همیشه میگفت:
برای عاقبت بخیری یا باید عابد عارف باشی ؛ یا جهادگر پرتلاش♡:))
شهید حمیدرضا باب الخانی💛🥀
دیدن فیلم مستهجن
توی اسارت، عراقی ها برا تضعیف روحیه ی ما فیلمای زننده وزشت و بی حجابی پخش می کردند
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ
ﻋﺮﺍﻗﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ...
ﺑﺮﺍ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻩ،
ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ
ﯾﻪ ﭼﺎﻟﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮔﺮﺩﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ داخل چاله فقط سرش پیدابود،
ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ
ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ،
ﺧﯿﻠﯽ دنبال بودیم ﻋﻠﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﯾﺸﺒﺶ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ.
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺎن ﻋﻠﺘﺶ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻤﻮﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻮﺷﻬﺎﯼ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﺍﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ
ﻣﻮﺷﻬﺎ ﺣﺲ ﺑﻮﯾﺎﺋﯽ ﻗﻮﯼ ﺩﺍﺭﻥ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﻮﻥ ﺷﺪﻥ ﺑﻬﺶ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﮔﻮشت ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻥ.
ﻋﻠﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩﻩ
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
اینطوری شهید دادیم و حالا بعضیامون راحت پای کانالهای ماهواره نشستیم وصحنه های زننده رو تماشا میکنیم وگاهی با خانواده هم همراهی می کنیم و نمی دانیم یه روز همان شهید رو می آرن تا توضیح بده به چه قیمتی چشم خود رو از گناه حفظ کرده و غصه ی دوستان هم اسارتی خود رو داشته وشهادت رو بجون خریده تا خود ودوستانش مبتلا به دیدن صحنه های زننده نشن
وصیتنامه شهیدمجیدمحمودی
منتشر کنید تا ازخجالت آب بشیم.
شهدا چه کردند وما.
شهدا شرمنده نه، بازنده ایم
ننگ بر طرفداران شعار ،
زن ...زندگی آزادی = برهنگی و فساد
شهید #مجید_محمودی🕊🌹
https://eitaa.com/tarigh3
تو همچو من سر کویت هزارها داری
ولی بدان که گدایت فقط تو را دارد💔
#ارباب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویر دیدهنشده از حادثۀ تروریستیِ حرم شاهچراغ
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 93 سر کوچه که رسیدیم سوار تاکسی شدیم راننده ترانه ای با صدای
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸 🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد
قسمت 94
شهریور ماه در قالب یک سفر دانشجویی به مشهدالرضا رفته بودم، برای سفرهایی که تنهایی می رفتیم نه حمید مشکل داشت نه من، چون از رفقای همدیگر و جمع هایی که بودیم اطمینان کامل داشتیم، تمام لحظاتی که در این سفر به حرم می رفتم یاد سفر ماه عسلمان افتادم، روزهایی که اشک ها و لبخندهایی برای همیشه در ذهنم ماندگار شد و شیرینی زیارت همراه حمید که هیچ وقت تکرار نشد.
بعد از زیارت اول از صحن جامع رضوی با حمید تماس گرفتم ،حسابی دل تنگ حمید شده بودم، صحبتمان حسابی گل انداخته بود، موقع خداحافظی گفتم: حمید روز جمعه است نماز جمعه فراموشت نشه توی خونه نمون، این طوری هم ثواب کردی هم وقت زودتر
می گذره، از تنهایی اذیت نمیشی خندید و گفت: خبر نداری پس! با اجازت ما الان با رفقا کنار دریاییم، کلی شنا کردیم، به سر و کله هم زدیم نماز رو خوندیم حالا هم داریم
می ریم برای ناهار.
تا من را سوار قطار کرده بود با رفقایش رفته بودند سمت شمال، از این مسافرت های یک روزه و پیش بینی نشده زیاد
می رفت.
تا ساعت هشت شب دریا بودند، دلم شور می زد هر بار تماس می گرفت می گفتم : حمید دریا خطرناکه مسیر هم که شلوغه، زودتر برگردید.
روز آخر سفر بعد از زیارت وداع با دوستانم برای خرید سوغاتی به بازار رفتم، دوست داشتم برای حمید یه هدیه خوب بگیرم، بعد از کلی جستجو پیراهن چهارخانه آبی رنگی داخل ویترین مغازه چشمم را گرفت، همان را برای حمید خریدم.
از مشهد که برگشتم به استقبالم آمده بود، از نوع رفتار و صحبتش به خوبی احساس می کردم که این چند روز خیلی دل تنگ شده است حال من هم دست کمی از حمید نداشت، خانه که رسیدم همه چیز مرتب بودبرای ناهار ماکارانی گذاشته بود ولی به جای گوشت چرخ کرده گوشت خورشتی ریخته بود، گفت: پاقدم فرزانه خانوم می خواستم غذا اعیونی بشه!گوشت چرخ کرده چیه ریز ریز!
وقتی حمید جعبه پیراهن سوغاتی را باز کرد و لباس را پوشید دیدم لباس برایش خیلی بزرگ است گفتم؛ حمید جان شانس نداری با چه ذوقی کل بازار رو دنبال پیراهن گشتم ولی این سایزش خیلی بزرگ در اومده، گفت: چون تو خریدی خیلی خوبه از فردا همین را می پوشم، به هزار زور و زحمت حمید راضی شد پیراهن را از تنش در بیاورد چون
می دانستم حمید به هیچ وجه از خیر این پیراهن نمیگذرد رفتم سراغ صاحب خانه ، آقای کشاورز صاحب خانه ما خیاط بود، یکی از پیراهن های قبلی حمید را با این پيراهن جدید به او دادم تا اندازه پیراهن را درست کند.
ادامه دارد....
#شهیدحمیدسیاهکالی
https://eitaa.com/tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸 🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 94 شهریور ماه در قالب یک سفر دانشجویی به مشهدالرضا رفته بود
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد
قسمت 95
بعدازظهر با اینکه خسته راه بودم و تازه از سفر برگشته بودم ولی وقتی حمید پیشنهاد داد که برویم بیرون دوری بزنیم نتوانستم نه بیاورم، بعد از چند روز دوری قدم زدن کنار حمید آن هم در روزهای آخر تابستان واقعا دل نشین بود، یک عصر طولانی در حالی که هوا کم کم خنک شده بود و بوی پاییز می آمد برگ چنارها کم کم داشتند زرد می شدند، صدای خش خش برگ ها زیر قدم های من و حمید خیلی دوست داشتنی بود.
وسط راه به بستنی فروشی رفتیم ، دوتا بستنی بزرگ گرفت، در واقع هر دو بستنی را برای خودش سفارش داد چون من معمولاً همان دو سه قاشق اول را که می خوردم شیرینی بستنی دلم رو
می زد برای همین بقیه بستنی را به حمید می دادم، اما این بار مزاجم کشید و بستنی خودم را پا به پای حمید خوردم، از قاشق پنجم ششم به بعد هر قاشقی که بر می داشتم حمید با چشم هایش قاشق را دنبال می کرد، وقتی تمام شد ظرف بستنی من را نگاه کرد فهمید این بار نقشه اش برای خوردن بستنی بیشتر نگرفته است گفت: تا نه خوردی؟ دلتو نزد؟ یعنی یه قاشق هم نگه نداشتی؟ با خنده گفتم: ببخش عزیزم مگه برای من نگرفته بودی؟ چند روز بود ندیده بودمت الان که برگشتم پیشت اشتهام باز شده این بار دلم خواست تا آخر بخورم، لبخند زد، بلند شد و برای خودش دوباره سفارش بستنی داد!
دو سه روز بعد که پیراهن حاضر شد خانم کشاورز مثل همیشه با تکیه کلام شیرین "مامان فرزانه" صدایم کرد، پیراهن را که داد گفت: دخترم سال قبل که ما محرم نذری داشتیم شما اذیت شدید، چون برای بار گذاشتن آش و غذای نذری مدام با حیاط کار داشتیم حاج آقا گفتن اگه موافق باشید شما بیایید طبقه بالا ما بیاییم طبقه پایین.
موضوع جابجایی را با حمید در میان گذاشتم موافق این تغییر بود، گفت: از یه لحاظ یه کمکیه به این بندگان خدا، هر روز این همه پله رو بالا پایین نمیرن، فقط بذاریم بعد از مسابقات کشوری کاراته که با خیال راحت جابجا بشیم.
ادامه دارد...
#شهیدحمیدسیاهکالی
https://eitaa.com/tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸 🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 94 شهریور ماه در قالب یک سفر دانشجویی به مشهدالرضا رفته بود
همسنگران
اوجعشقبهخدا اونجاست که؛
درتمام محبتها و تنفرهای انسان،
فقطپای خـدا در میاناست وبس!
نهپای خود و منافعش...
سادهبگم:
‹نهایت عاشقیبین خداو بندهاش
اونجاست کهبنده میگه؛
هرچیعشقممیگه همونه...
هرچیخدا بخوادمنمهمون رو انجام میدم
هرچیخدادوست داشته باشه منم دارم
هرچی هم بد داشته باشه منم باهاش بدم....
خواهشی که داریم برا خادم کانال که فقط برا خداوند ویاد شهدا زحمت تایپ داستان "یادت باشد" رو می کشه دعا کنید....
دعای عاقبت به خیری....
دعاهای قشنگتون رو در مورد تایپ داستان به آی دی زیر بفرستید
🌹 @yazahrar
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
تو همچو من سر کویت هزارها داری ولی بدان که گدایت فقط تو را دارد💔 #ارباب
یک سـلامم را اگر پاسـخ بگویی
میروم
لذتش را بـا تمام شهر قسمت میکنم
😢
•| خدا که قصد عذاب ما رو نداره ...
بلکه از ما توقع شعور و فهمی داره تا شکرگزاری کنیم تا بیشتر و بیشتر به ما بده ...
برای دریا فرقی نداره یه ماهی توش باشه یا هزار تا یا بیشتر ...تو باید شنا بلد باشی 🐬!
دو تا باله میخوای ؛
۱: فهم و درک (الطاف و فضل و نعمات الهی)
۲: شکرگزاری
https://eitaa.com/tarigh3
حسین جان
تاقلب من از غم تو ردّی دارد
دریاچه ی اشک جزر و مدّی دارد
جان میدهم آخر از فراق حرمت
صبر من دلشکسته حدّی دارد
صلیاللهعلیکیا اباعبدالله الحسین
شب تون حسینی ✨
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
https://eitaa.com/tarigh3
بخواندعایفرجراکهیاربرگردد...
🍂دلها همه منتظر برای فرج است
در نای بنفشهها نوای فرج است...
🍂ذکری که حجاب غیب از او میگیرد
ای عاشقِ منتظر، دعای فرج است...
🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤
🔹️💎🔹️
🔹️بنده متواضع خدا
💎من از کبر میترسم.
وای اگر روزی بفهمم گرفتار تکبّر بودهام و خودم نمیفهمیدم.
هر چه در میان گناهان میگردم
خطرناکتر از کبر پیدا نمیکنم.
تو گناهی بزرگتر از کبر سراغ داری؟
🔹️💎🔹️
🔹️من از کبر میترسم
گناهی که شیطان به آن آلوده شد
و از درگاه الهی رانده شد.
سجدههای طولانی و عبادتهای شش هزار سالهاش
هیچ فایدهای به حالش نبخشید.
🔹️💎🔹️
💎برای فرار از تکبر
باید عاشق کسی شوم
که در وجودش به اندازۀ ذرّۀ غباری، تکبّر نباشد. جز تو کسی را نمیشناسم.
آقا! خدا با متکبّر، سرِ جنگ دارد.
من از جنگ با خدا میترسم.
بیا همین امشب عاشقم کن تا هیچ گاه خیال خودبزرگبینی به سرم نیفتد.
🔹️شبت بخیر بندۀ متواضع خدا!
🔹️💎🔹️
https://eitaa.com/tarigh3
🌟🌿
برای شکر خدایی چون تو،
باید به تعداد تمام آفریدههایت تو را سپاس گفت.
به شمارهی تمام قطرات باران،
به عدد تمام ابرهای آسمان،
به تعداد تکتک برگهای درختان
و به میزان وزن آبهای دریا باید تو را شکر کرد.🌿
https://eitaa.com/tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم 🍃
مولای مهربان غزل های من سلام
سمت زلال اشک من آقای من سلام🤍
نامت بلند و اوج نگاهت همیشه سبز
آبی ترین بهانه دنیای من سلام🤍
#السلام_علیک_یا_بقیه_الله💚
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج ✨
https://eitaa.com/tarigh3
تا خودِ صبح فقطخوابِ حرم مے دیدم
چہ شبے بود دلم راهمہ جا مے بردم
دلـهرہ داشتـم از لحظـہ ے بیـدار شدن
ڪاش درخواب میان حرمت مے مردم
صلی الله علیک یا اباعبدالله ✨
صبحتون حسینی💚
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
https://eitaa.com/tarigh3
دردبـیدرمانشنیدی؟
حالمنیعنـیهمین..
بـیتوبودندرددارد؛
مـیزندمنرازمین.💔
#اَلسَّلامُعَلَیْڪَیااَباعَبْدِاللّه🏴🖤
#دلتنگ_کربلا
18206203350074.mp3
7.47M
من اصلا اومدم شهید بشم🕊
پیش مادرت رو سفید بشم🤍
🎤 کربلایی نریمان پناهی
رزق صبح سه شنبمون🍂
https://eitaa.com/tarigh3
تُـــو خـُــــودت بانۍ
هر روشنۍ صُبــــــحِ مَنۍ...
https://eitaa.com/tarigh3
🍂🍃
دلِ من رای تو دارد سرِ سودایِ تو دارد
رخِ فرسودهی زردم غمِ صفرایِ تو دارد
سرِ من مستِ جمالت دلِ من دامِ خیالت
گوهرِ دیده نثارِ کفِ دریایِ تو دارد
ز تو هر هدیه که بردم به خیالِ تو سپردم
که خیال شکرینت فر و سیمایِ تو دارد
غلطم گرچه خیالت به خیالات نمانَد
همه خوبی و ملاحت ز عطاهایِ تو دارد
اگرم در ره نگشایی ز رهِ بام درایم
که زِهی جانِ لطیفی که تماشای تو دارد
به دو صد بام برایم، به دو صد دام درایم
چه کنم؟ آهویِ جانم سرِ سودایِ تو دارد
خمش ای عاشقِ مجنون بمگو شعر و بخور خون
که جهان ذرهبهذره غمِ غوغای تو دارد
السلام علیک یا بقیة الله🌹
https://eitaa.com/tarigh3