eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
657 دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
7هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
[WWW.FOTROS.IR]ma95082908.mp3
9.93M
جبرئیل این روزا تو جاده کربلاته با لباس مبدل، خادم زائراته ▪️اللّٰھـُــم عجِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽صدا و تصاویر شهید والامقام علی حیدری شهدا سنگ نشانند که ره گم نکنیم🌱 شادی روح بلندشان صلوات🌹🕊 یاحسین✋
💎 تأکید امام زمان (عج) به خواندن زیارت عاشورا ✅ در کتاب مفاتیح الجنان، قبل از زیارت جامعه کبیره و بعد از دعای علقمه، سفارش امام زمان (عج) به سید رشتی این‌گونه بیان شده است: «شما چرا زیارت عاشورا را نمی‌خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا».
❤️🦋🍀 هیچوقت سرِ میزی که درباره ی بقیه حرف میزنن نشین؛ 🌼 چون سوژه ی بعدی خودتی...،
انقدر فکر نکن آخرش چی میشه؟! خدا واست قشنگ میچینه...!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو دقیقه برای امام زمانت وقت بزار امکان نداره جوابت رو نده🤍 ▫️روایتی بسیار زیبا و شنیدنی . . . ▪️ببینید و نشر دهید✨️ امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🎙حجت الاسلام دانشمند 🔸مظلوم تر از عجل الله تعالی فرجه الشریف خدا خلق نکرده!! 👌بسیار شنیدنی و تأثیرگذار 👈حتما ببینید و نشر دهید.
دستورالعملی از مرحوم آیت الله نخودکی که مناسب برای انجام شدن هر خواسته‌ای است👇 نقل شده که امام راحل(ره) در سن حدود سی الی چهل سالگی در حرم امام رضا(ع) با ایشان روبرو شده و خطاب به ایشان گفته: تو را به این امام رضا، اگر (علم) کیمیاداری به ما هم بده! مرحوم نخودکی فرمود:اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول می‌دهید که بجا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و در هر جایی به کار نبرید؟ امام صادقانه فرمود: نه، نمی‌توانم چنین قولی به شما بدهم. شیخ فرمود: چه اصراری دارید چیزی را که ممکن است موجب خسران شود، یاد بگیرید؟ حالا که نمی‌توانید «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد می‌دهم و آن این که: * دستورالعملی که برای انجام شدن هر خواسته‌ای، مناسب است: بعد از نمازهای واجب یک بار آیه الکرسی را تا «هو العلی العظیم» می‌خوانی: اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَوَتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَوَتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ؛ و بعد تسبیحات فاطمه زهرا سلام الله علیها را می‌گویی؛ و بعد سه بار سوره توحید «قل هو الله احد» را می‌خوانی؛ و بعد سه بار صلوات می‌گویی: اللهم صل علی محمد و آل محمد؛ و بعد 3 بار آیه مبارکه: وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا (سوره طلاق آیه 2 و 3) هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه برونشو ( و نجات از مشکلات) برایش فراهم می‌کند و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد، و هرکس بر خداوند توکل کند خدا او را بس است (وکفایت امرش را می‌کند)، خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند، و خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨السَّلامُ علی من جعل الله الشفاء فی تربة✨ ✨سلام بر آن کسی که خداوند شفا را در خاک قبر او قرار داد✨ ✨صلی اللَّه علیْك یٰا اباعبدِاللّٰه الْحُسَیْنِ 🌹 🌸🍃
، قدم‌های سریع تقدیر است برای رسیدن به ظهور حسین زمان 🔅 اللـهم عـجل لولـیک الـفرج
باری تعالی! ما رو شبیه سعید بن عبدالله حنفی که وقت نماز ظهر عاشورا سپرِ حسین (ع) شد، تا تیرِ دشمن آسیبی به امام نرسونه، سپرِ بلای مهدیِ فاطمه قرار بده..❤
16.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی قشنگ میخونه برای جاموندهااااا ی اربعین 😢😢
یَاکَهِفي‌حینَ‌تُعْیِینِي‌الْمَذَاهِبْ پناه‌منی‌وقتی‌هرراهی‌خستہ‌ام‌می‌کنہ..
‹.🙂💛.› ےِبنده‌خدایـےمیگفت : خدایا‌،ماروببخش‌ ڪِ‌ توی‌انجام‌ ڪارخوب ؛یا جـٰار زدیـــم، یاجـٰا زدیـــم! :) ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اغلب زائرین اربعین حسینی نمیدانند قبر شریف رئیسعلی دلواری جنب مزارآیت الله سید علی قاضی رضوان الله علیه در وادی السلام نجف میباشد.. سالروز‌شھادت🥀
ﻧوش‌جٰاﻧش‌بشود‌هرکه‌ حرم‌ رفت‌حسین‌ خودماٰنیم‌، ولی‌ گاه‌ حسادت‌ کردم:)💔🥲 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 "حماسه دلوار" به طور مختصر روز مبارزه با استعمار انگلیس گرامی باد 🇮🇷🇮🇷
🔹️🌷🔹️ 🔹️راهی نشانِ من بده مصباحِ جاده‌ها ▫️معبودِ اربعین و مرادِ پیاده‌ها 🌷من بی‌وفا و عهد‌شکن بوده‌ام ولی ▫️دارم امیدِ رحمتِ ارباب زاده‌ها 🔹️صلی الله علیک یا اباعبدالله یا حسین بن علی
"به نقل از خواهر شهید : وقتی از سفر کربلا برگشت مادر پرسیده بود چه چیزی از امام حسین(ع) خواستی؟ مجید گفته بود یک نگاه به حضرت ابالفضل(ع) کردم و یه نگاه به گنبد امام حسین(ع)، گفتم آدمم کنید.
▪️دعاهامون قشنگ باشه مثل دعای شهید حاج همت ِ قلبها: {ميخواهم مثل مولايم بی سر وارد بهشت شوم} 🕊 🖤
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 110 از چند روز قبل دنبال این بودم که مرخصی بگیرد ولی جور نمی
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 قسمت 111 بین ماه‌های سال اردیبهشت برایم دوست داشتنی‌ترین و متفاوت‌ترین ماه سال شده بود،ماهی که در چهارمین روزش حمید به دنیا آمده بود، جشن تولد مختصر گرفتیم از صبح درگیر درست کردن کیک بودم از علاقه زیاد حمید به بستنی خبر داشتم برای همین با ثعلب و شیر تازه برایش کلی بستنی درست کرده بودم هرچند خوشحالی و شوخی‌های وقت فوت کردن شمع ها زیاد به درازا نکشید ! چند روز بعد منتظر بودم حمید از سر کار بیاید با هم غذا بخوریم، هوا بارانی بود ساعت از ۳ هم گذشته بود ولی از حمید خبری نبود پیش خودم فکر کردم حتماً باز جای دستش بند شده و دارد گره کاری را باز می‌کند وقتی زنگ در را زد طبق معمول به استقبالش رفتم تا ریخت و قیافه‌اش را دیدم از ترس خشکم زد سر تا پایش خاکی و کثیف بود، فهمیدم باز تصادف کرده! زانوهای شلوارش پاره شده بود و رد کشیده شدن روی آسفالت پشت آستین کاپشنش مشخص بود رنگ به صورتم نمانده بود، همانجا جلوی در بی‌حال شدم طاقت نداشتم حمید را این مدلی ببینم دلداریم داد و گفت: نگران نباش باور کن چیزی نشده ببین خودم با پای خودم اومدم خونه همه چیز بخیر گذشت، ولی من باور نمی‌کردم سوال پیچش کردم تا بفهمم چه اتفاقی رخ داده پرسیدم: کجا تصادف کردی حمید؟ درست بگو ببینم چی شده؟ باید بریم بیمارستان از سر و پاهات عکس بگیریم. حمید در حالی که لیوان آب را سر می‌کشید گفت: با آقا میثم و آقا نبی الله سوار موتور می‌آمدیم که وسط غیاس آباد یک ماشین به ما زد سه نفری پرت شدیم وسط خیابون شانس آوردیم من کلاه داشتم زخم‌های سطحی برداشته بود از سیر تا پیاز قصه را تعریف کرد که چه جوری شد، کجا زمین خوردن، بقیه حالشون خوبه یا نه، اینطور چیزها را از من پنهان نمی‌کرد من هم فقط غر می‌زدم: چرا راننده اون ماشین اینطور رانندگی می‌کرده؟ تو چرا حواست نبوده، اسپند دود کردن‌های من ماجرا شده بود تا می خواست بیرون برود اسپند مشت می‌کردم و درست حمید می‌چرخاندم حمید هم برای شوخی اسپند را از مشت من می‌گرفت زیر بغل‌هایش، دور کمرش بین پاهایش می‌چرخاند و می‌خندید حتی لباسش را می‌زد بالا روی شکمش می‌گذاشت می‌گفت: بترکه چشم حسود! این اولین باری نبود که حمید تصادف می‌کرد چندمین بار با همین سر و وضع به خانه آمده بود اما هر دفعه، مثل بار نخست که خونین و مالین با لباس پاره می‌دیدمش دست و پایم را گم می‌کردم و توان انجام هیچ کاری را نداشتم، مخصوصاً یک بار که شبانه از سنبل آباد در حال برگشت به قزوین بود موتور حمید به یک نیسان خورده بود شدت تصادف به حدی بود که حمید با موتور به وسط جاده پرت شده بود هر دو طرف جاده الموت دره‌های وحشتناکی دارد، شانسی که آورده بودیم این بود که وسط جاده زمین خورده بود آن شب هم که بعد از کلی تاخیر به خانه آمد همین وضعیت را داشت لباس‌های پاره دست و پاهای خونی این تصادف کردن‌ها صدایم را حسابی درآورده بود که چرا با اینکه حساسیت من را می‌داند مواظب نیست از روی حساسیتی که به حمید داشتم شروع کردم به دعوا کردن: مگه روز رو از تو گرفته بودن؟ چرا شب اومدی؟ چرا رعایت نمی‌کنی ؟ این موتور رو باید بندازیم آشغالی! از بس از این تصادف‌ها دیده بودم چشمم ترسیده بود به حد حساس شده بودم که در این شرایط یکی می‌خواست من را آرام کند و برایم آب قند درست کند! حمید لباس‌های پاره و خونی را عوض کرد و تا شب خوابید ولی شب کمردرد عجیبی گرفت چشم روی چشم نمی‌گذاشت تا صبح حمید را پاشویه کردم دستمال خیس روی پیشانیش می‌گذاشتم و بالای سرش قرآن می‌خواندم چون دوره‌های درمان را گذرانده بودند معمولاً اکثر کارها حتی تزریقاتش را خودم انجام می‌دادم وقتی دید تا صبح بالای سرش بیدار بوده‌ام گفت: من مهر مادری شنیده بودم ولی مهر همسری نشنیده بودم که حالا دارم با چشم‌های خودم می‌بینم اگر روزی مسابقه مهربونی برگزار بشه تو نفر اول میشی خانوم. ادامه دارد... 🌹https://eitaa.com/tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 111 بین ماه‌های سال اردیبهشت برایم دوست داشتنی‌ترین و متفاو
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 قسمت 112 خروس خوان صبح حاضر شدیم رفتیم بیمارستان، بعد از گرفتن عکس از کمرش فهمیدیم دیسکش فتق پیدا کرده است، دکتر ۱۰ روز استراحت مطلق نوشت باید رعایت می‌کرد تا به مرور بهتر بشود یک روز که برای استراحت خانه مانده بود همه فهمیده بودند از در و دیوار خانه مهمان می‌آمد یک لحظه خانه خالی نمی‌شد، دوست، فامیل، همسایه ،هیئت، مسجد، باشگاه، پیش خودم گفتم حمید یک تصادف ساده داشته این همه مهمان آمده است خدای نکرده برود ماموریت جانباز بشود من باید نصف قزوین را پذیرایی کنم و راه بیندازم تمام مدت برای خوش آمدگویی و پذیرایی از مهمان‌ها سرپا بودم به حدی مهمان‌ها زیاد بودند که شب‌ها زودتر از حمید بر اثر خستگی می‌افتادم به خاطر کمردرد نمی‌توانست مثل همیشه در کارها به من کمک کند با این حال تنهایم نمی‌گذاشت داخل آشپزخانه روی صندلی می‌نشست و برای من از اشعار حافظ یا حکایت‌های سعدی می‌خواند، خستگی من را که می‌دید می‌گفت: به آبروی حضرت زهرا سلام الله منو ببخش که نمی‌توانم کمکت کنم این مدت خیلی به زحمت افتادی، ۱۰ روز استراحتم که تمام بشه باید چند روز مرخصی بگیرم از تو مراقبت کنم کارها رو انجام بدم تا تو بتوانی استراحت کنی. بعضی رفتارها در خانه برایش ملکه شده بود ، در بدترین شرایط آنها را رعایت می‌کرد حتی حالا که کمرش درد می‌کرد مقید بود بعد از غروب آفتاب حتماً نشسته آب بخورد می‌گفت: از امام صادق علیه السلام روایت داریم که اگر شب نشسته آب بخوریم رزقمون بیشتر می‌شه. بین این ۱۰ روز استراحت مطلقی که دکتر برای حمید نوشته بود تولد حضرت زهرا سلام الله و روز زن بود به خاطر شرایط جسمی حمید اصلاً به فکر هدیه گرفتن از جانب او نبودم، سپاه برای خانم‌ها برنامه گرفته بود به اصرار حمید در این جشن شرکت کردم اول صبح رفتم تا زود برگردم، در طول جشن تمام هوش و حواسم در خانه پیش حمید مانده بود وقتی برگشتم دود از کله ام بلند شد، حمید با همان حال رفته بود بیرون و برای من دسته گل و هدیه روز زن خریده بود، قشنگ‌ترین هدیه روز زنی بود که گرفتم نه به خاطر ارزش مادی، به این خاطر که غافلگیر شدم چون اصلاً فکر نمی‌کردم حمید با آن شرایط جسمی و درد کمر از پله‌ها پایین برود و برایم در شلوغی بازار هدیه تهیه کند و این شکلی من را سورپرایز کند. همون روز به من گفت: کمرم خیلی درد می‌کرد نتونستم برای مادر خودم و مادر تو چیزی بخرم خودت زحمتش رو بکش. رسم هر ساله حمید همین بود روز تولد حضرت زهرا سلام الله هم برای من هم برای مادر خودش و هم برای مادر من هدیه می‌گرفت روی مادر خیلی حساس بود رضایت و لبخند مادر برایش یک دنیا ارزش داشت عادت همیشگیش بود که هر بار مادرش را می‌دید خم می‌شد و پیشانیش را می‌بوسید، امکان نداشت این کار را نکند همان چند روزی که دکتر استراحت مطلق تجویز کرده بود هر بار مادرش تماس می‌گرفت و سلام می‌داد حالت حمید عوض می‌شد، کاملا مؤدبانه رفتار می‌کرد، درازکش بود می‌نشست، اگه نشسته بود می‌ایستاد. برایم این چیزها عجیب بود گفتم: حمید مادرت که نمی‌بینه تو دراز کشیدی یا نشستی، همانطوری درازکش که داری استراحت می‌کنی با عمه صحبت کن، گفت: درسته مادرم نیست و نمی‌بینه، ولی خدا که هست خدا که می‌بینه! ایام ماه شعبان و ولادت امام حسین علیه السلام و روز پاسدار بود که حمید گفت: برویم سمت امامزاده حسین می‌خوام برای بچه‌های گردان عطر بگیریم، همون جا هم نماز می‌خونیم و برمی‌گردیم، به فروشگاه محصولات فرهنگی امامزاده که رسیدیم چند مدل عطر را تست کردیم هفتاد تا عطر لازم داشت، بالاخره یکی را پسندیدیم، یک عطر متفاوت هم من برای حمید برداشتم گفتم: آقا این عطر برای خودت، هدیه از طرف من به مناسبت روز پاسدار، بعد هم این عطر را جدا از عطرهای دیگر داخل جیبش گذاشتم. دو روزی عطر جدیدی که برایش خریده بودم را می‌زد، خیلی خوشبو بود بعد از دو روز متوجه شدم از عطر خبری نیست، چند باری جویا شدم طفره رفت، حدس زدم شاید از بوی عطر خوشش نیامده ولی نمی‌خواهد بگوید که من ناراحت نشوم، یک بار که حسابی سوال پیچش کردم گفت: یکی از سربازا از بوی عطر خوشش اومده بود منم وقتی دیدم اینطوریه کل عطر رو بهش دادم! ادامه دارد.... 🌹https://eitaa.com/tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دور از تو مانده ام گره ام وا نمےشود ماهے ڪه فارغ از غم دریا نمےشود راه حرم نشان بده از شهر خستہ ام لطفا نده جواب مرا با "نمےشود" شبتون حسینی🌙🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
از نوکرِ بدت به تو ای بهترین رفیق این‌را قبول‌کن بخدا دوست دارمت...♡ ❤️