eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
681 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
6.2هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
‹ فَإِذَا اِشْتَدَّ اَلْفَزَعُ فَإِلَي اَللّهِ اَلْمَفْزَعُ. › هر گاه بیتابی شدت گرفت، باید به خدا پناه برد..
✨﷽✨ 🌼می‌خواهید پریشان نباشم...؟ ✍مرحوم شیخ مرتضی زاهد چندین سال در تهران نماز جماعت داشتند که از اطراف می‌آمدند پشت سر ایشان نماز بخوانند. نماز با حضور قلبی بود. بعد از نماز هم چند کلمه‌ای موعظه می‌کردند که یک بار مرحوم آیت‌الله بروجردی از قم پیغام فرستاده بود که ما شنید‌ه‌ایم شما مردم را نصیحت می‌کنید؛ بیایید قم من را هم نصیحت کنید. ایشان هم رفته بود قم. می‌گفتند یک روایت خوانده و مقداری در مورد آن صحبت کرد بود و آقا به شدت گریه کرده بود. یک مرتبه بعضی از کسانی که پشت سر ایشان نماز می‌خواندند دیدند دو سه روز است ایشان حالت پریشانی دارد. بعضی از رفقایش از او پرسیدند حاج آقا! شما دو سه روز است که سردرگم هستید، اتفاقی افتاده است؟ ایشان فرمودند بله که پریشانم. دو سه شب قبل یک روایت دیدم از پیغمبر که آن روایت پریشانم کرده است. پیغمبر اکرم به امیرالمؤمنین فرمود: یا علی! به تعدادی که تو از راه‌های هدایت بلدی، شیطان هم از راه‌های گمراه کردن بلد است! امیرالمؤمنین چقدر راه برای هدایت بلد است؟! استاد این کار است. بعد ایشان می‌گفت حالا می‌خواهید من با چنین موجودی که به جان ما افتاده است خیالم راحت باشد و پریشان نباشم؟
📌 کشور درگیر حرام شرعی و سیاسی شده است، آنگاه برخی مذهبی های در حال تطهیر بدحجاب‌ها هستند! یعنی وسط جنگ همه جانبه علیه و عفاف، در مقابل حرام شرعی و سیاسی کشف حجاب که نمی‌ایستند هیچ، این وسط به نوعی در حال عادی نشان دادن درجه پایین‌تر همان گناه هم هستند!
38.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥در صورت حمله آمریکا به ایران، جنگ چند روز طول می‌کشد؟ ⁉️ نتیجه این چه می‌شود؟ ⁉️ آیا می‌دانید در سال ۲۰۰۲ جنگی بین ایران و آمریکا رخ داده است؟ ▪️ همه چیز درخصوص رزمایش مهم ـــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺نبش قبر و سالم ماندن پیکر ایت الله سید کاظم قزوینی (ره) بعد از۲۰ سال در قم برای انتقال مزار فعلی ایشان در حرم سید الشهدا علیه السلام می باشد
یه روز هم میاد که خدا بغلت میکنه و میگه، مگه نگفتم فإنَ معَ العُسرِ یُسرا
قَد نَرَیٰ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فی السَماء وقتی که دلت تنگ ‌می شود به آسمان نگاه کن... -سوره بقره،آیه١۴۴
«اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ» "مطمئنا هرچی خدا بخواهد، همان میشود!" امیدوارم خدا برات اونی که تو دلته رو بخواد، چیزی که ذوقشو داری بخواد. آره! امیدوارم فقط اون برات بخواد✨ مهربون_ترینم_شکرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️سلام برتو ای مطلع فجر! ای سپیده سحر، ای انفجار نور، خوش ‏آمدی.💐 🔹دهه فجر بر امت اسلامی مبارک باد🌺
♦️امام خامنه‌ای: در دهه فجر بر سر در هر خانه‌ای پرچم جمهوری اسلامی بزنید.
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۷۳ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸ناله منصوره خانم دل آدم را آتش میزد. جگر را می‌سوزاند. با گریه دویدم جلوی راه علی آقا پرسیدم علی آقا راستش رو بگو چی شده؟» چشمها، صورت و گلوی علی آقا سرخ بود، اما گریه نمی‌کرد. انگار تازه مرا دیده بود. با یک حالت خاصی با مهربانی غمگنانه ای نگاهم کرد و گفت: «امیر، داداشم، شهید شد.» منصوره خانم از اتاق بیرون دوید و گفت: «علی، علی وایستا، راستش رو بگو. الان امیرم کجاست؟!» علی آقا بغض کرده بود اما گریه نمی کرد. آغوش باز کرد و منصوره خانم را بغل کرد. سر و شانه‌های مادرش را نوازش کرد و در گوشش زمزمه کرد. مامان مقاوم باش! از حضرت زینب از حضرت زهرا کمک بگیر. از خدا کمک بخواه. مامان باید صبور باشی. مامان الان امیر کنار شهدای کربلاست. امیر به امام حسین لبیک گفته. ما هم باید بگیم شما، من، بابا، همه باید لبیک بگیم. امیر مقام کمی پیش خدا نداره. مقامش رو پایین نیار. مثل کوه باش. اینا همه امتحانه. برای چیزی که در راه خدا داده ی گریه نکن، افتخار کن. مامان به خدا امروز مسلمان واقعی شدی. منصوره خانم کمی آرام شد. علی آقا رو به ما کرد و گفت: «تا جایی که می‌شه جلوی گریه تان را بگیرید. سرتان بالا بگیرید. با عزت و افتخار به مهمانای امیر خوشامد بگین از امروز همه رفتارای ما زیر ذره بین دشمنه. عجز از خودتان نشان ندید. کم کم دوست و آشنا و در و همسایه خبردار شدند و برای تبریک و تسلیت به خانه مادر شوهرم آمدند. هیچکس فکر نمیکرد امیر به این زودی شهید بشود. همه قبل از اینکه نگران امیر باشند نگران علی آقا بودند که از اول جنگ در جبهه بود. منصوره خانم حال خوشی نداشت اما سعی می‌کرد مثل همه مادران شهدا گریه نکند و صبور باشد. مادر و بابا و خواهرها از راه رسیدند. در و دیوار سیاه پوش شد. عکس امیر با روبانی مشکی رفت روی دیوار. از همه جای خانه غم می‌بارید. همسایه ها برای کمک به آشپزخانه می‌رفتند. آب یخ و شربت زعفران درست می‌کردند و با خرما و میشکا از مهمانها پذیرایی می کردند. بوی آرد سرخ شده و حلوا خانه را پُر کرده بود. منگ بودم، ناخوش احوال و مریض و بیحال. دلم می‌خواست به جایی خلوت بروم و راحت و آسوده بخوابم و وقتی از خواب بیدار می‌شوم، امیر باشد، با آن همه مهربانی و عشق و نشاط و سرزندگی. امیر، با آن عینک کائوچویی دور مشکی تا مرا میدید می‌خندید و یک لحظه «خواهر فرشته، خواهر فرشته» از دهانش نمی افتاد.. شب بود که مریم و خانواده شوهرش و حاج بابا و خانم جان و دایی محمد و خاله فاطمه و فامیلهای تهرانی گریان و نالان آمدند. از شیون و عزاداری آنها عاشورایی به پا شد. امیر برای همه فامیل عزیز بود و برای حاج بابا و خانم جان عزیزتر. اگر علی آقا نبود تا صبح همه‌مان پس می افتادیم. گاهی منصوره خانم را در آغوش می‌گرفت و برایش حرف می‌زد و گاهی کنار آقا ناصر می‌نشست و سر روی شانه او می‌گذاشت و دلداری اش می داد. گاهی حاج بابا و خانم جان را در آغوش می‌گرفت و با حرف هایش آنها را آرام می‌کرد؛ اما تا پیش من می آمد، درد دلش شروع می شد. می گفت: از اول جنگ تا به حال یک گردان از دوستا و رفیقام شهید شده‌ان؛ اما هنوز من زنده ام امیر چهار ماه بود رفته بود جبهه. من هفت ساله تو جبهه ام این انصاف نیست! من چه کار کرده‌م که خدا من قبولم نمی‌کنه و در عوض به این زودی امیر می‌بره. چرا امیر باید به این زودی شهید بشه و من هنوز زنده باشم!» من می‌شنیدم و بغض می‌کردم علی، ناشکری نکن به قول خودت راضی به رضای خدا باش. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد 🌹@tarigh3
🍂 🔻 گلستان یازدهم/ ۷۴ زهرا پناهی / شهید چیت سازیان نوشته بهناز ضرابی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔸 صبح روز بعد توی کوچه پر بود از لندرورهای جهاد سازندگی و پاترولهای سپاه و اتوبوس و مینی بوسهایی که آمده بودند تا مردمی را که توی خانه و کوچه تجمع کرده بودند به باغ بهشت ببرند. علی آقا پیراهنی قهوه ای پوشیده بود که توی تنش باد میخورد. انگار فقط استخوانهای شانه هایش بود که پیراهن را نگه میداشت. صورتش تکیده و لاغر و زرد شده بود. معلوم بود شب سختی را گذرانده. هیچ کداممان از دیروز نه ناهار خورده بودیم نه شام و نه صبحانه. على آقا منصوره خانم را در آغوش گرفته بود و مدام زیر گوشش می‌گفت: «مامان، به خودت مسلط باش مقاوم باش. زینب گونه رفتار کن. حواست به دشمن باشه.» مریم نمی‌توانست خودش را کنترل کند. خواهرانه اشک می‌ریخت. علی آقا می‌گفت مریم جان، گریه کن، اما نه با صدای بلند. مواظب باش صدات نامحرم نشنوه.» از هنگامی که خبر شهادت امیر آقا را شنیده بودم، حالم بدتر شده بود. هنوز عُق می‌زدم. داشتم میدویدم به طرف دستشویی. علی آقا مرا دید، پرسید چیه؟ هنوز تو خوب نشده ی؟ میخوای به یکی از بچه ها بگم! ببردت بیمارستان؟» فکر نمی کردم علی آقا در آن وضعیت حواسش به من باشد؛ چه برسد به اینکه مرا بفرستد به بیمارستان گفتم: «نه، چیزی نیست، الان خوب می‌شم.» هوا گرم بود. گرما بیشتر اذیتم می‌کرد. آرام آرام همه از خانه بیرون آمدیم. تعدادی از همسایه ها در خانه ماندند تا برای مهمانهایی که بر می‌گشتند آب خنک و شربت و حلوا درست کنند. من با مادر و بابا پایین رفتم. جمعیت زیادی که برای تشییع امیر آمده بودند. همه سوار اتوبوسها یا ماشین‌های شخصی می‌شدند و به طرف باغ بهشت حرکت می‌کردند. مسیر عبورمان تا باغ بهشت پُر از ماشینهای نظامی سپاه و لندرورهای جهاد بود که اغلب شیشه ها و بدنه هایشان با عکس امیر، پارچه سیاه، و گل پوشیده شده بود. وقتی به باغ بهشت رسیدیم گروه موزیک در حال نواختن بود و تعداد زیادی سرباز و سپاهی در دو طرف ایستاده بودند. تابوت امیر با پرچم و گل آذین شده بود و وسط محوطه مقابل غسالخانه روی زمین بود. سربازها و سپاهی‌ها به نشانه احترام دست خود را کنار پیشانی گذاشته بودند و با سکوت عمیقشان عزاداری می کردند. با دیدن تابوت امیر پاهایم لرزید. منصوره خانم آقا ناصر، حاج صادق و علی آقا زیر بالکن غسالخانه ایستاده بودند. منصوره خانم و مریم صورتشان سرخ بود اما گریه نمی‌کردند. پاهایم می لرزید. مادر زیر بازویم را گرفت. یاد روزی افتادم که برای تشییع جنازه مصیب آمده بودیم. موزیک قطع شد و صدای تلاوت قرآن از بلندگو پخش شد. قاری روی بالکن داشت قرآن می خواند. جمعیت لحظه به لحظه بیشتر می‌شد. حاج صادق و علی آقا و آقا ناصر و امام جمعه و استاندار و چند نفر دیگر روی بالکن رفتند. وقتی تلاوت قرآن تمام شد مجری از امام جمعه خواست که پشت تریبون برود. امام جمعه و استاندار سخنرانی کردند و بعد از آنها نوبت علی آقا شد. هوای باغ بهشت گرم بود. هر لحظه حالم بدتر می‌شد. علی آقا داشت سخنرانی می‌کرد سلام بر حسین سلام بر یاران حسین، من از مردم شهیدپرور استان همدان بسیار سپاسگزارم که برای تشییع جنازه امیر چیت سازیان به اینجا تشریف آورده اند. خیلی زحمت کشیدید. اما مردم از شما خواهش بزرگ تری دارم. امام را تنها نگذارید. حـــرف امام را با گوش جان پذیرا باشید. امام سه سال پیش از ما خواستند جبهه ها را خالی نگذاریم و دفاع را واجب دانسته‌اند. جبهه های گوناگون برای خودمان درست نکنیم. جبهه فقط خط مقدم است و حضور در آن برای همه واجب است نگذارید امام دوباره پشت تریبون برود و از ما برای چندمین بار بخواهد به جبهه برویم اگر ما سرباز خوبی باشیم امام عزیز یک بار فرموده اند و این برای ما کافی است. ما باید به دنیا ثابت کنیم که هر چه امام ما میگوید با جان و دل خریداریم. با یک دست قرآن و با دست دیگر سلاح برگیرید و به سوی جبهه های حق علیه باطل حرکت کنید و فریاد بزنید: جنگ جنگ تا پیروزی. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آهسته ... به پـرواز بیندیش ، تا باد پریشان نڪند بال و پرت را ... ولادت : ۶۲/۰۶/۳۱ اسفراین شهادت: ۹۴/۱۱/۱۲ سوریه عملیات آزادسازی نبل و الزهرا 🌷 🌹@tarigh3
°•🌱| آه ازدمشق،آه ازدل زینب چه مظلومانه یاران حسین(علیه السلام) درکربلای سوریه بشهادت رسیدند امروز ۱۲بهمن سالروز شهادت 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم ]_منش 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🌱شادی ارواح طیبه همه شهدا صلوات ْ 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: من عقیده‌ۍ راسخ دارم بر اینکہ‌ یکے از نیازهاۍ اساسے کشور ، زندھ‌ نگہ‌ داشتن نام شھدا است🌱!' ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لحظه هاتون شهدایی💕 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر گمنامان به مهمانی خصوصی حضرت فاطمه سلام الله علیها راه دارند، ما در آرزوی این گمنامی حاضریم بمیریم... 🌹 🌹@tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا را که دارم انگار کسی دستی به قلبم می کشد انگار کسی می گوید خیالت راحت؛ من هستم … و من تمام دلشوره هایم را می سپارم به باد …🌱 🌹@tarigh3