کیا سرشون شلوغه مثل من ولی اینجا هستن هنوز؟😁
یه عده که لفت دادن😔
مسابقه رو که فراموش نکردید؟😢
میدونیدچیه؟🥺
خیلی قلبم درد میکنه، وقتی به این فکر میکنم، فردا روزی امام زمان ظهور میکنه، اون موقع آقا بگه من قرار بود ده سال پیش، ظهور کنم و جامعه عدالت رو تشکیل بدم، ولی اینقدر یار کم داشتم که زمینه ظهورم آماده کنن،که ظهور ده سال عقب افتاد😭
کاش برا برگشت بابای مهربونمون یه ذره تلاش میکردیم💔
کربلا رفتن خوبه، دلتنگ کربلا شدن عالیه، اشک در فراق حسین، برای مظلومیت حسین از آسمانها و زمین بالاتره.
ولی فلسفه قیام عاشورا چی بود؟
اصلا چرا امام حسین اول دعوت شد بعد توسط دعوت شدگان کشته و تکه تکه و مسلوب شد؟
کاش میان اشکهامون از ارباب رزق دلتنگ شدن برا امام زمان بگیریم، بشینیم یه شب در فراق امام زمان گریه کنیم😭💔
امام حسین ۷۲ تا یار باوفا داشت💔
امام زمان ۲ تا هم نداره😔
امام حسین یه علمدار با ادب و با وفا داشت🖤
امام زمان برادری مثل عباس نداره🥺😭
گو گر به جهان آید حسین دگری
هیهات برادری چو عباس آید
امام زمان مظلوممان را دریابیم💔😭
✍ف.پورعباس
#امام_زمان
#مظلوم
#تنها
🇱🇧بھ ۅقت ࢪمان ؏اشقانھ🇵🇸
در دل جنگی بیپایان، دختری جوان به نام سارا با دوربینش به دنبال حقیقت و زیباییهای پنهان در میان ویر
#پارت_1
#پشت_لنزهای_حقیقت
همه چی از کلاس ششم به بعد شروع شد؛ بحث سرنوشت و آینده من که تک فرزند بودم برای پدر و مادرم خیلی مهم بود.
پدرم به عنوان استاد دانشگاه و مادرم هم با اینکه خانه دار بود ولی لیسانس تربیت بدنی داشت، آینده من براشون مهم بود که چه مسیری رو انتخاب میکنم.
یادم هست اول راهنمایی یا همون کلاس هفتم خودمون، یه اردو ما رو بردن، ما رو بردن هنرستان و دبیرستان، همون که اللن میگن دبیرستان دوره دوم، برای معرفی رشتهها به ما.
اما همیشه بهمون میگفتن هنرستان برای تنبلها و دخترایی هست که خیلی حالا حتی از لحاظ رفتاری و اخلاقی به قول معروف خیلی ok نیستن.
اما من واقعا عاشق مسائل و کارهای هنری بودم؛ یادم میاد یک بار پدرم برام کتونی سفید خرید، من با فوم و کاغذ رنگی پروانههای سه بعدی درست کردم و به بغل کفشم زدم یا حتی اتاقم رو اجازه نمیدادم رنگ کنن، خودم هر وقت خسته میشدم با آبرنگ میافتادم به جون دیوارها و نقاشی میکردم.
حتی یک بار که پله رو آوردم داخل که سقف رو نقاشی کنم زیر پام خالی شد و افتادم زمین، پام دَر رفت و دردسری شد.
هادی: سارا جان ما اصلا نمیخواهیم دخالت کنیم تو زندگیت، تو هرچی دوست داری میتونی انتخاب کنی، من و مادرت اگر چیزی هم میگیم مِن باب پیشنهاد همین.
تو این دوره زمونه حتی دختر هم باید دستش تو جیب خودش باشه، تو بری تجربی یا انسانی، اگر پزشکی هم نخوای بری، فرهنگیان از همون اول حقوق بگیر میشی، پزشکی هم نسبتا همین طوره، البته بعد از هشت سال گذروندن دانشگاه و درس، خب از فرهنگیان سختتره.
کارهای هنری همیشه هروقت بخوای هست، خیاطی که مادر بزرگت هم میتونه یادت بده، کلاس نقاشی هم میتونی کنار درسهات بری فوق العاده ثبت نام کنی، تو هر رشته هنری بخوای به صورت فوق العاده کلاسش هست.
حانیه: اما سارا جان با همه اینا باز هم انتخاب دست خودت، تو هر رشتهای و هر مسیری رو انتخاب کنی من و پدرت پشتت هستیم.
سارا: من راستش دوست دارم برم عکاسی، بعدش آتلیه بزنم، خب زن عکاس برا مجالس خیلی زیاد نیست، دوست دارم با حفظ شئون اسلامی و دینی برم ازشون عکس بگیرم تا خانوادههای مذهبی هم راحت باشن، هم اونایی که مذهبی نیستن یکم کمتر گناه کنن و این که مرد بره مجلس زنونه برا عکس برداری یکم جمع بشه.
هادی: حرفی نیست دخترم، ان شاالله خیره عزیز دل بابا.
میدونستم که پدر و مادرم دوست داشتن من معلمی،مهندسی، پزشکی چیزی بشم که از لحاظ آینده شغلی خیلی مطمئنتر از آینده عکاسی هست.
اما خب اونا با اینکه من مخالف نظرشون رفتم هنرستان حرفی نزدن و واقعا همراهی کردن.
من رشته عکاسی و فیلم برداری رو انتخاب کردم، اینقدر حرفهام رو دوست داشتم که بیست و چهارساعت من مشغول تمرین و عکاسی و فیلم برداری از همه صحنههای خونه و خارج خونه بودم، هم با موبایل هم دوربین.
حتی ادیت هم آموزش دیدم و از یه جایی به بعد خودم کارهام رو تدوین میکردم.
با اجازه پدر و مادرم من اینستا رو نصب کردم، خب برای دختر جوونی همسن و سال من اونجا فضای مناسبی نبود، ولی من برای ارتقای کارهام نیاز داشتم به این که اونجا فعالیت کنم.
البته خودم هم خیلی مراقب بودم که تو اون فضا یه وقت چشمم گناه نکنه.
نه اینکه فکر کنید ما خیلی مذهبی شدید و خشک مقدس هستیم، نه اصلا اینطور نیست، ما فقط حداقلیها رو رعایت میکنیم، هیچ سخت گیری حتی تو زمینه پوشش تو همه خانواده ما، چه پدری و چه مادری وجود نداره، فکر نکنید یه وقت مثلا من همیشه رو میگیرم و همه جا با چادر هستم، نه، خیلی معمولی و عادی زندگی میکنیم، هم عرف جامعه رو در نظر میگیریم هم طوری که یه وقت حلال و حرام خدا رو زیر پا نگذاشته باشیم رفتار میکنیم.
هادی: این سه روز تعطیلی فرصت خوبیه بریم مشهد، هم زیارتی هم سیاحتی.
حانیه: من به شدت موافقم.
هادی: سارا جان تو مشکلی نداری؟ درسی،امتحانی؟
سارا: نه، منم دوست دارم یکم برم هوا خوری.
حانیه: هادی جان تا شما دستی به سر و روی رخش بکشی من هم ساک و چمدون میبندم.
هادی: به ماشین من تیکه ننداز، خیلی هم ماشین خوبیه.
حانیه: بله، اصلا پورشه و شاسی بلند پیش رخش ما سپر خم میکنن.
سارا: مامان من کیف لوازم عکاسی، دوربین و شارژش رو سه پایهاش رو هم میبرم، اجازه هست؟
حانیه: اول میگی میبرم، بعد اجازهاش رو میگیری؟ ببر مادر جان، فقط خیلی لباس و اینا نبر، کلا دو روز اونجاییم.
سارا: چشم مادر جان.
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
~~~~✍️🧠✍️~~~~
@taravosh1
~~~~✍️🧠✍️~~~~
10.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 اِقبال عجم بود، قدم رنجه نمودید
🌸 یک فاطمه هم قسمت ایران شده باشد
🎉🎊 فرا رسیدن ۲۳ ربیع الاول، سالروز ورود پر خیر و برکت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام به شهر قم و روز قم را گرامی میداریم.
#روز_قم
#حضرت_معصومه(س)
┄┅═══••✾••═══┅┄