بسوزیم این سحری را . .

این مداحی که توی گوشیم خیس خورده .. چند ساله است ..

#ارسالی شما ..

امشب به دخترش فاطمه گفت : برای پدرت خوب مادری کن ، مثل همان وقت که در رحم من بودی و برایم مادر می کردی .. گویی تو مادر من بودی، نه من مادر تو .. 👇

پیامبر اشک هایش را پاک نکرد، با همان صورت بارانی شده، که سرزمین وجود ما را با آن چشم ها آباد کرد برای رشد کردن ، به صورت خدیجه نگاه کرد ، برای خدیجه این نگاه فرق داشت ،بازهم محمدش در این دریای چشم ها زیباتر شده بود، باید میرفت، این رفتن نیاز مسیر محمدش و یگانه دخترش بود .. همان طور که رفتنش تربیتی بود اشک های از فراقِ نبودنش هم زیبایی بخش روح و آرامش روح بود تا زمان های نبودنش را عطر حضور ببخشد .. آری این اشک های نبی هم نیاز اوست و هم نظام تربیتی ای را برای روح به ارث میگذارد .. پیامبر نگاهی پر از اشک به او کرد : کجا چون تو پیدا می شود برایم، خدیجه .. ؟ خدیجه بعد از نگاه به پیامبر ، نگاهی به فاطمه اش، حوریه ی خانه اش کرد و اشک های او را پاک کرد . گفت : ای قرار دیدگانم،عزیز دلم، مادرم، فرزندم، دخترم،فاطمه ام، آرام جانم، گریه نکن جان من، شما را در دار بلا می گذارم و می روم، این از بی وفایی من نیست، امر پروردگار ماست، همان که در خلوت های زیبایت با او منظم کرده ای زیبایی ظاهر و باطن ات را .. و دل ما را هم با آن زیبایی مناجاتت برده ای .. تو به خدای حکیم اعتماد داری و میدانی او جز خوبی نمی خواهد .. این صبر حضورت کنار فرزندت رسول خدا(ص) زیبا تر می کند کارگردانی خدا را .. پس گریه نکن ای دختری که مادر خوب من بودی .. پ.ن: پر از نکته های تربیتی و زیبایی زبان حال و اقتباس از روایت .. 👇

اگر خوندی میشه از حس هات بگی .. به نظرت چه نکاتی توی پیام های امروز بود .. ؟ نکاتی که امروز برداشت کردی میتونه چراغ برای ادامه ی مسیر باشه ..

#روایت_عاشقی ۱

#روایت_عاشقی .. ۲ بخشی هایی از یک کتاب ..

#روایت_عاشقی .. ۳

#روایت_عاشقی .. ۴ ادامه بدم .. هم کتاب و هم اقتباس از اون کتاب ..

#روایت_عاشقی .. ۴

📪 پیام جدید نکنه ملکه حضرت خدیجه ان؟ #دایگو