اشک ها قدرت خودشون رو از دست میدن هق هق جای اون رو میگیره..

درمون این گرفتگی چیه... __________ نمی دونم..🌱 یعنی می‌دونم صبر فقط صبر..

از دویدن های ناشناخته در تکالیف نا مشخص خیلی ترس دارم..

در میان معتکفین..🌿 سختِ برگردم شهرم خوابم میاد.. میترسم چپ کنم از طرفی صبح هم کلاس دارم..

سلام خیره ان شاءالله.. خودم شرمنده ام.. نمی‌تونم.. یکی اینکه وقتش ندارم.. یکی اینکه پسر هستم معذوریت دارم..

سلام واقعا درک میکنم دیروز رفیقم با یه آژانسی اومد حوزه.. اون میگفت پدرم بهمون حسودی میکنه و مانع پیشرفتمونِ.. خیلی حالش بد بود.. حالا اگر شد میگم.. ولی شما این نگرانی رو دارید بخاطر خواهر کوچیکترتون.. ولی برای خواهرتون برنامه داشته باشید از نظر محبتی سیرابش کنید که دجار آسیب های شخصیتی نشه و تربیتش خراب نشه.. اون مشکل که گفتید و خط زرد کشیدم هیچ راه حلی نداره؟ که مثلا بشینید و صحبت کنید یا یه بزرگتری از فامیل باهاش صحبت کنه یا یکی که حرفش روش اثر داشته باشه؟ برای آرامش خودتون حتما با خدا صحبت کنید و بخواید این صبر این سختی رو بهتون بده.. و یه راه حلی برای حل این مشکلتون در مسیر تلاشتون قرار بده.. یاد کتابی افتادم که چند سال پیش خواندم..

ان شاءالله.. قَلِيلٌ مَدُومٌ عَلَيْهِ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ کار کوچیک ،بهتره از کار های بسیاری قطع میشوند و رها میکنیم.. شروعتون با دوام باشه اهالی ترنمات رو دعا می‌کنیم ۱۲۴۳ نفر[شناوره میره و میاد.. کم و زیاد داره‌..] فقط این لینک دیگه نیست همینجوری نگاه کردم دیدم پیام اومده.. لینک جدید گذاشتیم..

داوود پسر ام‌داوود توسط حکومت منصور دوانیقی خلیفه عباسی اسیر می‌شود و به زندانی در عراق منتقل می‌شود.

ای یوسف به زندان نفس رفته‌ی ما کی از زندان های فکر و خیال و شهوت خودخواهی های‌مان تو را آزاد می‌کنیم.. ظهور در جمعه ها نیست در افکار و روح هاست.. ظهورت را عقب انداخته ایم خیال‌ِمان هم نیست.. #امام_زمان

سلام چه مقدار خون وضو را باطل میکند؟ ____________________________ سلام اگر از اعضای وضو نباشه باطل نمیکنه اگر از اعضا باشه بعد از وضو بوده ایرادی نداره وضو باطل نمیشه..

حس بدیه وسط اعمال ام داود اون قدر خسته باشی که چشمات نتونه بیدار بمونه و خواب بری.. مثل مجنون و لیلی شد که مجنون سر قرار خوابش برد و لیلی تا گردو گذاشت کنارش و رفت یعنی بشین فعلا گردو بازی کن..

یه زمانی با چوب کبریت چشما رو باز نگه میداشتن