مادربزرگ تعریف میکرد:
نمک، سنگ بود.
برنجِ چلو را ساعتی با نمکسنگ میخواباندیم تا کمکم شوری بگیرد.
عکسِ یادگاریِ توی دوربین را هفتهای، ماهی به انتظار می نشستیم تا فیلم به آخر برسد و ظاهر شود.
قُلک داشتیم؛
با سکهها حرف میزدیم تا حسابِ اندوخته دستمان بیاید.
«انتظار» معنا داشت. دقایق «سرشار» بود.
هرچیز یک صبوری میخواست تا پیش بیاید، زمانش برسد، جا بیفتد، قوام بیاید…
"انتظار کشیدن"، قدردانمان ساخته بود.
به بچههایمان، طعم «انتظار کشیدن» را بچشانیم
تا #قدردان بار بیایند.
@tarbiatesalem|تربیت سالم