eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
680 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
6.2هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍موضوع: روایت ... 🔴منم دیوید بکهام پیامبر آخرالزمان... والله این شده زندگی ما... 🎙استاد رائفی پور
🌹 سلام بر تو ای مولایی که دستگیر درماندگانی. بشتاب ای پناه عالم که زمین و زمان درمانده شده! 🌼 السَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا العَلَمُ المَنصوبُ 🌼 ...وَ الغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الواسِعَةُ و 🌼 سلام بر تو اي پرچم برافراشته 🌼 سلام بر تو ای فريادرس 🌼 و ای رحمت گسترده اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺یه دیالوگ قشنگ ♨️دعوای مادری با نامادری... 👌بهترین موعظه هفته 👌فوق‌العاده دلنشین و جانسوز 🎙با بیان استاد پناهیان
🌹 سلام بر تو ای مولایی که دستگیر درماندگانی. بشتاب ای پناه عالم که زمین و زمان درمانده شده! 🌼 السَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا العَلَمُ المَنصوبُ 🌼 ...وَ الغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الواسِعَةُ و 🌼 سلام بر تو اي پرچم برافراشته 🌼 سلام بر تو ای فريادرس 🌼 و ای رحمت گسترده اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🍂ای که دیدار تو رویای شب تار من است یک نگاه تو طبیب دل بیمار من است... 🍂گر به دادم نرسی می روم از دست، بیا نامت آرامش این قلب گرفتار من است... تعجیل در فرج مولایمان صلوات
⚠️ میگم: آخه این مدل لباس؟ میگه: همه میپوشند میگـم: این جور حرف زدند؟ میـگه :همه همینجورے حرف میزنند میـگم: غیبت؟ میـگه: همه میڪنند! تاوانِ گناهات رو چے؟! اونو فقط خودت پس میدهے
تیرانداز بدون کمان !!!!! 🏹تیراندازی را تصور کنید که تیرهای متعدد در اختیار دارد، دشمن نیز به او هجوم آورده و اما ناگهان متوجه میشود کمانش شکسته است و توان مراقبت از عزیزانش را ندارد. 🏹این سرنوشت تلخ عاقبت کسانی است که دغدغه هدایت اطرافیان خود را دارند اما به دعوت زبانی اکتفا می‌نمایند. 🌟امام علی (ع) می‌فرمایند : دعوت كننده بی عمل، چون تیرانداز بدون كمان است. 📜نهج البلاغه. حکمت ۳۳۰
🥀 بچه تهران که پدر و مادر او هر دو بوده اند. این خانواده یک پسر دارند و دو دختر… دو تا خواهر دارد که و اند و دارند و رفت و آمد دارند و گناهان دیگر … این پسر خوب از آب در آمده و هر چه به خواهران می کند ، نمی کنند. این شهید می شود که من را از این اوضاع نجات بده . شب در خواب یک را می بیند که خطاب به این شهید می گوید: علی اقا، پاشو بیا که اینجا دانشجو می پذیرد. آن موقع هنوز دانشگاه امام حسین (ع) تهران تاسیس نشده بود. می رود که خوابش را کند ، محله او می گوید :دانشگاه امام حسین یعنی همین جبهه های حق علیه باطل، ایشان با هزار و در ثبت نام می کند و بالاخره راهی جبهه می شود و شب عملیات در وصیت نامه خود موضوعات قابل توجهی می نویسد: این شهید در این وصیت نامه می نویسد : ، معلم عزیزم ، شما را به عنوان خودم انتخاب می کنم. چراکه می دانم پدر و مادرم وقت خواندن وصیت نامه من را ندارند . شما را انتخاب می کنند چون خواهران من اصلا وصیت نامه نوشتن من را ندارند. از شما تقاضا دارم ، جنازه من را که اوردند پس از در بهشت زهرا تهران ، بروید پدر و مادر من را خبر کرده و به خواهران من هم خبر دهید ، این مقدار انسانیت در انها سراغ دارم که برای تشییع جنازه من کارها را رها خواهند کرد و به خواهند امد. جنازه من را که به داخل قبر گذاشتید ، را که خواندید ، کفن از چهره من بردارید و بگویید تا برای یک لحظه و و من بیایند بالای قبر ، اگر راه من حق باشد و بد حجابی دو خواهر من باشد به باید شوم و چند لحظه ای به دنیا و اهل دنیا و پدر و مادر و دو خواهرم لبخند بزنم تا بفهمند که حق با خمینی است و آنچه خواهران من عمل می کنند ، گناه است و ذلالت است و بد بختی .. رئیس دبیرستان می گوید با خود گفتم چه کار کنم ؟ نکند ایشان شود ؟ اگر جنازه اش را اوردند چه ؟ اگرلبخند نزد ؟ اگر زنده نشد ؟ و… ایشان شهید شدند و جنازه اش را آوردند و به پدر و مادر هم گفتیم و آمدند و با خود در این فکر بودیم که آیا این شهید خواهد خندید ؟ نخواهد خندید؟ چه طور خواهد شد؟ : هرچه شد مهم نیست و ما باید اعلام کنیم ، چرا که خود شهید از ماخواسته است. به محض اینکه تلقین رو خواندند و تمام شد و کفن را از چهره شهید کنار زدند و خانواده وی بالای قبر ایستاده و گریه می کردند دیدیم که شهید سرش را بلند کرد و برای لحظاتی را باز کرد و به روی پدر و مادر و دو خواهرش لبخند زد.. لبخند این شهید خانواده اش را به آنجا رساند که پدر و مادر وی اکنون از کشور قرار دارند و خواهران وی از بهترین خواهران تهران بوده و برای تلاش می کنند و… حجاب در زمان ما پشتوانه ای مبارک به نام هم دارد. 🍃 : شیخ حسین انصاریان •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• شادےروح شهدا •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
آغاز ثبت نام دومین رویداد ملی شکوه مادری؛ تکریم مقام والای مادر در ایام میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها با تجلیل و معرفی مادران جوان و زیر 40 سال فعال اجتماعی با بیش از 3 فرزند. مهلت ثبت نام: ۲۰الی ۲۷ دی ۱۴۰۰ اطلاعات بیشتر در کانال شکوه مادری در ایتا مرکز امور بانوان و خانواده بنیاد کرامت رضوی
وَ ضَعْفِ الصّبْرِ، وَ قِلّةِ الْقَنَاعَةِ، الهی: از ناتواني صبر، و كميَ قناعت ... وَ شَكَاسَةِ الْخُلُقِ، وَ إِلْحَاحِ الشّهْوَةِ، و ناسازگاري اخلاق، و پافشاري و سماجت شهوت ... . وَ نَعُوذُ بِكَ مِنْ سُوءِ السّرِيرَةِ، وَ احْتِقَارِ الصّغِيرَةِ، و به تو پناه مي‏آوريم، از بدي باطن و ناچيز شمردن گناه كوچك، ... وَ أَنْ يَسْتَحْوِذَ عَلَيْنَا الشّيْطَانُ، أَوْ يَنْكُبَنَا الزّمَانُ، و اين كه شيطان بر ما چيره شود، يا روزگار ما را به عرصه بلا و نكبت اندازد،،،، . پناهمان ده... یاالرحم الراحمین
مرد میخواهد اینکه بگذری از آرزوهایت زنجیر دلبستگی را از خود رها کنی گفتنش آسان است. اگر عمل کردن به آن هم سهل بود به خیلی ها واژه شهید اضافه شده بود.
آتش به جانم میزند... آری... با تمام ات میخندی به آمال و آرزوهای دنیای ام! و میگویی: محل ماندن نیست بگذریم...
🍃این‌ جوریه‌ که‌ میگن "الرفیق‌ثم‌ الطریق"... حواستون‌ باشه‌ کیو واسه‌ رفاقت‌ انتخاب‌ میکنید
✨✨✨ 🌹همیشه مدالها جنسش از طلا نیست بعضی وقتها از جنس خون جگر است وداغ دل حسنعلی ضرغامپور ۵ شهید
بیاید یکم تو زندگیامون جدی باشیم این حجم از شوخی گرفتنِ آخرت ، عاقبت نداره! :)
-گفتم: خدایا خیلی گناه کردم.😔 گفت: کدوم گناه رو میگی؟ گفتم:همونکه... گفت:وقتی دلت آشوب شد از اون گناه وقتی گفتی کاش نکرده بودم همون لحظه بخشیدمت🌹 گفتم: منکه استغفار نکردم به زبان😶 گفت : دلت شکست و پشیمان شد از گناه کافی بود.🦋 🌟♥️گفتم:خدایا خیلی عاشقتم♥️🌟 گفت: { ☆نه بیشتر از من ☆} گفتم سندش؟🤔 گفت :سندش تمام اون لحظاتی که عاشقانه انتظار برگشت تو را داشتم تمام ثانیه های اذان که صدایت کردم و تو غرق در فکر و خیالت بودی...😢♥️
🔹پادشاهی تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند اما بر اساس قوانین کشور، پادشاه می‌بایست متاهل باشد. پدر دستور داد یکصد دختر زیبا جمع کنند تا برای پسرش همسری انتخاب کند. 🔸آنگاه همه دخترها را در سالنی جمع کرد و به هر کدام از آنها بذر کوچکی داد و گفت: طی سه ماه آینده که بهار است، هر کس با این بذر زیباترین گل را پرورش دهد عروس من خواهد شد. دختران از روز بعد دست به کار شدند، در میان آنها دختر فقیری بود که در روستا زندگی می‌کرد. او با مشورت کشاورزان روستایش بذر را در گلدان کاشت اما در پایان ۹۰ روز هیچ گلی سبز نشد. خیلی‌ها گفتند که دیگر به جلسه نهایی نرو، اما او گفت: نمی‌خواهم که هم ناموفق محسوب شوم و هم ترسو! 🔹روز موعود پادشاه دید که ۹۹ دختر هر کدام با گلهایی زیبا آمدند، سپس از دختر روستایی دلیل را پرسید و جواب را عیناً شنید. آنگاه رو به همه گفت: عروس من این دختر است! 🔸قصد من این بود که صادق‌ترین دختر را بيابم! تمام بذر گل‌هایی که به شما داده بودم عقیم و نابارور بود اما همه شما نیرنگ زدید و گلهایی دیگر آوردید، جز این دختر که حقیقت را آورد. 🔆 زیباترین منش انسان راستگویی است.
🌺 فردی هنگام راه رفتن پایش به سکه‌ای خورد. تاریک بود فکر کرد طلاست. کاغذی را آتش زد تا آن را ببیند. دید ۲ ریالی است بعد دید کاغذی که آتش زده هزار تومانی بوده گفت: چی را برای چی آتش زدم. و این حکایت زندگی خیلی از ماهاست که چیزهای با ارزش را برای چیزهای بی‌ارزش آتش می‌زنیم و خودمان هم خبر نداریم. آرامش امروزمان را فدای چشم و هم چشمی ‌ها و مقایسه کردن ‌های خود می‌کنیم و سلامتی امروزمان را با استرس‌ها و نگرانی‌ های بی‌مورد به خطر می‌اندازیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 یه دختر بچه‌ی ۵ ساله با التهاب صورت ‌و عفونت چشم روی برانکارد اورژانس خوابیده بود دکتر هرچی ازخانواده‌اش سوال پرسید به هیچ نتیجه‌ایی نرسید تااینکه مادربچه گفت به نظرتون میتونه بخاطرچندبار لیس زدن سگ‌ باشه؟ دکتر با عصبانیت گفت ای کاش همه قبل ازبچه دارشدن،مادر بودنو یاد بگیرن
و میدونید که زهرای مرضیه سلام الله زندگیش خیلی محقر بود بغل خانه ی رسول الله یه اتاق داشت علی بن ابیطالب وزیر پیغمبر بود... یعنی چی؟! یعنی این جنگ برو... اون جنگ برو... علی درآمد نداشت که، یه حقوق جزئی پیغمبر به اینا می‌داد چقدر بود؟! شما همتون این آیه رو شنیدین دیگه: وَیُطعِموُنَ اَلطَّعَامَ عَلَی حُبِّه ی مِسکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا الإنسان/۸ اینها روزه بودن فقیر آمد نون داشتن دادن به فقیر، دیگه هیچی نداشتن بخورن با آب افطار کردن روز بعد دوباره... چرا اینجوریه؟! چون پیغمبر به اینا سهمیه نون می داد، این نونی که الان سهمیه شون بود می‌خوردن دیگه هیچی نداشتن اینا این سهمیه رو دادن به فقیر با آب افطار کردن سهمیه فردا شبشون رو که گرفتن دوباره مسکین آمد سه روز همینجوریه هی آمد... انقدر خانه ی علی فقیرانه بود!! خب زهرای مرضیه، امام حسن و امام حسین و زینب کبری رو داشت خانه حضرت اصلاً چاه آب و اینا نداشت اینجایی که مسجد النبی هست زمین صخره‌ایه چاه نمیشه حفر کرد آب کجا بود؟! پشت بقیع اونجا چشمه آب بود زهرای مرضیه برای اینکه لباس بچه ها رو بشوره، گندم و آرد کنه و ... باید خودش می رفت از پشت بقیع حدود یک ساعت راهه تا اونجا...
ایشون امام حسن و امام حسین رو داشت دیگه باید میرفت اونجا لباس بچه ها را می شست، آب از اونجا می آورد... سلمان میگه یه روزی من برای زهرا از پیغمبر پیام داشتم می دونید که سلمان سنش زیاد بود دیگه، پیرمردی بود که محرم این خانه بود گفت به من فرمود: برو اینو به زهرا بگو بیا... موقعی بود که امام حسن و امام حسین رو داشت آمدم دیدم ایشون یه طناب بسته یه ننو درست کرده امام حسین بچه اس اون تو خوابونده، امام حسنم رو زمین، با یه دستشم داره گندم آرد میکنه که نون درست کنه گفت: من نگاه کردم دیدم یه لباس زرد رنگی تن زهرا سلام الله هست دست زهرا از لباس تشخیص داده نمیشه، از بس دختر پیغمبر بر اثر گرسنگی و فشار کار زرد شده گفت: دلم سوخت گریه ام گرفت، اشکم در اومد زهرای مرضیه متوجه شد یهو من نگاه کردم دیدم دستشو از این دسداس برداشته، این خودش داره میچرخه گفتم: یا بنت رسول الله این خودش داره میچرخه!!😳 فرمود: آره دستم درد گرفته بود از جبرئیل کمک گرفتم جبرئیل داره برام میچرخونه (یعنی سلمان فکر نکنی ما غیر از این نمیتونیم زندگی کنیما)
حالا این زندگی زهرای مرضیه بود جنگ خیبر شد، خیبر غنائم زیاد داشت زهرای مرضیه آمد خدمت رسول الله فرمود: یا رسول الله علی در این غنائم سهم داره؟! حضرت فرمود: بله زهرا فرمود: میشه سهم علی رو یه کنیز به ما بدین؟! کارهای خونه ی ما طاقت فرساست حضرت فرمود: زهرا جان میخوای بهتر از کنیز بهت بدم؟! بله یا رسول الله فرمود: برو بعد از نمازهات ۳۴ مرتبه بگو الله اکبر، ۳۳ مرتبه بگو الحمدلله، ۳۳ مرتبه بگو سبحان الله چشم آقا... نداد کنیز بهش، حضرت رفت جبرئیل آمد گفت: حق زهرا رو بده!! چیکار کنم جبرئیل؟! (در خیبر یه منطقه هست به نام فدک کشت و صنعته، این ۴۰۰ تا کارگر ثابت داشت، هنگام برداشت محصول ۲ هزار کارگر از مدینه می رفت اونجا کمک می کرد، تو مدینه دفتر تجاری داشت) گفت: فدک رو بده به زهرا... فدک رو بدم به زهرا؟! من یه خادم بهش ندادم!!! جبرئیل گفت: بله...