کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
قسمت 20 #عموشاهین📒 #خوشتیپ_آسمانی🦋 هر وقت چشمهاش رو باز میکرد میگفت: یا زینب یا مهدی و این
قسمت 21
#عموشاهین📒
#خوشتیپ_آسمانی🦋
اون لـحظه درسته کـوتاه بود ولـی تا ماشین
رسید بیمارستان برای من ساعتها گذشت🕰
وقتی رسیدیم امــــدادگر اومد بابـک رو از من
گرفت و داخل بیمارستان برد.بعد از چند لحظه
گفتند به فرمانده تون خبر شهادت بچهها رو بدید
آقای فکوری اونجا بود ، گفت: به سردار حق بین
بگو بچهها رفتند..🕊🌷 بی سیم زدم گفتم:📞
تو بیمارستانم حاجی بچهها علمدار شدند😭
(اونجا هر کس شهید میشد میگفتند علمدار
شده💔)
••هر روز صبح حاجی حق بین میآمد کـنار ما
مینشست میگفت و میخندید😅
میگفت: من اینجا میام روحیه میگیرم😍
به نظر من حاجی روز شهادت بچهها ۱۰ سال
پیر شد. آمد با یک حالتی به من گفت: چی شد؟
کجا بود؟ چطور بود؟ چطور شد؟ اصلا نمیتونست
به زبونش بیاره که چطور شد که شهید شدند.💔
فقط ایستاد ومن رو نگاه کرد، شکسته..ناراحت..😞
رزمندهها میدونند سردار حق بین دوست نداشت
از دماغ یک نفر خون بیاد.🩸
میگفت: نباید از دماغ یکی از جوونها خون بیاد✋🏻
این مملکت فردا به این جوونها نیاز داره🇮🇷
اگر من یا شهید نظری مجروح میشدیم
ناراحتی داشت ولی میگفت:
مملکت به بابک نوری نیاز داره.🥺
واقعا این شهدا انتخاب میشوند🕊
بابک نوری هم آمد ۲۷ ، ۲۸ روز منطقه بود
انتخاب شد. به اسم هلال احمر آمد🚑
تا دقیقه ۹۰ کیف هلال احمر کنارش بود.💼
تا قبل از شهادت چون یک نفر هلال احمری بود
هر جا میخواستیم بریم ماموریت برای اینکه با
ما باشه، میگفت: آقا شما هلال احمر نمیخواین؟!😍
یه امدادگر با شما نباشه؟🤨💊💉
💯~ادامہ دارد...
#زندگینامہشهیدبابڪنورۍ
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
قسمت 21 #عموشاهین📒 #خوشتیپ_آسمانی🦋 اون لـحظه درسته کـوتاه بود ولـی تا ماشین رسید بیمارستان
قسمت 22
#وصیتنامه📒
#خوشتیپ_آسمانی🦋
✍اینجانب بابک نوری هریس
فرزند محمد🌱
🔸به تو حسادت میکنند، تو مکن.
تو را تکذیب میکنند، آرام باش.
تو را میستایند، فریب مخور.
تو را نکوهش میکنند، شکوه مکن.
مردم از تو بد میگویند، اندوهگین مشو.
همه مردم تو را نیک میخوانند مسرور مباش.
آنگاه از ما خواهی بود🙂
حدیثی بود که همیشه درقلـ♥️ـبمن،
وجود داشت.(از امام پنجم)
🔸خدایا همیشه خواستم به چیزهایی که
از آنها آگاه هستم عمل کنم ولی در این دنیای
فانی بقدری غرق گناه و آلودگی بودم که
نمیدانم لیاقت قرب به خداوند را دارم یا نه؟
خدایا گناههای من را ببخش، اشتباهاتم را در
رحمت و مغفرت خودت ببخش و تا وقتی که
مرا نبخشیدی از این دنیامبر🤲🏻
تا وقتی که راهم راه حق هست مرا بمیران.
خدایا کمکم کن تا در راه تو قدم بردارم و
در راه تو جان بدهم🕊
🔸مادرجانم به قربان پاهایت که بخاطر دویدن
برای به کمال رسیدن فرزندانت آسیب دیده
میشود، در نبود من اشکهایترا سرازیر مکن🙃
من با خدای خود عهدی بستهام که تا مرا نیامرزید
مرا از این دنیا مبرد. مادرم برای من دعا کن، ولی
اشکهایت را روان مکن که به خدای من قسم راضی
به اشکهایت نیستم🥲
🔸خواهران خو بتر از جانم من نمیدانم وقتی
حسین (ع) در صحرای کربلا بود چه عذابی
میکشید، ولی میدانم حس او به زینب (س)
چه بوده.🖤
عزیزان من حالا دستهایی بلند شده و زینبهایی
غریب و تنها ماندهانددو حسینی در میدان نیست.
امیدوارم کسانی باشیم که راه او را ا دامه دهیم
و از زینبهای زمانه و حرم او دفاع کنیم.
🔸برادرانم در نبود من مسئولیت شما سنگینتر
شده، حالا شما عشق و محبت مرا به دیگران باید
بدهید. زیرا من عاشق خانوادهام، اطرافیانم،شهرم
🇮🇷 وطنم و...بودهام✌️
و شما خود من هستید در جسمی دیگر.
🔸پدرم تو هم روزی در جبهه حق علیه باطل
از زینب های مملکت دفاع کردی، شما دعا کن
که با دوستان شهیدت محشور شوم...♥️🤲🏻
💯~پارت آخر😇
#زندگینامہشهیدبابڪنورۍ
🔺صاحب مکیال المکارم می نویسد:
🔷 یکی از دوستان صالح من در عالم خواب مولا صاحب الزمان سلام الله علیه را دید که فرمود:
من دعاگوی هر مومنی هستم كه پس از ذكر مصائب حضرت سيدالشهدا سلام الله علیه برای تعجیل فرج و تایید من دعا كند!
📚 مکیال المکارم بخش۶ ذیل قسمت۲۹
🔻 اولین دعای ما هنگام جاری شدن اشکها در مجالس عزا، دعای فرج منتقم است ...
🍃اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
#جمعه_دلتنگی
#امام_زمان
نشست و گفت: سلامٌ علیک یا عطشان
#سیدناالعطشان
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
کاش میشد بدهم زندگیام را عوضش
جرعهای آب بر آن حضرتِ عطشان بدهم
#حسینِمن
🍁🍂
به چه دردی بخورد بی تو پسر داشتنم
چه کنم بعد تو با داغ جگر داشتنم
نه پسرهای مناند این دو نه خواهر زاده
به تو سوگند که هستند دو حیدر زاده
این دو پولادِ جگر تافته یعنی زینب
این دو سرباز و دو سرباخته یعنی زینب
دست و بازوی علمدار حرم آوردم
پیشِ تو بر سرِ دوشم دو علم آوردم
خواهرت موقع حج نذر دو قربانی کرد
وقت نذرش شده قربانی عید آوردم
دو علیاکبر و عباس ولی کوچکتر
دو سلحشور دو شیر و دو رشید آوردم
تو اگر اذن دهی لشگر عالم با من
مادرم گفته برو اذنِ حسینم با من
😭😭😭
#تلنگر
شـمر نمازش را میخواند،
روزهاش را هم میگرفت،
آشکارا هم فسق و فجور نمیکرد،
و شاید اهل رشوه و ربا هم نبود...
معاویه و ابنزیاد و عمربنسعد هم همینطور...
یادمان باشد،
زیارت عاشورا که میخوانیم
وقتی رسیدیم به «وَ لَعنَ الله...»هایش؛
لحظه ای به خودمان گوشزد کنیم:
نکند این «لعن الله...» شامل حال ما هم بشود؟💔
مایی که گاه خودمان را
"ارزانتر" از شمر و عمر و ابنزیاد میفروشیم...
جمله ای بس سنگین از شهید آوینی:
"کربلا"به رفـــتن نیست...
به شـــدن است ...!
که اگر به رفـــتن بود!
شمر هم "کربلایی" است!
«یا مَنْ حَفِظَنی فی صِغَری»
از کودکی عاشق شدن و در پناه معشوق
بزرگ شدن لطف دیگرے دارد
و ما نسل به نسل در پناه حسینیم🖤"
هر چقدر زمان میگذرد،
این عشق تازهتر میشود!
حسین'؏'
نخ تسبیح همۀ دهههاست؛
همۀ دههها، از دههے
محرم حسین'؏' شروع میشوند،
همۀ ما دوباره در صحراے ڪربلا
که به وسعت تاریخ است،
گرد خیمۀ حسین'؏' جمع میشویم
واین جمع هیچوقت پریشان نخواهد شد؛)
#دلانھ✨
مولایمن
🍂ای آخرین سلالهی زهرا تبارها
ای وارث شکسته دلِ ذوالفقارها...
🍂بی تو چهار فصلِ دلِ من، خزانی است
چشم انتظارِ آمدنِ تو بهارها...
🍂آقا فدای شال عزای محرمت
چشم تو خون شده ز غمِ روزگارها...
🖤اللهم عجل لولیک الفرج🖤
عزادار حقیقی 02.mp3
5.83M
#عزادار_حقیقی ۲
آنچه می شنوید؛
🏴مصیبت حسین،تشنگی، سر بریده، و اسارت اهل بیت نیست!
مصیبت او،بسیار عظیم تر است از.....!
تاحقیقت مصیبت رادرک نکنیم؛
عزادار حقیقی،نیستیم😔
50151165617010.mp3
4.93M
زمزمهبادصباوازینباوازینبا..
توکوهصبریمرحباوازینباوازینبا💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 من از بچگی عاشقت بودم حسین
#محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 «عشق حسین» از سلیم موذنزاده
🍃زائر حسین
چشم هایت را بده به من. التماس می کنم. می خواهم با چشم های تو یک شب به زیارت مزار حسین بروم. با چشم های تو زیارت رفتن، حال دیگری دارد. حال زیارت یک سو ولی من می خواهم حرم حسین را یک بار با چشم های تو ببینم. می دانم در هیچ کجای زمین به اندازه حرم حسین خدا دیدنی نیست. کربلا زیارتگاه خداست و من تا امروز خدا را در کربلا زیارت نکرده ام. کسی اگر کربلا رفت و خدا را ندید، زیارتش را به تعب افتادن تنش بداند.
در کجای زمین بیشتر از کربلا فرشته ها میان زمین و آسمان در آمد و شد هستند؟ چرا من هر بار که کربلا رفتم، تصویر فرشته ای بر نگاهم ننشست؟
من اگر یک بار با چشم هایت به زیارت حسین در کربلا بروم برای همه عمرم کافی است.
منتظر می مانم تا چشم هایت را یک شب به من بدهی
شبت بخیر زائر حسین.
🌙🌟
🌟🌿
کم نخواهم خواست که به درگاه کریم آمدهام.
کوچک نخواهم خواست که به درگاه بزرگ آمدهام.
به حقارت خود نمینگرم،
که به عظمت و قدرت تو دل خوش دارم.
ناقابلم،
ولی اگر تو بخواهی، والاترینها را هم به کوچکی چون من عطا میکنی.
آمدهام کاملترین ایمان را بخواهم.
ایمانی که در شأن خدایی تو باشد.
دلم را تسخیر کن و فرمانروای مطلقش باش.
🌟🌿
🏴 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا تالِيَ كِتابِ اللّٰهِ وَ تَرْجُمانَهُ
سلام بر تو ای تلاوتکننده کتاب خدا و تفسیرکنندهاش💚
آجرک الله یا بقیة الله 🖤
سلام آقای من..
عهد میکنیم با حضرت مادر
که در این محرم و صفر
تمام اشک ها، عزاداری ها و همه کارهای خیر را نذر ظهورتان کنیم✨
أللَّھُـمَ عَجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
به رسم با ادبان احتـرام اضافه کنیم
برای عرض ارادت قیام اضافه کنیم
به سمت حضرت ارباب خم شویم همه
به ذکرصبح کمی هم سلام اضافه کنیم
صلیاللهعلیڪیااباعبدالله 🏴
صبحتون حسینی
عزادار حقیقی 03.mp3
4.36M
#عزادار_حقیقی ۳
آنچه خواهید شنید؛
✍گریه...گريه...گريه
تنها هدف از عزاداری نیست
گریه ای که ما را به درک حقیقت عاشورا نرساند؛
هیچ ارزشی ندارد
🔻حقیقت عاشورا چیست؟👇
زندگینامه شهید💕
بافنده سال ۱۳۶۶ متولد شد. وی از کودکی عاشق مداحی و تلاوت قرآن بود و از سن پنج سالگی مداحی و قرائت قرآن به سبک مرحوم «عبدالباسط» را تمرین میکرد.
حامد زندگی را در کنار حرم رضوی آغاز و تا ۲۰ سالگی در مشهد زندگی کرد؛ خیلی زود همه مراحل زندگیاش را پشت سر گذاشت و وارد بازار کار شد و از ۱۸ سالگی برای ازدواج اقدام کرد.
او برای تشکیل خانواده به استان کرمان سفر کرد. شغلش حسابداری بود و همسرش هم نیز کارمند دولت بود و از لحاظ مالی هم چیزی کم نداشتند، در همین حال بود که خدا به آنها یک فرزند دختر بهنام «فاطمه» عطا کرد.
وی برای اینکه به سوریه برود به آموختن زبان افغانستانی پرداخت و با لشکر فاطمیون عازم سوریه شد که سرانجام سوم اردیبهشتماه ۹۶ مصادف با روز شهادت اربابش امام موسی کاظم (ع) به شهادت رسید.
همسر شهید مدافع حرم حامد بافنده :
زندگی با بافنده همیشه برای من خاطره بود قبل از اینکه زن و شوهر باشیم خیلی با هم دوست بودیم خیلی با هم جور و خودمونی بودیم اما در محل کار من که می امد من برایش خانم یعقوبی بودم و ایشان برای من آقای بافنده بود.
حامد هیچوقت دکتر نمی رفت همیشه من برایش دارو تجویز و تهیه میکردم دکتر و پرستارش من بودم، جالب است بدانید حامد بافنده از آمپول می ترسید.
خاطره ای که در ذهنم باقی مانده شهید و زن شهید بازی بود من اصلا باورم نبود که حامد برود سوریه اصلا همیشه شوخی میکردم یک روز به حامد گفتم اصلا به من نمی آید زن شهید بشوم اصلا بلد نیستم حامد گفت اشکالی ندارد بیا یاد میگیرم خوابید و چادرسیاهی را بر تنش کشید و گفت حالا تمرین کن و هرچه می خواهی بگو، ان روز دو نفری خیلی خندیدیم..
#شهید_حامد_بافنده
همسر شهید بافنده : من راضی نبودم!
هنوز هم راضی نیستم🥺 سرقبر حامد که میروم نمی گویم حامد سلام می گویم حامد بی وفا سلام !
یعنی هنوز هم با او قهرم😭
می گویم چرا ما را تنها گذاشت دوست داشتم بیشتر هوای ما را داشت..💔
اصلا فکر نمیکردم که حامد شهید شود❤️🔥 اما دفعه اخر رفتنش با همه دفعات فرق میکرد حرکات و سکناتش خودم میبردمش ترمینال اما قهرانه ، ۱۷ روز از زمان رفتنش گذشت آخرین صحبت من با شهید شب قبل از شهادتش بود ساعت ۱۲ نیمه شب به من زنگ زد من خواب بودم به من گفت بیدار شو دلم برای صدایت تنگ شده یکم حرف بزن. با مکالمه کوتاهی حامد قطع کرد و روز بعد ساعت ۱۰ آن اتفاق افتاد.
#شهید_حامد_بافنده
همسر شهید بافنده:
سخت است که در جامعه ای باشی که هیچکس شکل تو نیست😭 تازه مسئولین هم با تو نباشند..
زمان جنگ تحمیلی در هر کوچه ای یکی شکل تو بود..
انا الان هیچکس شکل من نیست.😔
همه مانتوهای تنگ و روسری ها بالا همه بی حجاب و می گویند می خواست شوهرش نرود .❤️🔥😭
#شهید_حامد_بافنده