اگه زخمت رو درمان نکنی به کسایی زخم خواهی زد که نقشی تو زخمی کردنت نداشتند...
دوباره بخونش...
15.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انتخابات
#وایتبرد_موشن
✅با حضور خود آینده ساز باشیم💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺️میگن نتیجه انتخابات از قبل مشخصه و رای ما تاثیر نداره...
#انتخابات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ شعار دانشجویان شریف در بدرقه دکتر جلیلی؛
"بعد شهید رئیسی فقط سعید جلیلی"
"رای ما یککلام، جلیلی والسلام"
17.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️استقبال پرشور و گرم تبریزی های غیور از دکتر جلیلی
#سعید_جلیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ پزشکیان: معتقدم بنزین باید بشود 20 هزار تومن، حتی 25 هزار تومن
❌ این کلیپ رو هر جا میتونید پخش کنید ملت بفهمن چه تفکر مسمومی ادعای درد مردم و حل مشکلات اقتصادی داره
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
ای کاش که آسمان دری بگشاید
خالق به وطن عنایتی فرماید
تا #هشتم_تیر،از دلِ صندوق رای
آنکس که شبیه توست بیرون آید
#انتخابات
#یکی_مثل_رئیسی_عزیز
#شهید_خدمت
🌹@tarigh3
👤 شهید عباس جوشقانیحسینآبادی :
🖋 خوب دقت کنید
به چه کسی رأی میدهید
که اگر خطا کنید روز قیامت
جوابگوی خون شهیدان خواهید بود.
🌹@tarigh3
ناراحت شدم. گفتم: این چه کاریه شما می کنی ؟ چرا میرید اون ور خط، وسط عراقی ها؟ کجای دنیا، فرمانده نیروی زمینی میره وسط دشمن ؟
خیلی آرام گفت: من باید خودم به یقین برسم، بعد نیروهام رو بفرستم اون ور.
بیش تر لجم گرفت. گفتم: اصلا بیا بریم پیش این حاج آقایی که توی قرارگاهه، تکلیف شما رو روشن کنه. ببینم شما شرعا حق داری بری توی مهلکه یا نه ؟
گفت: حالا بشین، بعد من باید خط خودی رو رد کنم باید برم. که اگه پای بی سیم گفتم این کار باید بشه، بدونم شدنیه یا نه تو هم حرص نخور نیروی زمینی ارتش، بدون فرمانده نمی مونه من برم یکی دیگه.
#شهید_صیاد_شیرازی
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل :سوم
🔻 ادامه قسمت : ۸۱
بچّه ها هم جواب می دادند «داورون …آی داورون…».
آن شب با روحیه ی خیلی خوب و شاد آقای امینی ،بچّه ها کلی خندیدند.
فردا صبح هم من و آقای سرچشمه پور ، یک جیپ فرماندهی گرفتیم.
آقای امینی نشست پشت فرمان.
بابچّه ها ،کل خط را چند بار دور زدیم.
بعد از مدّتی ، اوضاع تقریباً آرام شده بود.
تا این که سرانجام قطع نامه پذیرفته و جنگ تمام شد.
قسمت:۸۲
همرزم شهید: علیرضا فداکار
جنگ تمام شده بود.
برگشتیم رفسنجان.
من و حسین، بعد از جنگ، ارتباط مان باهم بیشتر شده بود.
بیکار بودیم.
حوصله نداشتیم در خانه بمانیم.
یک موتور داشتم ؛می رفتم دنبال حسین.
روزها تا شب باهم توی شهر ،بی هدف این طرف و آن طرف می رفتیم.
هر دو گم شده ای داشتیم که دنبالش می گشتیم.
آرام و قرار نداشتیم.
به دوستان و خانواده ی شهدا سر می زدیم.
تنها جایی که کمی آرام می شدیم، گلزار شهدا بود.
هیچ کس، حرف جامانده های جنگ را نمی دانست یا نمی فهمید.
ساعت ها کنار مزار دوستان شهیدمان می نشستیم، درد دل می کردیم و افسوس می خوردیم.
دو ماه بعد از پایان جنگ ،من ازدواج کردم.
یک سال بعد هم حسین ازدواج کرد.
باهم ارتباط خانوادگی پیدا کرده بودیم.
با حسین ، پدرومادرش و همسرم رفتیم مشهد.
بعد از این که برگشتیم، من به عنوان فرمانده سپاه سرچشمه معرفی شدم.
من هم حسین را جانشین خودم انتخاب کردم.
ادامه دارد …
🌹@tarigh3