امام على عليه السلام:
ساده پوش باش و خود را شهره مكن
و خود را پنهان دار، تا ياد تو نكنند و زبانزد نشوى
🌹@tarigh3
چه خوش گفت شهریارا :
عاشقی درد است و درمان نیز هم
مشكل است این عشق و آسان نیز هم
جان فَدا باید به این دلدادگی
دل كه دادی میرود جان نیز هم!
🌹@tarigh3
✍دختر پادشاهی خواستگارهای زیادی داشت
یه روز گفت همه خواستگارها را جمع کنید
تا از بین آنها همسرم رو انتخاب کنم
🔸و دستور داد تا اتاقش را
با چیزهای زرق و برق دار پر کنند
🔹خودش هم لباس سادهای پوشید و
خواست همه خواستگارها داخل اتاقش بروند
🔸و در حالی که وسط اتاق ایستاده بود گفت:
میخواهم هر چیزی که اینجا هست
را خوب ببینید و به حافظه بسپارید!
🔹چند دقیقه که گذشت از همه خواست
از اتاق بیرون بروند
🔸بعد هم و قلم و کاغذی به هر کدام داد
و گفت: هر چیزی که آنجا دیدید را بنویسید
من از روی نوشتههای شما
همسرم را انتخاب میکنم!
🔹کاغذها جمع شد
شاهزاده خانم آنها رو یکی یکی میخواند
و به کناری میانداخت
تا اینکه یکی از نوشتهها توجهش را
به خودش جلب کرد
🔸روی آن برگ نوشته شده بود
میدانم که لایق همسری شما نیستم
و از امتحان سربلند بیرون نیامدم
ولی میخواهم حرف دلم را بزنم
راستش من آنقدر محو تماشای خود شما
بودم که چیزی جز شما ندیدم
🔹دختر پادشاه که به وجد آمده بود
فریاد کشید و گفت:
انتخاب من همینه
و با خوشحالی ادامه داد
میخواستم ببینم کسی در میان شما
هست که فقط منو ببینه؟؟
یا همه غرق تماشای زرق و برقهای
دورو برم میشوید؟
عاشق دیدار میشه انتخاب دلدار
یک ســ❓ــؤال
چقدر عاشقانه در تمام لحظات زندگی
محو تماشای خدایی شدیم
که عاشقانه دوستمان دارد
و هیچ چیز را جز او و زیبائیهایش ندیدیم؟
بیائید رسم عاشقی را بیاموزیم❤️
🌹@tarigh3
سلام و تحیت🙏💐🌸
روزتون بخیر
الهی همه شیعیان و محبین اهل بیت علیه السلام حاجت روا باشند و سلامت و عاقبت بخیر.
دوستان اگه کسی امشب مشهدالرضاء و کنار مضجع شریف امام رئوف ؛ علی ابن موسی الرضا علیه السلام ؛ مشرف هست ؛ ویژه ویژه ویژه از خادمان روسیاه درگاه حق و محتاج دعای خیر ؛ یاد کنید...😭
التماس دعای ویژه داریم 😭🤲💐
ممنونیم🙏🌸
.
به قول شهید خلیلی
همه رفتنی اند
اما ؛
چه خوبه که زیبا بریم ...
#شهادتم_آرزوست
#شب_آرزوها
🌹@tarigh3
🍃🌺
خداوندا
مراآنگونهآزمایشکنکه توانش را
داشتهباشم❤️🩹
تقدیریبرایم مقدرفرماکه لیاقتش را داشتهباشم...
خدایاوقتیتورادارمقوی هستم دربرابر
سختیها،صبورهستم در رنجوگرفتاری✨
امیدوارهستم بهرحمتت وخوشبین هستمبهآینده،🌱
بهترینهارابرایمبساز...❤️🔥
#لیلة_الرغائب
#شب_آرزوها
🌹@tarigh3
🌷🕊🍃
"آرزۅ؎محـٰالےسټامـٰا،
ڪاش عـٰاقبٺِ مآنیز تـٰابۅتے شۅَدڪه
ݒَرچمِ سہ ࢪنگ قـٰاب آݩمےبـٰاشد..!:)💔
#شب_آرزوها🥺
🕊_______🌷______ 🕊
🍁...محال است برای ما..
🌱اما در خانه ی حضرت مادر علیها سلام، هر محالی، ممکن و واقع میشود.
🌱کافیست بانوی دو عالم اشاره کند.
🌱آنگاه تکه های جسم ما در همین تابوت ها و
روح ما بر خوان انبیاء و اولیاء الهی متنعم خواهد بود.
🌱و ماهم میشویم مصداق عند ربهم یرزقون ان شاء الله...
ان شاءالله ...
#پنجشنبه_های_شهدایی 🌷
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
#شهید شدن دل می خواهد دلی که آنقــدر قوی باشدوبتواندبریده شود از همه تعلقات... دلی که آرام،له ش
.
و نهایت رزق جهادخالصانه شهادت است ...🕊🥀
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب ز خدا فقط تـورا میخواهم✨
التماسدعایفــرج
اللهمعجـــــللولیڪالفرج
🌹@tarigh3
سالروزشهادت
آقازاده ای ازجنس شجاعت،ایثاروشهادت
💠جهاد،اسمش...
جهاد،رسمش...
جهاد،اندیشه و رویاش...
#شهیدجهادمغنیه🌷
هدیه کنیم صلواتی نثار روح مطهرشون 🌷
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🎥 #پیشنهاد_دانلود🥺 دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم که بیتو عیش، مُیسر نمیشود ما را.. صبحمون
.
در لیلة الرغائب چشمم به گریه گوید
من آرزو ندارم جز کربلای ارباب..😭
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
امشب ز خدا فقط تـورا میخواهم✨ التماسدعایفــرج اللهمعجـــــللولیڪالفرج 🌹@tarigh3
ای شیعه مخور غصه تو صاحب داری
آیینه ی مظهر العجائب داری
یادت نرود دعا کنی مهدی را
امشب که تو لیلة الرغائب داری
🌹@tarigh3
شب آرزو ها؟
انتهای آرزومون همینه فقط همین..
و من امشب هوس شهد شهادت دارم..!😔💔
اللهم ارزقنی توفيق شهادت فی سبیلک
#لیلة_الرغائب
#شب_آرزوها
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۴۹ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸
🍂
🔻 گلستان یازدهم/ ۵۰
زهرا پناهی / شهید چیت سازیان
نوشته بهناز ضرابی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🔸 چهار روزی میشد رفته بود. من از همان روز اول به خانه مادرم رفته بودم. عصر بود زنگ زدند. آن روز از صبح که بیدار شده بودم، یک طور خاصی بودم. یک لحظه حالم خوب بود و دلشوره ای عجیب به دلم می افتاد. دست و دلم به کاری نمیرفت. حال عجیبی داشتم. خودم هم نمیدانستم چه ام شده. همین که زنگ در به صدا درآمد، پابرهنه دویدم درحالیکه زیر لب به خدا التماس میکردم: «خدایا به علی آقا چیزی نشده باشه. خدایا، علی
آقا سالم باشه. کسی که پشت دره خبر بدی نیاورده باشه.» در را که باز کردم از تعجب میخکوب شدم. دهانم به سلام باز نمی شد. علی آقا بود. شاد و خندان بدون زخمی بر سر و صورت و دست و پا.
کنار رفتم تا داخل شود. ساکش را از دستش گرفتم. خندید و گفت: «کمکای مردمی تمام شد.»
گفتم: «نوش جون.»
پرسید: «کی هست؟»
- همه
وقتی دور هم نشستیم و مادر برایمان چای آورد، علی آقا گفت:« از منطقه برای زیارت امام به تهران رفتیم، متأسفانه توفیق نداشتیم. داریم دوباره بر میگردیم. گفتم یه سری به شما بزنم.» مادر تندتند شام تدارک دید گفتم «کاش نمیگفتی میخوای فردا بری؛ از همین الان دلهره گرفتم.»
بابا و علی آقا خندیدند. بعد از شام مادر مرا به کناری کشید و گفت: «اگه دوست دارین اینجا بمانین من حرفی ندارم، قدمتان روی چشم اما بهتره حالا که یه شب شوهرت آمده برید خانه خودتان ببین اگه لباس کثیف داره براش بشورم.» فردای آن روز سه شنبه یازدهم شهریورماه بود. صبح زود علی آقا رفت. ساکم جلوی در بود. دیشب که آمده بودیم فرصت نشده بود بازش کنم. ساک را برداشتم و از خانه بیرون زدم. خیابان خلوت بود و پرنده پر نمیزد. علی آقا مثل پرنده ای پر زده و رفته بود. آن طرف خیابان خانه امیدم بود. با چشمانی گریان و بغضی در گلو دویدم توی کوچۀ خودمان و انگشتم را گذاشتم روی زنگ.
روز جمعه بیست و یکم شهریورماه ۱۳۶۵ قرار بود چند گردان از استان همدان به جبهه اعزام شود. من و مادر به خیابان رفتیم. جمعیت زیادی برای بدرقه رزمندگان آمده بودند. بوی دود اسپند
محل عبور اتوبوسهای اعزامی را پر کرده بود.
زنها با گلاب پاشهای چینی و استیل به طرف شیشه اتوبوس و رزمنده هایی که سرشان را از اتوبوسها بیرون آورده بودند گلاب می پاشیدند. رزمنده ها از پشت شیشههای اتوبوس برای مردم دست
تکان می دادند.
نزدیک ظهر به مسجد جامع رفتیم. بعد از اقامه نماز جمعه به خانه برگشتیم چون خسته شده بودم سرم درد میکرد. شب زود خوابیدم. صبح که برای نماز بیدار شدم هنوز سرم درد میکرد. به همین دلیل دوباره خوابیدم. آفتاب حسابی توی اتاق آمده بود. مادر رفته بود کارگاه خیاطی، بابا هم مثل همیشه صبح زود به آرایشگاه رفته بود. وقتی صدای زنگ در حیاط بلند شد، با چنان سرعتی از توی رختخواب بلند شدم چادر سر کردم و خودم را جلوی در رساندم که همۀ تنم به رعشه افتاد. نمی توانستم فکر کنم چه کسی پشت در است و چه پیغامی دارد. در را که باز کردم و منصوره خانم را روبه رویم دیدم پاهایم سست شد و تنم یخ کرد. منصوره خانم مثل همیشه شیک و تروتمیز بود. متوجه شد از دیدنش جا خورده ام ،گفت: فرشته جان هول نکنی. چیزی نیست. ما میخوایم بریم تهران سری به مریم بزنیم. آمدیم تو رم ببریم. برای عروسیش که نشد بیای. به راحتی نفسی کشیدم گفتم: «ممنون اما کاش زودتر میگفتید! من که الان آمادگی ندارم.» در همین موقع حاج صادق که کمی دورتر ایستاده بود، جلو آمد و بعد از سلام و احوال پرسی گفت: «راستش فرشته خانم، علی مجروح شده.»
با شنیدن اسم علی آقا و خبر مجروحیتش دنیا دور سرم چرخید. دستم را به در حیاط گرفتم تا پس نیفتم. منصوره خانم دستم را گرفت گفت: «به خدا چیزی نشده خواستیم تنهایی بریم گفتیم فردا خبردار بشی از ما ناراحت میشی.»
حالم خوب نبود. انگار روی زمین نبودم. قلبم به شدت به قفسه سینه ام می کوبید.
منصوره خانم گفت: «فرشته جان به خدا چیزی نشده. من که به تو دروغ نمیگم.»
رؤیا و نفیسه هنوز خواب بودند. دلم نیامد بیدارشان کنم. ساکم را، که همیشه گوشه اتاق بود برداشتم و بی سروصدا بیرون آمدم. سوار ماشین حاج صادق شدم گفتم: «بریم به مادر خبر بدم.» محل کار مادر سر راهمان بود کارگاهی در طبقه دوم یک خانه مسکونی در خیابان باباطاهر. چند اتاق بزرگ داشت. اتاق برش، اتاق پاک دوزی و اتاق خیاطی. مادر مسئول کارگاه بود. از این اتاق به آن اتاق میرفت و با حوصله کارها را بررسی می کرد. صدای قیر قیر چرخهای خیاطی مارشال و سینگر با صدای دستگاه های برش قاطی شده بود. زنهای چادری پشت چرخهای خیاطی در حال دوخت و دوز بودند. مادر توی اتاق خیاطی بود و بالای سر خانمی ایستاده بود و داشت به آن خانم چیزی میگفت. شنیدن صدای کلپ کلپ چرخهای دستی برایم خاطره انگیز بود. یاد بچه گی ام می افتادم و خیاطی کردن مادر.
🌹@tarigh3
رغائب به معنای آرزو نیست!
⬅️ رغائب به معنای آرزو نیست بلکه شب رغبتها است،
یعنی از خدا بخواهید رغبتهای
یک سال شما را هدایت و اصلاح کند.
فَاستبقوا الخیرات شویم،
بالاترین خیرات زمینه سازی ظهور مولاست، که باید به سمتش سبقت بگیریم.
📚 آیت الله جوادی آملی
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
√ مهمترین دعای شب آرزوها
که اگه بتونی بگیریش زندگیت تکون میخوره چیه؟
منبع : شب آرزوها
🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱
بیراهه رفتم اما اَنتَ الّذی هَدَیْتَ
بیمار نفْسم اما اَنتَ الّذی شَفَیْتَ
من رو سیاهم اما اَنتَ الّذی سَتَرْتَ
غرق گناهم اما اَنتَ الّذی غَفَرْتَ
🌹@tarigh3