نتونستن همیشه بد نیست
مثلا نتونین همو تنها بذارین...
نتونین عاشق هم نباشین...
قابل توجه متاهلای کانال😉
enc_16807915018938867319778.mp3
4.68M
سلام آقای دلم یا اباعبدالله
عجینه با تو گِلم یا اباعبدالله
توی عالم لذت حرمت پیچیده
همه جا آوازه کرمت پیچیده
🎙#کربلایی حسن_عطایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩ارتش حزب الله..
⭕️به نقل از منابع عبری :
#حوثیهای یمن: ما تعداد زیادی موشک بالستیک و پهپاد به سمت اسرائیل شلیک کردیم، این سومین عملیات علیه آن ها است و بیشتر خواهد بود.
نور به قبرت بباره مرد بزرگ..
پیش گویی هات یکی یکی دارن محقق میشن.. 😁
یعنی یه دونه از حرفات غلط از آب در نیومد😅
خدا ان شاالله هر لحظه پاداشت رو زیاد تر کنه..هم از نظر حجم.. هم از نظر اندازه.. هم از نظر حرارت.. 😁👌
ببخشید دیگه.. چند بار گفتم گوشیم به عکس شما واکنش منفی نشون میده عکستون چپه میفته..
خلاصه که روحت شاد..
شیرجه قهرمانانه آخرت تو استخر هیچ وقت یادمون نمیره..
راستی جات خیلی خالیه دنیای فردا رو ببینی که همچنان دنیای گفتمان است.. ✌️
#سرطان_اصلاحات
#گاد_فادر
عشاق الحسین محب الحسین.رسولی.mp3
4.57M
🇵🇸مداحی های حماسی ویژه فلسطین۱
نماهنگ ضربه قاضیه
🎙حاج مهدی رسولی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
9.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نگرانی مقامات اروپایی و آمریکایی از فستیوال جهانی نفرت از اسرائیل!
🔸عضو پیشین تیم هماهنگی و آمادهسازی توافقهای «پیمان ابراهیم»:
🔺ما جمهوری اسلامی را مسئول نفرت سراسری جهان از اسرائیل میدانیم؛ موج حمایت از مردم فلسطین در سراسر جهان، تبدیل به یک مشکل برای آمریکا و غرب شده است!
#طوفان_الأقصی
#فلسطین
#غزه
7.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باورش نمیشه قرآن رو تو دستش گرفته!!!😮
چه قرآن هایی که در خانه مسلمانان سال ها خاک میخورند و یک بار هم خوانده نمیشوند !
اما این جوان که برای اولین بار قرآن رو در دستش گرفته از ذوقش نمیدونه چی بگه و قول میده که کل قران رو بخونه و کتاب رو پس بده!
الله اکبر❗️
💎چند نفر از ما تونستیم یه بار کل قرآن رو با فهم بخونیم؟
🌹@tarigh3
.
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۱۹ فقط تماشایم میکرد... با دستی که از درد و ضعف میلرزید به گردنم
🕌رمـــــان
#دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۲۰
نمیدید در همین اولین قدم نزدیک بود عشقش قربانی شود..
و به هر قیمتی تنها سقوط_نظام_سوریه را میخواست که دیگر از چشمانش ترسیدم.
درد از شانه تا ستون فقراتم میدوید، بدنم از گرسنگی ضعف میرفت..و دلم میخواست فقط به خانه برگردم..
که دوباره صورت روشن آن جوان از میان پرده پیدا شد.
مشخص بود تمام راه را دویده که پیشانی سفیدش از قطرات عرق پر شده و نبض نفسهایش به تندی میزد...
با یک دست پرده را کنار گرفت تا زنی جوان وارد شود..
و خودش همچنان اطراف را میپائید مبادا کسی سر برسد...
زن پیراهنی سرمهای پوشیده و شالی سفید به سرش بود،کیفش را کنارم روی زمین نشاند و با مهربانی شروع کرد
_من سمیه هستم، زنداداش مصطفی. اومدم شما رو ببرم خونه مون.
سپس زیپ کیفش را باز کرد و با شیطنتی شیرین به رویم خندید
_یه دست لباس شبیه لباس خودم براتون اوردم که مثل من بشید!
من و سعد هنوز گیج موقعیت بودیم، جوان پرده را انداخت تا من راحت باشم و او میدید توان تکان خوردن ندارم که خودش شالم را از سرم باز کرد و با
_✨بسم الله..
شال سفیدی به سرم پیچید. دستم را گرفت تا بلندم کند..و هنوز روی پایم نایستاده، چشمم سیاهی رفت و سعد از پشت کمرم را گرفت تا زمین نخورم...
از درد و حالت تهوع لحظه ای نمیتوانستم سر پا بمانم و زن بیچاره هر لحظه با صلوات و ذکر یاالله پیراهن سرمهای رنگی مثل پیراهن خودش تنم کرد تا هر دو شبیه هم شویم.
از پرده که بیرون رفتیم، مصطفی جلو افتاد...
ادامه دارد....
🌸 نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🌹@tarigh3