مباحث تربیتی
طرح کلی اسلام آغاز تفکر دین اسلام با تفکر شروع میشود. تفکر در تاریخ: بررسی تاریخ و عبرتآموزی از
تکمیل متن
در این راستا، اسلام به عنوان یک دین جامع، به انسانها ابزارهایی میدهد تا با استفاده از آنها بتوانند به درک عمیقتری از خود و هستی برسند. این ابزارها شامل عقل، عشق و عجز هستند که هر یک به نوعی در مسیر شناخت و رشد فردی و اجتماعی نقش دارند.
عقل
عقل به انسان کمک میکند تا واقعیتها را تحلیل کند و تصمیمات آگاهانه بگیرد. این ابزار به فرد اجازه میدهد تا از تجربیات گذشته درس بگیرد و به سمت آیندهای بهتر حرکت کند.
عشق
عشق، به ویژه عشق به خدا و انسانها، نیروی محرکهای است که انسان را به سوی عمل نیکو و خدمت به دیگران سوق میدهد. این احساس میتواند به ایجاد روابط مثبت و سازنده در جامعه کمک کند.
عجز
عجز به معنای درک محدودیتهای انسانی است. این درک به فرد یادآوری میکند که در برابر خداوند و قدرتهای الهی، او نیازمند است و باید به او توکل کند. این حس عجز انسان را به فروتنی دعوت میکند و به او کمک میکند تا از خودخواهی و غرور دوری کند.
نتیجه نهایی
با توجه به این ابعاد، طرح کلی اسلام به انسانها کمک میکند تا در مسیر رشد و کمال قرار گیرند و با شناخت عمیقتر از خود و خدا، به تحقق اهداف عالی انسانی و الهی دست یابند. این شناخت و عمل نه تنها به بهبود زندگی فردی آنها کمک میکند، بلکه میتواند به بهبود جامعه و تحقق عدالت و رفاه عمومی نیز منجر شود. در نهایت، پیوستگی با خداوند و پیروی از آموزههای او، انسان را در این مسیر یاری میکند و او را به هدف نهایی زندگیاش نزدیکتر میسازد.
### داستان «شهر آدمها»: چگونه جهانبینی و استعدادها مسیر زندگی ما را شکل میدهند
فصل اول: درختهای اسرارآمیز
در شهری بزرگ به نام «شهر آدمها»، مردم در حال زندگی و کار بودند. در این شهر، دو درخت عجیب و غریب وجود داشت که همه به آنها توجه میکردند. درخت اول همیشه در حال رشد و شکوفایی بود و میوههایش به همه میداد. درخت دوم اما، تنها به نظر میرسید که در یک نقطه ثابت مانده و میوه نمیداد.
یکی از روزها، کودکی به نام آریا تصمیم گرفت دلیل تفاوت این دو درخت را بفهمد. او نزدیک درخت اول رفت و دید که درخت به آب، خاک خوب و نور کافی دسترسی دارد. آریا فهمید که درخت اول با استفاده از منابع مناسب و نگهداری خوب، رشد میکند و به همه کمک میکند.
سپس آریا به درخت دوم نزدیک شد و دید که این درخت به منابع لازم دسترسی ندارد و در شرایط نامساعدی قرار دارد. آریا متوجه شد که این درخت به دلیل کمبود منابع و توجه، نمیتواند رشد کند.
فصل دوم: دو رویکرد مختلف به زندگی
آریا از تجربیاتش در «شهر آدمها» درسهای زیادی گرفت. او به یاد آورد که دو نفر از دوستانش، سارا و امید، هر دو استعدادهای مشابهی داشتند اما مسیر زندگیشان کاملاً متفاوت بود. سارا همیشه به دنبال راحتی و لذت بود، در حالی که امید به دنبال یادگیری و رشد دائمی بود.
سارا به زودی راضی شد و هیچگاه از مرز راحتی فراتر نرفت، در حالی که امید همیشه با چالشها روبهرو بود و تلاش میکرد تا به موفقیتهای بزرگتر دست یابد. آریا فهمید که جهانبینی و نگرش هر فرد میتواند مسیر زندگیاش را به طور کامل تغییر دهد.
فصل سوم: جستجوی استعدادها
آریا همچنین یاد گرفت که چگونه استعدادهای انسانی میتوانند مسیر زندگی را شکل دهند. او به داستان زندگی امیر، یک هنرمند معروف، گوش داد که با وجود داشتن استعدادهای بسیار، تصمیم گرفت که به یادگیری و رشد بیشتر بپردازد. امیر با تمرین و کوشش مداوم، به موفقیتهای بزرگی دست یافت و تأثیر زیادی بر جهان گذاشت.
در کنار امیر، آریا داستانهای افرادی را شنید که استعدادهایشان را صرفاً برای کسب لذت و راحتی مصرف کردند و نتایج متفاوتی به دست آوردند.
فصل چهارم: کشف هدف زندگی
آریا همچنین به افرادی مانند ناصر و مینا برخورد که هر کدام اهداف متفاوتی داشتند. ناصر همیشه به دنبال لذت و رفاه بود، اما مینا با هدف بزرگتری وارد زندگی شد و به دنبال رشد و خدمت به دیگران بود.
مینا تصمیم گرفت به کمک به دیگران و تغییرات مثبت در جهان بپردازد، در حالی که ناصر به دنبال لذتهای زودگذر بود. آریا متوجه شد که انتخاب هدف بزرگتر میتواند مسیر زندگی را به طور چشمگیری تغییر دهد و زندگی را معنادارتر کند.
فصل پنجم: حرکت به سوی اهداف بزرگ
آریا به یاد آورد که چگونه حرکت و تلاش دائمی میتواند به موفقیتهای بزرگ منجر شود. او با الهام از داستانهای موفقیت، تصمیم گرفت که خود نیز به دنبال رشد و پیشرفت باشد. او فهمید که باید از استعدادها و منابع خود به بهترین نحو استفاده کند و هدفهای بزرگتری را دنبال کند.
آریا آموخت که برای رسیدن به اهداف بزرگ، نیاز است که به سمت آینده حرکت کنیم و از چالشها به عنوان فرصتهای رشد استفاده کنیم. او با این بینش تازه، به زندگیاش ادامه داد و به دنبال تحقق اهداف بزرگ و خدمت به دیگران بود.
### داستان «گذرگاههای آسمان»: جستجوی معنا و رشد در دنیای پیچیده
فصل اول: شهر خیال و واقعیت
در شهری دورافتاده به نام «خوابستان»، زندگیها به دو دسته تقسیم شده بودند: افرادی که در حال جستجوی معنا بودند و آنهایی که تنها به دنبال خوشیهای آنی بودند. این دو گروه در دو منطقه متفاوت از شهر زندگی میکردند، یکی در بخش زرق و برق دار و دیگری در بخش ساده و روستایی.
در این شهر، دختری جوان به نام آریا با ذهنی پر از سوالات در حال رشد بود. او همیشه به دنبال فهم عمیقتری از زندگی و جهان بود، اما بیشتر مردم اطرافش تنها به دنبال راحتی و خوشیهای زودگذر بودند. آریا به دنبال جواب سوالاتش به میان جنگلهای رازآلود و کوههای دورافتاده رفت تا راهی برای یافتن معنای زندگی پیدا کند.
فصل دوم: ملاقات با عارفان و متفکران
آریا در سفرش با عارفان و متفکران مختلفی ملاقات کرد. اولین کسی که با او برخورد کرد، پیرمردی به نام حکیم بود که در دل کوهها زندگی میکرد. حکیم با لبخندی آرام گفت: «ما به جهان به عنوان یک کارگاه بزرگ نگاه میکنیم. اگر هدف زندگی تو تنها لذت و راحتی باشد، به هیچ چیز عمیقتر نخواهی رسید. اما اگر بخواهی از استعدادها و تواناییهایت به درستی استفاده کنی، به هدفهای بزرگتری خواهی رسید.»
آریا از حکیم یاد گرفت که باید به استعدادهای درونی خود پی ببرد و آنها را با هدفهای بزرگتر هماهنگ کند. او فهمید که با شناخت عمیقتر از خود و دنیای اطرافش، میتواند مسیر زندگیاش را به سمتی بهتر هدایت کند.
فصل سوم: کشف استعدادها و چالشها
در ادامه سفرش، آریا با چند شخصیت جالب دیگر نیز آشنا شد: سارا، دختری که به دنبال راحتی بود و هیچگاه از مرزهای امن خود بیرون نمیرفت؛ و امید، پسری که همیشه به دنبال یادگیری و پیشرفت بود.
سارا به راحتیهای آنی دل خوش کرده بود و هرگز به چالشهای بزرگ دست نمیزد. او به آریا گفت: «چرا باید خود را درگیر مشکلات کنم وقتی میتوانم زندگی راحتی داشته باشم؟» اما امید، با شجاعت و سختکوشی به دنبال هدفهای بزرگ بود و به آریا گفت: «زندگی بدون چالشها و تلاش، هیچ معنایی ندارد. برای رشد و پیشرفت، باید از مرزهای راحتی عبور کرد.»
آریا از این دو شخصیت درسهای زیادی گرفت و فهمید که استعدادها و اهداف زندگی هر فرد باید با هم هماهنگ باشند. او به شجاعت امید و راحتی سارا فکر کرد و به این نتیجه رسید که باید به دنبال یک تعادل درست بین این دو ویژگی باشد.
فصل چهارم: جستجوی هدف نهایی
آریا به سراغ یک عارف بزرگ به نام ناصر رفت که در معبدی دورافتاده زندگی میکرد. ناصر به آریا گفت: «هدف زندگی تنها در پیدا کردن خوشیهای آنی نیست. زندگی باید به سمت رشد و خدمت به دیگران پیش برود. اگر بخواهی به بالاترین قلهها برسی، باید هدفهای بزرگتر را دنبال کنی.»
آریا با این دیدگاه تازه تصمیم گرفت به خدمت به دیگران و استفاده از استعدادهایش برای تغییرات مثبت بپردازد. او به سراغ پروژههای اجتماعی و علمی رفت و تلاش کرد تا با کارهایش دنیای بهتری بسازد.
فصل پنجم: مواجهه با واقعیت و رسیدن به هدف
آریا با تلاشهایش به موفقیتهای زیادی دست یافت. او فهمید که برای رسیدن به اهداف بزرگ، نیاز به حرکت مستمر و استفاده از استعدادها و منابع در دسترس است. او یاد گرفت که چالشها و سختیها بخشی از مسیر رشد هستند و باید به آنها به چشم فرصتهای یادگیری نگاه کرد.
در نهایت، آریا به این نتیجه رسید که زندگی نه تنها درباره رسیدن به خوشیهای آنی است بلکه درباره رشد و تغییر است. او توانست با استفاده از استعدادهایش و دنبال کردن اهداف بزرگ، به موفقیتهای بزرگ دست یابد و دنیای اطرافش را تغییر دهد.
«يا أَيُّهَا اَلنّاسُ اُعْبُدُوا رَبَّكُمُ»، خطاب با مردم است، با تمامى آنها. خطاب با ماست؛ مايى كه در تمامى لحظههاى زندگى در تمامى حركتها و سكونها از انگيزهاى و غريزهاى و عادتى و يا محبوبها و معبودهايى نشان گرفتهايم. خطاب با شماست، با ماست كه ناچار عبوديتى را گردن گذاشتهايد و گذاشتهايم. حتى آنجا كه دم از آزادى و عبور مىزنيم، باز هم وابستۀ نفس و خلق و دنيا و وسوسهها هستيم. باز هم از همين معبودها الهام مىگيريم. از اينها به اينها باز مىگرديم.
اگر پذيرش اين خطاب سخت باشد، به خاطر اين نكته است كه خيال مىكنيم در برابر عبوديت، آزادى است و به خاطر اين نكته است كه خيال مىكنيم آزادى از خدا، دستيابى به متن شكوفايى است، در حالى كه عبوديت خدا در برابر عبوديتهاى نفس و خلق و دنيا و وسوسههاست. در حالى كه آزادى از خدا، به اسارت محدودها و محكومها رفتن است و در واقع آزادىِ هرز شدن و هدر رفتن و فرو رفتن است. «قُلِ اَللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ١»؛ خدا را مطرح كن، سپس رهايشان كن. در فرو رفتن رهايشان كن. اينها بازى مىكنند.
آدمى از لحظهاى كه از محدودها و از محكومها آزاد مىشود و از لحظهاى كه ديوارها را مىشكند و تولد مىيابد، آدمى از همين لحظه به خدا مىرسد و به عبوديت او راه مىيابد و از فرو رفتن و هرز شدن نجات مىيابد. آنجا كه تو نيروها را، بخارها را مهار كنى و حركت و نورى بسازى، در واقع به عبوديت رسيدهاى. پس عبد، آزادهاى است كه شكل گرفته و جهت يافته و عبوديت، پس از آزادى است و آزادى از آزادى است.
عبوديت رويش است. فلاح است. نه تذبذب نفاق را دارد و نه تحجر كفر را و اين است كه اين دعوت پس از آن تصاوير از تقوا و كفر و نفاق و پس از آن گرايشهاى بنيادى به غيب با آن ريشههاى چهارگانه، به راحتى اجابت مىشود، به خصوص آنجا كه از هدفدارى خلقت و هماهنگى خلقت هم پشتوانه بيابد. «اُعْبُدُوا رَبَّكُمُ اَلَّذِي خَلَقَكُمْ وَ اَلَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»؛ بندگى كنيد پروردگار خود را.
پس دليل اولِ عبوديت، ربانيت و پرورش اوست. ديگران به خاطر محدوديت و محكوميتشان ما را پرورش نمىدهند و شكوفا نمىكنند، كه در چالۀ نيازها و هوسها مىگذارند
و دليل دوم، «اَلَّذِي خَلَقَكُمْ وَ اَلَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»؛ خلقت هماهنگ با اين عبوديت است. آدمى براى لذت، براى رفاه، براى امن و رهايى، به اين تركيب، به اين سنجش و تعقل و به اين وجود فراباش كه گذشته و حال و آينده را يكجا شهود مىكند، نياز نداشت. اين تركيب از شناخت و احساس و عمل، با تقوا و حركت مستمر و عبوديت خدا سازگار است.
واگر اين دليل مقبول شد، دليل سوم، امكاناتى است كه به خاطر آدمى و هماهنگ با اين وجودِ بيشتر از لذت و رفاه فراهم شده، امكاناتى كه خود با يكديگر پيوند و وابستگى دارند. «اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اَلْأَرْضَ فِراشاً وَ اَلسَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ اَلثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ»؛ آن پروردگارى كه زمين را براى شما گسترد و آسمان را برافراشت و از بالا آب را فرو ريخت، پس با آب، ميوهها و حاصلها را بيرون آورد تا رزق شما و بهرۀ شما باشد.
اين همه امكان به خاطر انسان و هماهنگ با اوست و آدمى بيشتر از اينها و بزرگتر از دنيا، كه اين نعمتها و اين دنيا با خودآگاهى و سنجش و انتخاب و آزادى انسان هماهنگ نيست كه رنج را، حتى با راحتىهايش و پاييز را حتى در بهارش دارد. پس آدم و جهان با اين هماهنگى، بايد رو به ربّى بگذارد و عبوديتى را بپذيرد كه با ساخت و بافت او و با اندازههاى وجودى او هماهنگ باشد و كسى كه به همين حد از آگاهى رسيد و كسى كه همين اندازه از وجود خود را شهود كرد و با علم حضورى به قدر و اندازۀ خود واقف شد، نمىتواند در هيچ مرحله از عبوديت تا ربانيت تا خالقيت تا رازقيت، براى خدا شريكى و مانندى بگذارد و نمىتواند معبودى ديگر را بخواهد. «فَلا تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»؛ پس با همين مقدار از آگاهى و علم براى خداوند در هيچ مرحله شريكى مگذاريد و شما مىدانيد.
با توجه به حوزههاى شرك، انداد جمع مىآيد، «فلاتَجْعَلُوا لَهُ نِدّاً؛ هيچ شريكى براى او مگذاريد»، تمامى مراحل را در بر نمىگيرد. جمع انداد، شريكهاى عبوديت و ربانيت و خالقيت و رازقيت را در خود مىگيرد.
با عبوديت، به رضا و سخط خدا و تنزيل و وحى او روى مىآوريم و اين وحى بايد بر كسى نازل شود كه عبد باشد و هيچ نشانى از غير خدا نداشته باشد و همراه جلوههاى دنيا نباشد. پس با اين حساب، ضرورت وحى و كتاب و خصوصيات رسول مشخص مىشود.
ريا و حسد و حرص
عالم با همين علم و نكاتى كه از اين علوم به دست مىآورد از ريا و حسد و حرص هم مىرهد.
چرا از اين حسد مىرهد؟ چون كسى حسد پيدا مىكند كه نعمتها را ملاك مىداند، نه سعى را. تو اگر بدانى نعمتها ملاك نيستند و نسبتها ملاك هستند و نسبتها را هم با توانايى تو مىسنجند. آن موقع ريا و حسد و حرص، هر سه شكسته مىشوند و سعى، اساس دارايى آدمى مىشود؛ «لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعى١». آدمى هيچ موجوديى جز سعيش ندارد و تازه سعى ما چيزى نيست. سعى مركب واصل و بلاغى نيست و عجز و اعتصام را مىخواهد تا بالغ و رساننده باشد.٢
اينها آفتهايى است كه عالم بايد از آنها حفظ شود. اين آفتها عبارتند از انزوا، استظهار، قدرت طلبى، استيكال، دنيا خواهى، استكبار، عجب و ريا و حسد و حرص.
فرآیندهای شناختی شامل توجه، ادراک، حافظه، یادگیری، حل مسئله، تصمیمگیری، زبان و تفکر هستند. مطالعهی این فرآیندها نیازمند طیف گستردهای از سؤالات است که از سطح توصیفی تا سطح انتقادی و آیندهنگرانه را پوشش دهند.
روشهای تربیتی(۱) .mp3
13.89M
📌 باتوجه به بیانات استادعلیصفایی، در این پادکست، به نظر شما:
۱. آیا انسانِ بالغ، اسیر و تحتتاثیر تربیت در دوران کودکیِ خویش است و متاثر از محیط و وراثت یا جبرهای دیگر است؟ چرا؟
۲. درک وضعیت، درک ترکیب و درک تقدیر بهچهمعناست و این سه درک، چه اثری در تربیت انسان دارند؟
نظرات خود را از طریق لینک زیر با ما به اشتراک بگذارید:
🌱 گروه تمرین تفکر 👉🏻