آقا شما خیلی مشتی هستی!
فقط یه سوال: کارنامه بچگی، دیپلم یا لیسانس قبول نمیکنید؟😁
#مدرسه_والدین 👇👇
@tarbiapp
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تحقیر فرزند!
هیچ وقت از خجالتزده کردن و تحقیر بچهها، به عنوان روش تربیت استفاده نکنیم...
#مدرسه_والدین 👇👇
@tarbiapp
ما (مجموعه آقای حمید کثیری و حسین دارابی) سالهاست در حوزه #تربیت و #رسانه مشغول فعالیت هستیم. چند بار هم تا امروز سعی کردیم تیممون رو بزرگتر کنیم و الآن با توجه به برنامههایی که برای سالهای آینده داریم، باز هم میخوایم افراد باکیفیت دیگری رو به جمعمون اضافه کنیم.
در ۳ جایگاه شغلی قصد داریم حداقل ۸ نفر رو وارد تیم کنیم:
1️⃣ پژوهشگر و فرد محتوایی
2️⃣ گرافیست و تدوینگر
3️⃣ ادمین (ادارهکننده صفحه و کانال)
اگر تمایل دارید به جمع ما اضافه بشید و فکر میکنید شرایطش رو دارید، همه موارد فرم زیر رو با دقت پر کنید.
✅ دو مورد رو هم توصیه بکنم:
الف. اگر رزومه دارید حتما از طریق فرم زیر برای ما ارسال کنید
ب. اگر فرد مستعدی میشناسید که میتونه با ما همکاری کنه، ممنون میشیم فرم رو براش ارسال کنید
این فرم رو پر کنید 👇👇
https://formafzar.com/form/job404
#مدرسه_والدین
@tarbiapp
چند روز پیش رفته بودم خرید. یه خانوم با دختر نوجوونش داشت خرید میکردن. موقع حساب کردن، مادره گفت: تخفیف بدین دیگه، این بچه پدر نداره. فروشنده گفت: مقطوعه. باز مادر تکرار میکرد: این پول کارگریه، برکت داره. دختره مچاله شد و صورتش یخ زد (پول کارگری و زحمتکشی قطعاً محترمه).
فروشنده یه مبلغی کم کرد، ولی دوباره مادره گردن کج کرد و تخفیف خواست.
حواسم به دختره بود، دختره هی مچاله میشد و با کیفش بازی میکرد. فروشنده گفت: جنس ارزونتر برمیداشتین خب.
خلاصه خانومه خرید کردن و رفتن. اصلاً مشکلی با تخفیف گرفتن ندارم، اما خواهش میکنم برای چند هزار تومن تخفیف بیشتر، انقدر بچهتون رو تحقیر نکنین، اونم تو این سن. (خانومه دستش پر از النگو بود.)
#مخاطب
مدرسهی والدین | TarbiApp
پسر، یادم افتاد دوم راهنمایی میخواستن ببرنمون اردو، من کولهام رو جا گذاشته بودم. زنگ زدم که برام ب
یه بار برای یه بچه آمپول نوشتم، کوچولو بود و نمیدونست آمپول چیه.
دخترخالهاش باهاش اومده بود و فهمید که آمپول نوشتم واسش. بعد سرش رو از لای در آورد تو و بهش گفت: مارال، بیا کارت دارم!
چند لحظه بعد صدای پاشون از توی کوچه اومد، تپ تپ داشتن میدویدن. مامانش عصبانی اومد و گفت: خانم دکتر، فرار کردن! براش شربت بنویس 🤣🤣🤣🤣
#مخاطب
مدرسهی والدین | TarbiApp
یه بار برای یه بچه آمپول نوشتم، کوچولو بود و نمیدونست آمپول چیه. دخترخالهاش باهاش اومده بود و ف
چند روز پیش یه بابایی دوتا پسر دوقلوش رو آورده بود دکتر
یکیشون آمپول و اینا داشت، ولی یکی دیگه فقط شربت و آمپول نداشت
پدره نمیدونست کدومشون آمپولیه بود، هیچکدومم لو نمیدادن 😂😂
هی میگفت: کدومتون ماهانین؟ کدوم سامانین؟ 😂
مادرشون اومد و شناخت و درجا دست آمپولی بدبختو گرفت بردش تزریقات 😁😁
#مخاطب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقش خانمها در عاقبت بهخیری آقایون...
#مدرسه_والدین 👇👇
@tarbiapp
مادرم آرزوش این بود که روز اول تحصیل منو تا دم مدرسه ببره.
لاکردار سرطان که میدونی چطوریه؟ اول از همه آرزوهات رو نابود میکنه بعد خودت رو.
روز اول انقدر حالش بد شد که رفت زیر اکسیژن، با چشمانی پر اشک از زیر ماسک اکسیژن بیصدا بدرقم کرد.
مادره دیگه، دلشو نداشت بچش تنهایی بره.
خونهای هم که مادرش مریض باشه مثل منطقه زلزلهزده شدهست، هر کس هنر کنه به کار خودش میرسه. منم حتی کسی نبود برای مدرسه لقمه برام آماده کنه. چند باری سر کلاس از شدت ضعف و افت قند تا مرز بیهوشی رفته بودم و دیگه کمکم همه فکر کرده بودن جسمم عیب و ایرادی داره، کسی نمیدونست عیب کار کجاست.
اولین روز معلم که رسید، همه چشم و همچشمی بهترین کادوها رو آورده بودن، یکی از یکی قشنگتر.
منم که کسی نبود بهم بگه قضیه چیه و با بهت و خجالت فقط نظارهگر کادوها بودم.
سنی نداشتم ولی معنی شرم رو اونجا فهمیدم، وقتی که بین بچهها من دست خالیتر از همه بودم.
قافیه رو نباختم، اون موقع نقاشیم خوب بود، شروع کردم با مداد سیاه روی کاغذ خطدار نقاشی کشیدم.
معلمم توی باغ، توی بهشت، توی جشن و... بدون رنگ.
آخر همه با خجالت یه مشت برگه مچاله سیاه شده رو ریختم روی میزش.
با تامل نگاه میکرد و با دقت خطوط رو بررسی میکرد...
منتظر بودم همش رو بریزه سطل آشغال ولی بعد به سکوت معناداری گفت: بچهها این نقاشیها ارزشمندترین کادویی بود که تا حالا گرفته.
موقع گفتن صداش میلرزید...
خانم رجبی اون روز نشون داد مسلک آدمهای بزرگ و اصیل چطوریه.
رجبی فهمیده بود کار با عشق از کار با زرق و برق ارزشمندتره.
قضیه رو به مامانم که گفتم قول داد سال بعد جبران کنه و سنگ تموم بذاره.
خرداد همون سال رفت و عمرش قد نداد.
مادرم رفت، رجبی میره، من میرم و همه رفتنی هستیم، اون چیزی که ماندگاره کار رجبی و امثال رجبیها هستش.
خیلی حواستون به زمین خوردهها باشه، عاقبت دعای اونا زودتر از همه میگیره.
✍🏻 کاتسوموتو
#مدرسه_والدین 👇👇
@tarbiapp
چه صحنه باورنکردنیای من امروز دیدم!!!
دو تا بچه ده، دوازده ساله اومدن توی صبحونهخوری.
دو تا املت با مخلفات و نوشابه سفارش دادن و خوردن، قهوه هم میل فرمودن.
بعد رفتن و گفتن: خب ما که پول نداریم، اگه میخوای تا مثل فیلمها ظرفا رو بشوریم 😂😂
#مدرسه_والدین 👇👇
@tarbiapp
یکی از چیزهایی که به مرور یاد گرفتم، این بود که آدما زبان عشق متفاوتی دارن.
توی محیطهای مختلف بزرگ شدن، عشق متفاوتی دریافت کردن، منطق متفاوتی دارن و نمیشه انتظار داشت که هرچی که دقیقاً ما میخوایم رو بدون کوچکترین اختلافی بهمون بدن.
درسته که به عواطف و احساسات همسرمون باید توجه کنیم و سعی کنیم حالش خوب باشه، ولی اینکه سعی کنیم همدیگه رو درک کنیم، اختلافها رو بپذیریم و بدونیم که ابراز احساسات و زبان عشق آدما با هم فرق داره، باعث پیشرفت روابطمون میشه.
#مدرسه_والدین 👇👇
@tarbiapp