eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
654 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
7.1هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه زخمت رو درمان نکنی به کسایی زخم خواهی زد که نقشی تو زخمی کردنت نداشتند... دوباره بخونش...
هی نرو سراغ اینو اون تا موقعی که با خدا درمیونش نذاری حل نمیشه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ شعار دانشجویان شریف در بدرقه دکتر جلیلی؛ "بعد شهید رئیسی فقط سعید جلیلی" "رای ما یک‌کلام، جلیلی والسلام"
17.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️استقبال پرشور و گرم تبریزی های غیور از دکتر جلیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ پزشکیان: معتقدم بنزین باید بشود 20 هزار تومن، حتی 25 هزار تومن ❌ این کلیپ رو هر جا میتونید پخش کنید ملت بفهمن چه تفکر مسمومی ادعای درد مردم و حل مشکلات اقتصادی داره
توقع دارین از اصلاحطلبا حامی حقوق زنان دربیاد❓
ای کاش که آسمان دری بگشاید خالق به وطن عنایتی فرماید تا ،از دلِ صندوق رای آنکس که شبیه توست بیرون آید 🌹@tarigh3
👤 شهید عباس جوشقانی‌حسین‌آبادی : 🖋 خوب دقت کنید به چه کسی رأی می‌دهید که اگر خطا کنید روز قیامت جوابگوی خون شهیدان خواهید بود. 🌹@tarigh3
ناراحت شدم. گفتم: این چه کاریه شما می کنی ؟ چرا میرید اون ور خط، وسط عراقی ها؟ کجای دنیا، فرمانده نیروی زمینی میره وسط دشمن ؟ خیلی آرام گفت: من باید خودم به یقین برسم، بعد نیروهام رو بفرستم اون ور. بیش تر لجم گرفت. گفتم: اصلا بیا بریم پیش این حاج آقایی که توی قرارگاهه، تکلیف شما رو روشن کنه. ببینم شما شرعا حق داری بری توی مهلکه یا نه ؟ گفت: حالا بشین، بعد من باید خط خودی رو رد کنم باید برم. که اگه پای بی سیم گفتم این کار باید بشه، بدونم شدنیه یا نه تو هم حرص نخور نیروی زمینی ارتش، بدون فرمانده نمی مونه من برم یکی دیگه. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل :سوم 🔻 ادامه قسمت : ۸۱ بچّه ها هم جواب می دادند «داورون …آی داورون…». آن شب با روحیه ی خیلی خوب و شاد آقای امینی ،بچّه ها کلی خندیدند. فردا صبح هم من و آقای سرچشمه پور ، یک جیپ فرماندهی گرفتیم. آقای امینی نشست پشت فرمان. بابچّه ها ،کل خط را چند بار دور زدیم. بعد از مدّتی ، اوضاع تقریباً آرام شده بود. تا این که سرانجام قطع نامه پذیرفته و جنگ تمام شد. قسمت:۸۲ همرزم شهید: علیرضا فداکار جنگ تمام شده بود. برگشتیم رفسنجان. من و حسین، بعد از جنگ، ارتباط مان باهم بیشتر شده بود. بیکار بودیم. حوصله نداشتیم در خانه بمانیم. یک موتور داشتم ؛می رفتم دنبال حسین. روزها تا شب باهم توی شهر ،بی هدف این طرف و آن طرف می رفتیم. هر دو گم شده ای داشتیم که دنبالش می گشتیم. آرام و قرار نداشتیم. به دوستان و خانواده ی شهدا سر می زدیم. تنها جایی که کمی آرام می شدیم، گلزار شهدا بود. هیچ کس، حرف جامانده های جنگ را نمی دانست یا نمی فهمید. ساعت ها کنار مزار دوستان شهیدمان می نشستیم، درد دل می کردیم و افسوس می خوردیم. دو ماه بعد از پایان جنگ ،من ازدواج کردم. یک سال بعد هم حسین ازدواج کرد. باهم ارتباط خانوادگی پیدا کرده بودیم. با حسین ، پدرومادرش و همسرم رفتیم مشهد. بعد از این که برگشتیم، من به عنوان فرمانده سپاه سرچشمه معرفی شدم. من هم حسین را جانشین خودم انتخاب کردم. ادامه دارد … ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹@tarigh3