🔖 #ویژه_کودکان 🪴زندگی داستانی امام حسن مجتبی علیه السلام برای کودکان
🕊 *امام حسن مجتبی (ع)،
نوهی بزرگِ مهربانترین پیامبر*
😊سلام بچه های مهربون!
امروز میخوایم براتون از یه آدم خیلی خوب و مهربون بگیم،کسی که همه دوستش داشتند. اسمش امام حسن مجتبی بود.
🌱 امام حسن کی بود؟
امام حسن پسر امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س) بود. یعنی نوه پیامبر اکرم (ص). وقتی به دنیا آمد، پیامبر ما که پدربزرگش بود، خیلی خوشحال شد و اسمش رو حسن گذاشت که یعنی خوب و زیبا.
🌱امام حسن چه کارهایی میکرد؟
☀خیلی مهربان بود: امام حسن به همه، حتی حیوونا خیلی مهربون بود. همیشه به فقرا کمک میکرد و غذا و لباس بهشون میداد.
☀با بچهها بازی میکرد: امام حسن خیلی دوست داشت با بچهها بازی کنه. باهاشون تو کوچه میدوید و بهشون خوراکی میداد.
☀ نماز میخواند: امام حسن خیلی به خدا علاقه و اعتقاد داشت و همیشه یادخدا بود و خیلی نماز میخوند.
☀ به پدر و مادرش احترام میگذاشت: امام حسن خیلی به پدر و مادرش احترام میگذاشت و حرفشون رو گوش میکرد.
🌱چرا امام حسن رو دوست می داریم؟
ما امام حسن رو دوست داریم چون:
خیلی مهربون و بخشنده بود.
همیشه به فکر کمک به دیگران بود.
آدم خیلی خوبی و خدایی بود و همه را با خدا آشنا می کرد.
🌱داستان کوچولو و امام حسن
یه روز یه کوچولو تو کوچه داشت بازی میکرد که یهو امام حسن رو دید. کوچولو خیلی خوشحال شد و رفت پیش امام حسن و گفت: «آقا، میشه با من بازی کنید؟» امام حسن با لبخند گفت: «آره عزیزم، بیا با هم بازی کنیم.» اونها با هم خیلی خوشحال بازی کردند.
🌱 بچه ها چه چیزهایی از امام حسن یاد بگیریم؟
از امام حسن باید مهربانی، بخشندگی و احترام به بزرگترها رو یاد بگیریم. باید مثل امام حسن به همه کمک کنیم و با همه مهربون باشیم. چون امام حسن عزیز ما، برای خدا، چندبار همه دارایی ها و وسایل شو به فقیرا بخشیده بود.
حالا تو هم مثل امام حسن مهربون باش و به همه کمک کن. تا دوست داشتنی تر بشی کوچولو!
🌱 داستان نان و مهربانی امام حسن مجتبی (ع)
سلام دوباره بچه های خوب! دوباره اومدیم تا براتون یه داستان قشنگ از امام حسن مجتبی (ع) تعریف کنیم.
یه روز گرم تابستون، امام حسن مجتبی (ع) توی کوچه قدم میزد. یهو چشمش به یه بچه کوچولو افتاد که خیلی گشنه بود و داشت از شدت گرسنگی گریه میکرد. بچه کوچولو یه تکه نون کوچولو تو دستش داشت که اون رو هم به یه سگ کوچولو داده بود.
امام حسن (ع) از این کار بچه کوچولو خیلی خوشش اومد. به بچه نزدیک شد و بهش گفت: «چرا گریه میکنی کوچولو؟» بچه کوچولو گفت: «خیلی گشنمه و نانی ندارم بخورم.»
امام حسن (ع) لبخند زد و به خدمتکارش گفت: «یه سبد پر از نان بیار.» وقتی سبد نان رو آوردن، امام حسن به بچه کوچولو گفت: «این همه نان برای تو هست. هر چقدر دوست داری بخور و به دوستات هم بده.»
بچه کوچولو از خوشحالی پرید و شروع کرد به خوردن نان. بعد هم به دوستاش هم داد. امام حسن (ع) با دیدن این صحنه خیلی خوشحال شد.
🌱 چه چیزی از این داستان یاد میگیریم؟
از این داستان یاد میگیریم که:
همیشه به دیگران کمک کنیم.
به حیوانات هم مهربون باشیم.
وقتی چیزی داریم، با دیگران تقسیم کنیم.
🌱حالا نوبت توئه که مهربونی کنی!
میتونی به دوستات یا اعضای خانوادهت کمک کنی.
یا حتی به یه حیوون کوچولو آب و غذا بدی.
پس مهربون باش و مثل امام حسن (ع) به همه کمک کن.
😊دوستت داریم بچه خوب!
آیا میخواهی داستان دیگری از امام حسن (ع) بشنوی؟
یا شاید دوست داشته باشی درباره یکی از کارهای خوب خودت بهم بگی!؟
✍ محمدباقر مشکاتی 🌱☀
#امام_حسن_مجتبی_ع #چلچراغ •┈┈••✾••┈┈•
🌱
▪️
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
/🇮🇷
بزن📍
شبکه رهنمون