦️مهریه ی عروسی من دیدن تو بود
♦️ای آشنای من همه در لحظه های من
♦️نجمه دو تا پسر ، تو دو تا ؛ ای برادرم
♦️حالا رسیده است زمان دو تای من
♦️بد کردم ای برادر من خواهرت شدم؟
♦️این رسم ها نبود به جای وفای من
♦️تقصیر من که نیست ؛دلم شور میزند
♦️بگذار لحظه ای تو خودت را به جای من
♦️دل دل نکن اجازه بده جعفرت شوند
♦️دیدی اگر ظهور نکردند به پای من
♦️بگذار آخر عمری نذر من ادا شود
♦️باید خلاصه یک نفر اینجا فدا شود
⬅️امشب، شبِ زینب سلام الله علیها ست .. شب بچه های بی بیست .. ان شاءالله نباشه کسی بعد از این روضه دست خالی برگرده .. التماس کن به بی بی جان .. به حق دو تا آقازادهی غریبت یه نگاه امشب به ما بنداز ..
اومد دست بچه هارو گرفت، عون و محمد رو آورد مقابل ابی عبدالله .. مادرای شهدای ما از این مادر یاد گرفتن .. خودش تن بچه ها کفن کرده .. موها رو شانه زده .. مرتب این دو تا بچه رو آورد جلوی دایی داره التماس میکنه .. (از قبل بهشون گفته) بچه ها من میدونم داداشم بهتون اجازه نمیده .. اما یه اسم رمز هست اگر خواستید از دایی اجازه بگیرید اون لحظه که کار گره خورده، بگید دایی جان به حقِ مادرت زهرا .. گفت حسین : *
🔻رو سفیدم میکنند و فخر مادر میشوند
🔻نوجوانهایم سپرهای برادر میشوند
🔻این پسرها پیشکش های منو عبداللهاند
🔻صحبت جنگ و جدل باشد قلندر میشوند
رجزها خوندن این دو آقازاده .. امیری حسین و نعم الامیری ..
🔸آینه انگار پیش مرتضی بگذاشتند
🔸هیبت جنگی که میگیرند حیدر میشوند
🔸دست بر شمیر میگیرند طوفان میکنند
🔸یک تنه قطعاً حریف چند لشکر میشوند
⏪بچههای منو دست کم نگیر داداش ..
خون قتالالعرب جاریاست در رگهایشان
قابض الارواح کوفی هایِ کافر میشوند
بوی زهرا میدهد پهلوی آقازاده ها
چونکه با یک واسطه فرزند کوثر میشوند
*من خواهشم اینه مخصوصاً خانومایِ در محفل امشب خیلی باید حق و ادا کنن .. آخه تنها شهدایی بودن که این مادر از خیمه بیرون نیومد .. هر کدوم از شهدا رو زمین میفتادن عمهی سادات تو بعضی جاها نوشتن جلوتر از ابی عبدالله میرسید بالای سر کشته ها .. اما حالا تو خیمه نشسته داره گریه میکنه .. اما از خیمه بیرون نیومد ..
🔸زیر نیزه یاد غم های مدینه میکند
🔸گریه کن های جوان مرگی مادر میشوند
🔸هرچه باشد هر دو خواهرزادههای محسنن
🔸منتقم های شهید ضربهی در میشوند
🔸اکبر تو ارباً ارباً شد ولی شکر خدا
🔸دستگل هایم پس از او زود پرپر میشوند
⏪گفت داداش بذار برن این بچه ها .. اینا طاقت ندارن ببینن دستای مادرشونُ بستن .. اینا طاقت ندارن ببینن تو شام منو سنگ میزنن ..*
علي لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
احمد بهزادی
التماس دعا
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
۱۴۰۳/۳/۹
🥀🥀🥀🥀🥀▪️▪️▪️
#شب پنجم محرم
#روضه عبدالله بن حسن(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
یا رحمن یا رحیم
اول مجلس دعای سلامتی امام زمان(عج)را باهم زمزمه می کنیم
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
یا صاحب الزمان
♦️رها کن عمه مرا باید امتحان بدهم
♦️رسیده موقع آنکه خودی نشان بدهم
♦️رها کن عمه مرا تا شجاعت علوی
♦️نشان حرمله و خولی و سنان بدهم
♦️دلم قرار ندارد در این قفس باید
♦️کبوتر دل خود را به آسمان بدهم
♦️عمو سپاه حسن می رسد به یاری تو
♦️من آمدم که حسن را نشانتان بدهم
♦️عمو شلوغی گودال بیش از اندازه است
♦️خدا کند بتوانم نجاتتان بدهم
♦️سپر برای تو با سینه می شوم هیهات
♦️اگر به نیزه و شمشیرها امان بدهم
♦️مگر که زنده نباشم که در دل گودال
♦️اجازهء زدنت را به کوفیان بدهم
♦️من آمدم که شوم حائل تو با عمه
♦️مباد فرصت دیدن به عمه جان بدهم
♦️عمو ببین شده دستم ز پوست آویزان
♦️جدا شود چو علمدار اگر تکان بدهم
♦️کسی ندیده به گودال آنچه من دیدم
♦️عمو خدا نکند من ز دستتان بدهم
♦️صدای مرکب و نعل جدید می آید
♦️عمو چگونه خبر را به استخوان بدهم
♦️فقط نصیب من و شیرخواره شد این فخر
♦️که روی سینۀ مولای خویش جان بدهم
♦️عزیز فاطمه انگشتر تو را ای کاش
♦️بگیرم و خودم آن را به ساربان بدهم
♦️برای آنکه جسارت به پیکرت نشود
♦️خودم لباس تنت را به این و آن بدهم
⬅️اجرومزده همه شما برادران و خواهران وعزاداران با بی بی دو عالم فاطمه(س) انشاالله به برکت این شبهای محرم حاجت روا بشید امشب شب پنجم محرم است می دونم گرفتاری .حاجت داری مریض داری جون داری امشب هر گوشه ای ازاین مجلس نشسته ای حاجته از امام حسن بگیر عبدالله بن الحسن
قربون غریبیش برم
مثل باباش امام حسن(ع) خیلی غریب بوده..این آقازاده خیلی
روضه ی جانسوزی داره
دل هر شیعه ای رو آتیش میزنه
آخه روضه ی این آقازاده گره خورده به روضه ی اربابمون ابا عبدالله الحسین
ابی عبدالله یتیمان برادر رو خیلی دوست داشت.خیلی مواظبشون بود
مخصوصا عبدالله بن حسنو
صدا زد خواهرم. زینبم
مواظب عبدالله ام باش
خواهرم مواظب یادگار برادرم امام حسن باش.
زینب جان این نانجیبها رحم ندارن.
دیدی قاسمم شهید کردن
علی اکبرم قطعه قطعه کردن
روی دستهام علی اصغرم رو پرپر کردن
خواهرم اینا رحم ندارن.زینب
مواظب یادگار حسنم باش
دستهاش رو گذاشت توی دست عمه
دستش به دست عمه جانش زینبه
بالای تل زینبیه
یکدفعه نگاه کرد دید عمو جانش امام حسین داخل گودی قتلگاه است.
دور تا دور عمو رو گرفتن
شمشیرها بالا میره پایین میاد
دیگه طاقت نیاورد
دستش رو از دست عمه كشید،داره میدوه،اصلاً مهلت نداد،نه با كسی خداحافظی كرد،نه با كسی وداع كرد،نه با كسی حرف زد،نه زره پوشید،نه سپر پوشید،یه بچه ی یازده ساله،اصلاً این بچه رجزشم با بقیه فرق داشت، هر كی می رفت میدون می گفت: اَنا بن الفلان و بن الفلان، من پسر فلانی ام ،طایفه ام فلان جاست،اما این بچه رجزش با همه فرق داشت، می دوید هی می گفت والله لَا أُفَارِقُ عَمِّی می گفت: عموم تنهاست، من تنهاش نمی ذارم
دید دور عموش حلقه زدند، دید یه نفر شمشیر برهنه رو بالا برد،الان سر عمو رو جدا میكنه، تا شمشیر اومد پایین دیدن این پسر یازده ساله دستش رو سپر كرد،شمشیر فرود اومد، دست از بازو قطع شد،افتاد تو بغل عمو، دست قطع شده، می دونی چی گفت؟مقاتل نوشته اند این بچه ی یازده ساله تا افتاد تو بغل عمو، دستش قطع شد دیدن گفت:وای مادر. امام صادق علیه السلام فرمود:ما اهلبیت تو مصائب و شدائد، هر جا بهمون سخت بگذره اسم مادرمان فاطمه رو صدا می زنیم،نمی دونم شاید بازوش رو وقتی با شمشیر زدند یاد بازوی فاطمه افتاد، افتاد تو بغل عمو، داره دست و پا می زنه،یه بچه ی یازده ساله
ای عمو،دستم و دادم تا كه،شبیهه سقا بشم
كاش مثل اكبر منم،یه اِرباً اِربا بشم
داشت تو بغل عمو راحت جون می داد،كاشكی می گذاشتن كار خودش رو بكنه، اگه دشمن یه ذره صبر می كرد ، عبدالله تو بغل عمو جون داده بود،داشت نفس های آخرش رو می كشید،صدا زد حرمله بیآ،
یاصاحب الزمان..
نانجیب تیر از کمان رها کرد...
سادات منو ببخشید...
دونفر تو کربلا رو سینه ی حسین...
جان دادن.
یکی ششماهه اش علی اصغر بود...
یکی هم عبدالله بن الحسن.
دیدن عبدالله داره روی سینه حسین دست و پا میزنه...
هر کجا نشستی صدا بزن یا حسین...
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
التماس دعا
🥀🥀🥀🥀🥀🥀▪️▪️
۱۴۰۳/۳/۱۰
🥀🥀🥀🥀🥀🥀▪️▪️▪️▪️
#شب ششم محرم
#روضه حضرت قاسم بن حسن(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
یا رحمن یا رحیم
لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم، حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیر،
أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ، الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ، ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِكْرَامِ ، و اَتُوبُ اِلَیه
اول مجلس دعای سلامتی امام زمان(عج)را باهم زمزمه می کنیم
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
یا صاحب الزمان
⬅️دیگه کم کم داریم نزدیک عاشورا میشیم آقاجان دل ما تو حرم شماست .. خیلیا الان تو حرمش دادن عرض ادب میکنن .. عیبی نداره ؛ شیخ جعفر شوشتری رحمت الله علیه فرمود هرجا شما برای ابی عبدالله گریه کنید یا نام حسین رو ببرین همانجا تحت قبه اباعبدالله است انشالله چنین شبی شب ششم محرم کربلا باشیم
دیشب و امشب شبِ کریم اهلِ بیته.. ای کاش یه روزی بیاد از مدینه خادم ها بیان تو جلسات ، پرچم عتبه مقدس حسنی رو بیارن .. آخ ای بی حرم حسن .. ای بی کفن حسین ..
روایت از امام حسن علیه السلام که هر کسی هر حاجت دنیایی داشت چی کار کنه؟! آقا فرمودن استغفار کنید با استغفار گره از کارتون باز میشه لذا به فرموده امام مجتبی دستتُ بیار بالاتر از سرت خدایا به ناله هایِ امشب مادرشون زهرا الهی العفو …
🔸بی رزه رفت به میدان که بگوید حسن است
🔸ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است
🔸دست خطی حسنی داشت که ثابت میکرد
🔸سیزده سال به دنبال حسینی شدن است
🔸جان سرِ دست گرفت و به دل میدان برد
🔸خواست با عشق بگوید که عمو جانِ من است
⏪یه شباهتی داره روضه ش با باباش امام مجتبی .. یه تفاوتی هم داره ؛ اینجا هر کاری کرد عمو اجازه نداد اومد تو خیمه مادر اومد دید قاسم سر روی زانوها گذاشته داره چنان گریه میکنه شونه هاش داره میلرزه ..
عزیزِ دلم نبینم اینطوری گریه کنی چرا زانوی غم بغل گرفتی؟.. گفت مادر هر کاری کردم عمو بهم اجازه نداد..گفت ناراحت نباش الان یه چیزی بهت میدم اگر ببری به عمو نشون بدی محاله دیگه بهت اجازه نده..
دیدن نجمه خانم (س) یه ساروق بسته ای رو باز کرد از داخلش یه نامه ای رو بیرون آوورد گفت ببین بابات حسن نوشته برا عمو جانت نوشته برا یه همچین روزی نوشته .. احتمال میداده ابیعبدالله بهت اجازۀ رفتن نده .. دیدن نامۀ بابا رو گرفته در دست داره خوشحال میاد .. باباشم یه روزی یه نامه ای در دست گرفته بود خوشحال داشت میومد ... اما این خوشحالی برا امام حسن چند دقیقه بیشتر طول نکشید .. یه وقت دید وسط کوچه نانجیب اومد .. جلو مادرشو سد کرد گفت
بردم پناه هرچه به دیوار بیشتر
اون بیشتر رسید و رهم بیشتر گرفت
تفاوت روضۀ پسر و بابا اینه او اول سر گذاشته بود روی پاهاش گریه میکرد بعد خوشحال نامه رو گرفته بود دستش .. اما باباش اول خوشحال نامه در دستش بود اما تا آخر عمرش هی سر روی زانو گذاشت به هیچکسم نتونست بگه چه خبر شده .. آخه وقتی مادر با ضرب سیلی روی زمین افتاد ..
🔻ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی
🔻تیرها پر بگشایید که او هم حسن است
*میخوام دلتو اینجای روضه ببرم ؛ یه موقعی عمو رو صدا زد که نانجیب نشسته بود رو سینه ش .. کاکلِ قاسمُ در دست گرفته نتونست به هدفش برسه. ابیعبدالله با عجله خودشُ رسوند چنان شمشیر و رها کرد دست این نانجیب قطع شد صدای نحسش بلند شد قومش برا نجات دادنش اومدن ، چنان همه ریختن وسط معرکه همۀ این نانجیبا با اسب از رو بدن قاسم ..
یه وقت یه صدای نحیفی به گوش عمو رسید عمو استخونایِ بدنمُ خرد کردن .. ابیعبدالله رسید بالاسرش:
قاسم داره جون میده، پاهاش رو روی زمین میکشه، گفت: عمو جان برای من سخت است یه چیزی از من بخوای من نتونم حاجت روات کنم، آخه صداش رو از زیر سم اسب ها میشنید، بدن رو بلند کرد، حرکت کرد، راوی میگه قد و بالای ابی عبداله بلند بوده، دیدم تمام قد داره راه میره، اما پاهای قاسم داره رو زمین کشیده میشه، یعنی بند بند بدنش جدا شده ..هرکجای مجلس نشستی سه مرتبه صدا بزن یا حسین
علي لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
التماس دعا
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
۱۴۰۳/۳/۱۱
🥀🥀🥀🥀▪️▪️▪️▪️▪️
#شب هفتم محرم
#روضه حضرت علی اصغر(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
یا رحمن یا رحیم
لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم، حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیر،
أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ، الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ، ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِكْرَامِ ، و اَتُوبُ اِلَیه
السَّلامُ عَلَیکمْ یااَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّة...
♦️شب گر رخ مهتاب نبیند سـخت است
♦️لب تشـنه اگر آب نبیند ســخت است
♦️ما نوکر و ارباب تویی مهـدی جان
♦️نوکر رخ اربـاب نبیند ســخت است
⬅️اجرومزده همه شما برادران و خواهران وعزاداران با بی بی دوعالم فاطمه زهرا (س)انشاالله هرکجای مجلس نشسته ای به آبروی علی اصغر امام حسین حاجت روا بشید شفای همه مریض ها انشاالله شب هفتم ماه محرم امشب بریم درخانه علی اصغر امام حسین میدونم گرفتاری مریض داری حاجت داری جوان داری اما علی اصغر باهمان ودستهای کوچکش خیلی گره های بزرگی راباز می کنه امشب عزاداران امام حسین را واسطه قرار بدیم انشاالله حاجت روا بشید
ابی عبدالله هم عنایت خاصی به علی اصغرش داره...
فقط همینو بگم....
قطعا ابی عبدالله، گریه کن های ششماهه اش رو امشب دست خالی بر نمیگردونه...
🔸صورتش پژمرده اما دلگشا
🔸دستهای بسته اش مشکل گشا
عالمی به فدای دستان قشنگش...
با دستهای به ظاهر کوچیکش عزیزان...
گره های بزرگی رو باز میکنه...
خیلی از علما، بزرگان ما، متوسل میشن به این شش ماهه...
آی مادری که سالهاست چشم انتظاربودید...
خدا بهت فرزند بده.
امشب خدا رو به ششماهه ی حسین قسم بده...
لحظات آخر ابی عبدالله یه نگاه کرد به دوروبرش...
دید تنهای تنها مونده...
حبیب بن مظاهر رو به شهادت رسوندن...
عباسشو به شهادت رسوندن...
علی اکبرشو قطعه قطعه کردند...
دیگه یاری نداره...
یکدفعه از داخل خیمه...
صدای گریه علی اصغرش بلند شد...
با زبان کودکی...
گفت بابا...
مبادا صدای غربتت رو بشنوم بابا...
بابا..هنوز من زنده ام...
بابا...هنوز یک سرباز کوچک داری بابا...
چه خوب خودش رو فدا کرد...
آماده ای گریه کنی بسم الله...
خواهرها امشب باید بلندتر گریه کنند...
آخه شما بهتر میفهمید حال مادر علی اصغر رو...
ابی عبدالله قنداقه علی اصغرش رو آغوش گرفت...
اومد در مقابل دشمن ایستاد...
علی اصغرش رو روی دستاش بلند کرد...
صدا زد...
ای نانجیبها...
شما با من سر جنگ دارید...
اگه به من حسین رحم نمیکنید...
این طفل شش ماهه که کاری نکرده...
یه نگاه به لبهای خشکیدش بندازید...
ببینید...
اگه بهش آب بدید میمیره...
اگه آب هم ندید میمیره...
اگه حرف من حسین رو قبول ندارید خودتون ببرید سیرابش کنید...
دشمن داره نگاه میکنه...
خیلی ها به گریه افتادن...
ابی عبدالله داره حرف میزنه...
شاید اینها دلشون بسوزه...
یکدفعه دیدند...
حرمله نانجیب تیر سه شعبه از کمان رها کرد. امام حسین دید علی اصغر روی دستش پروبال می زنه😭
🔸تو رفتی مادرت حیران شد ای وای
🔸تمام خیمه ها ویران شد ای وای
🔸مگر تیرسه شعبه خنجری بود
🔸سرت بر پوست آویزان شد ای وای
علي لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
احمد بهزادی
التماس دعا
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
1403/3/11
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀▪️▪️▪️▪️
#روضه حضرت علی اکبر(ع)
شب هشتم محرم
بسم الله الرحمن الرحیم
یا رحمن یا رحیم
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَدا ما بَقیتُ وَ بَقِی اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِی بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.
🔶ز دستم می روی اما صدایم در نمیآید
🔶دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمیآید
🔶سرم را میگذارم روی کتف خواهرم زینب :
🔶الا ای محرم دردم چرا اکبر نمیآید
🔶اگر زینب نمیآمد گریبان پاره میکردم
🔶تحمل میرود اما شب غم سر نمیآید
🔶اذان گوی دل بابا، اذانی میهمانم کن
🔶اگر چه از گلوی تو صدائی در نمیآید
🔶الا ای سرو بی همتا، عصای پیری بابا
🔶به والله سرم دیگر از این بدتر نمیآید
🔶اگر چه سعی خود را میکنم، اما
🔶نمیدانم چرا این تیرها از پیکر تو در نمیآید
⬅️اجرومزده همه شما برادران و خواهران عزاداران با بی بی دو عالم فاطمه زهرا (س) انشاالله به آبروی علی اکبر امام حسین حاجت روا بشید شب هشتم محرمه این ایام هم دارد تمام میشه معلوم نیست تا سال آینده ومحرم دیگری زنده باشیم یانه انشاالله عزیزان امام حسین در لحظات آخر که دست ما ازهمه جا کوتاست به فریادمآن برسه امشب می دونم بعضی گرفتارند حاجت دارند مریض دارند جوان دارند انشاالله درهرگوشه ای ازاین مجلس نشسته آید به آبروی علی اکبر امام حسین حاجت روا بشید
علی اکبر آمد خدمت بابا اذن میدان گرفت امام حسین یک نگاه به علی اکبر کردبا دست خود بر آو زره جنگ پوشانیدند زنهای حرم آمدند دور علی اکبر راگرفتند مثل پروانه دور علی اکبر می چرخاند اشک از چشمان همه سرازیر شده آبی عبدالله جلو آمد فرمود دامن علی اکبر را رها کنید علی اکبر قدری که حرکت کرد اشک از چشمان ابا عبدالله برمحاسن شریفش جاری شد عرض کرد
."اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إلیه ..."
یعنی خدا شاهد باش رفت به طرف این قوم جوانی که شبیه ترین مردم به رسول تو بود، هر وقت مشتاق نگاه پیغمبر میشدیم، نگاه به چهره علی می کردیم ..
هروقت امام حسین با اهل بیت یاد پیغمبر می کردند نگاه به علی اکبر می کردند وقتی امام حسین دلشان برای صوت قرآن پیغمبر تنگ می شد می فرمود علی برایم قرآن بخوان حالا علی اکبر از کنار بابا سوی میدان می رود همین که روانه میدان شد دستها رابه محاسنش گرفت قدری پیاده دنبال علی اکبر رفت
پشت سر علی قرآن خواند
رفت به سمت میدان..
یا صاحب الزمان..
جنگ نمایانی کرد..
خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد..برگشت صدا زد بابا
بابا دارم از تشنگی میمیرم.
ابی عبدالله به گریه افتاد..
فرمود عزیز دلم..
علی جان طاقت بیار بابا..
خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی..برگشت به سمت میدان
طولی نکشید.. صدای ناله اش بلند شد
یا ابتاه.. بابا به دادم برس
افتاد روی اسب..
بعضی مقاتل نوشتند..
مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه.. رفت وسط لشکر دشمن.
چه کردند با علی اکبر..
حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله..
انشاالله داغ جوان نبینی
دور تا دور علی اکبر رو گرفتند..
یکی با شمشیر میزنه...یکی با نیزه میزنه
یکی با سنگ میزنه...
فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً
بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند..
ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش..
ولی دیگه پاها رمق نداره.
روی زمین نشست..
دید جوونش رو قطعه قطعه کردند..
🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی
🔸زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو دیدم
خدایا حالا حسین چکار کنه..
سر علی رو به دامن گرفته..دلش آرام نشد
هی صدا میزنه..
ولدی علی..
دید جواب نمیده..
دوباره صداش زد..
ولدی علی..
علی جواب نمیده..
دلش طاقت نیاورد..
سر رو به سینه چسباند
دلش طاقت نیاورد.
یدفعه دیدند..
ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند..
هی صدا میزنه.
عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا
علی جان بابا..
اُف بر این دنیا بعد از تو علی..
حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره..
هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره..
یه نگاه به سمت خیمه ها..صدا زد
🔸جوانان بنی هاشم بیاید
🔸علی را بر در خیمه رسانید
🔸خدا داند که من طاقت ندارم
🔸علی را بر در خیمه رسانم
حسین آرام جانم..حسین روح و روانم
علي لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
التماس دعا
🥀🥀🥀🥀🥀▪️▪️▪️▪️
1403/3/12