کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 گلستان یازدهم / ۴۷ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🍂
🔻 گلستان یازدهم/ ۴۸
زهرا پناهی / شهید چیت سازیان
نوشته بهناز ضرابی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔸 على آقا پیراهن آبی کم رنگی پوشیده بود با شلوار نوک مدادی. قیافه اش با همیشه فرق میکرد. جلو آمد و با من سلام و احوال پرسی کرد. مادر قرآن دستش بود. آن را باز کرد و چند آیه برایمان خواند. علی آقا از بابا و مادر اجازه خواست. بابا و دایی محمود دستم را گرفتند و بین گریه ها و دعاهای مادر مرا از اتاق پذیرایی آوردند توی هال و راهرو و حیاط. مادر زیر لب دعا میخواند و دستپاچه و بی هدف از این طرف به آن طرف میرفت. معلوم نبود دنبال چه میگردد. نفیسه، مغموم و نگران، رفتنم را نگاه میکرد. مادر کنارم ایستاد و چند بار مرا بوسید. در گوشش گفتم: «مادر جان، حلالم کن.»
مادر با اشک و بغض گفت: «الهی خوشبخت بشین، الهی عاقبت به خیر بشین، خوش حلالت عزیزم.
وقتی توی کوچه جلوی ماشین رسیدیم، بابا دست علی آقا را گرفت و توی دست من گذاشت و گفت: "علی آقا من فرشتهم روبه تو می سپرم جان تو و جان دختر من."
علی آقا گفت: «به خدا بسپارید حاج آقا.»
بابا گفت: «البته البته هر دوتون رو به خدا میسپارم.» سرم را پایین انداخته بودم و هیچکس را نمیدیدم. صدای علی آقا را شنیدم که میگفت حاج آقا امیدوارم داماد لایقی برای شما باشم. امیدوارم برای زهرا خانم هم همسر خوبی باشم.
بابا گفت: «البته که هستی به خدا قسم اگه دخترم یه شب با یه مرد مثل تو زندگی کنه، صد برابر بهتر از اینه که یه عمر با یه نامرد زندگی کنه.»
بعد دست انداخت گردن علی آقا و او را بوسید.
هر دو زن دایی هایم مرا سوار ماشین دوست علی آقا کردند. خودشان هم کنارم نشستند. ماشین مال احمد صابری دوست علی آقا بود که خودش هم رانندگی میکرد. علی آقا هم نشست کنار احمد صابری. از چند خیابان گذشتیم، به امامزاده عبدالله رسیدیم. آقای صابری
با ماشین هفت بار دور امامزاده عبدالله چرخید. شوخی میکرد و سربه سر علی آقا میگذاشت. در تمام این هفت دور چشمم به گنبد امامزاده بود و برای خوشبختی و عاقبت به خیری مان دعا میکردم. بعد از آنجا به میدان امام خمینی و بعد هم به خیابان بوعلی رفتیم. فقط ماشین حاج صادق دنبالمان بود. توی پیکان قهوه ای حاج صادق همسر و دخترش بودند و مریم و امیر آقا نه بوقی می زدند و نه سروصدایی بود. از چند خیابان گذشتیم، آقای صابری گفت: «بریم سنگ شیرا؟» علی آقا حرفی نداشت بعد از سنگ شیر از چند خیابان دیگر گذشتیم تا رسیدیم به کوچه قاضیان. علی آقا پیاده شد و در ماشین را باز کرد و دستم را گرفت. آقا ناصر، حاج بابا، خانم جان، منصوره خانم و مادر و خواهرها جلوی در منتظرمان بودند. بوی اسپند توی کوچه پیچیده بود. آقا ناصر دستم را گرفت و رفتیم داخل. توی راه پله ها آقا ناصر شروع کرد به خواندن: «امروز که این جشن به توجه حَسَن است
ز الطاف خدا و حجت ابن الحسن است
مانند گل یاس بود تازه عروس، داماد گل شقایق و یاسمن است از عشق محمد (ص) و و علی و زهرا(س)
لبریز بود ساغر داماد و عروس...
بقیه هم صلوات میفرستادند و دنبالمان می آمدند. توی خانه خودمان که رسیدیم مهمانها چند دقیقه ای نشستند. بعد جلو آمدند تبریک گفتند آرزوی خوشبختی برایمان کردند و بعد خداحافظی کردند و رفتند
وقتی خانه خالی شد حاج بابا من و علی آقا را دست به دست داد و برایمان دعا کرد. همه تقریبا رفته بودند به جز زن داییها علی آقا وضو گرفت، من هم وضو گرفتم، به او اقتدا کردم و پشت سرش ایستادم به نماز. بعد از نماز نشستیم و برایم حرف زد همه چیزهایی را که در زمان عقد گفته بود و از من خواسته بود دوباره تکرار کرد. گفت:
«پدر و مادر تو پدر و مادر من هم هستن. شما هم پدر و مادر من رو مثل پدر و مادر خودت بدان. اگه هر دوی ما به خانواده های هم احترام بذاریم هیچ مشکلی پیش نمی آد. شما هم که زن معتقد و با ایمان و باحجابی هستی من چیز دیگه ای از شما نمیخوام چون زن مسلمان به وظایف خودش آشناست و از طرفی شما تو خانواده خوب و مؤمن و اصیلی تربیت شدهای.
ادامه دارد...
🌹@tarigh3
🌷🕊
#کــلامشهـــید
💌نيتھا را خالص ڪنيد
و يقين بدانيد هر اندازه ڪه نيتھا را پاڪ ڪرده و آنچه در توان داريم بڪار گيريم به همان اندازه نصرت الھۍ نصيبمان
خواهــد گشت...
- شهیدسیدباقرطباطبایینژاد🌱
🌹@tarigh3
14.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥🌷سالروز شهادت دکتر اردشیر حسین پور، اولین شهید هستهای
🔹ایشان در ۲۶ دی ۱۳۸۵، در خوابگاه صدرای دانشگاه شیراز و با نشت گاز رادیواکتیویته توسط عوامل موساد، ترور و به شهادت رسید.
از مهمترین میراث باقی مانده وی در کشور، پیشرفتهای مهم در بحث فیزیک کوانتوم است.
الّلهُمَّصَلِّ عَلَیمُحَمَّدٍ وَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُم
🌹@tarigh3
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ احسن القصص
🔹موعظه مورچه به سلیمان نبی...
🎙"حجتالاسلام استاد عالی"
🕰زمان : ۲دقیقه و۵ ثانیه
🌹@tarigh3
♥️🍃
برخیز دلا
که دل به دلدار دهیم
جان را به جمال آن خریدار دهیم
این جان و دل و دیده پیِ دیدنِ اوست
جان و دل و دیده را به دیدار دهیم
#یاصاحب_الزمان❤️
🌹@tarigh3
🔴موشکهای #سپاه دیشب با هشتک #کاپشن_صورتی شلیک شد
🔹 موشکهای بالستیک سپاه پاسداران در حالی دیشب به مقر موساد و پایگاههای تروریستها شلیک شد که روی آنها هشتک کاپشن صورتی به یاد کودک شهید شده در حادثه تروریستی کرمان درج شده بود.
#پاسخ_سخت
#سیلی_شبانه
🌹@tarigh3
🌷🕊
میگن اون دنیا
اونایی از پل صراط میگذرن
که توو این دنیا از خیلی چیزا گذشتن!
#تلنگر
#حاج_حسین_یکتا
🌹@tarigh3
⭕️ ما باید برای فحش شنیدن آماده بشویم!
امام صحبتی دارند که آن را نوشتهام و همیشه آن را توی جیب خودم دارم
《هر کس که بیشتر برای خدا کار کرد بیشتر باید #فحش بشنود. و شما #پاسدارها، چون بیشتر برای خدا کار کردید، بیشتر فحش شنیدید و میشنوید.》
ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم؛ برای تحمّل تهمت و افتراء و دروغ؛ چون ما اگر تحمّل نکنیم، باید میدان را خالی کنیم.
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
شادی روحش صلوات🌹
🌹@tarigh3