خدایا!
ما رو بابت کارایی که تو اولویت نبود
ولی ما وقت درست و حسابی براشون گذاشتیم
ببخش..❤️
🌹@tarigh3
و گفت هیچ معصیت، عظیم تر از جهل نیست.🍃
‹ #تذکرةالاولیاء ›
🌹@tarigh3
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی 37
❇️ تقوا یعنی دقت در جزئیات رفتارهامون. یعنی آدم خیلی دقت کنه که داره با اطرافیانش چجوری برخورد میکنه.
و همین رفتار دقیق انسان مومن هست که موجب میشه همیشه هم خودش حس خوب داشته باشه و هم به بقیه حس خوب بده.
🔹 مومن کسی هست که بی نهایت مراقبه که آبروی هیچ کسی رو نبره. به هیچ کسی آسیب نزنه. حق کسی رو پایمال نکنه. دل کسی رو نشکنه و...
تقوا خیییییییلی زیباست....
یه مثالی رو قبلا گفتیم. مثلا خانم تازه یه غذایی مثل آش پخته و دو تا بشقاب میاره سر سفره.
🔶 بعد آقا قاشق اول رو که میخوره میفهمه که اصلا نمک نداره!
تا میبینه خانمش رفت توی آشپزخونه بدون اینکه صداش در بیاد نمک رو برمیداره و اول توی غذای خانمش میریزه و بعد تا میخواد توی غذای خودش هم بریزه میبینه خانمش داره از آشپزخونه میاد!
🌹@tarigh3
#تقوا_طرح_زیبای_زندگی 38
💕 آقا هم برای اینکه خانمش این صحنه رو نبینه و یه وقت احساس نکنه غذاش بی نمکه بی خیال میشه و دیگه فرصت نمیشه توی غذای خودش نمک بریزه!
بعد هم جلوی خانم غذای بی نمک رو با اشتها میخوره و هی تعریف و تشکر میکنه....😋
🔶 خانم هم که نمک غذاش خوبه و اصلا متوجه نمیشه که غذاش بی نمک بوده!
یعنی آدم با تقوا حاضر نمیشه ذره ای دل همسرش بشکنه...
بعد شما فکر کنید که اون آقا چقدر رفتارش قشنگه.... چه مناجاتای قشنگی میتونه با خدا بکنه... 😊
شما به هر انسانی روی کره زمین این رفتار رو نشون بدید تحسین میکنه...
تقوا یعنی این. یعنی ذره ای حاضر نشی آبروی کسی جلوت بره. ذره ای دل کسی از دستت نلرزه...
❇️ برای همین میفرماید مومن اهل تغافل هست. یعنی دیده که همسرش یا فرزندانش جلوش یه خطایی کردن ولی هی خودش رو به ندیدن میزنه...
⭕️ هم مچ گیری نمیکنه اصلاااااااا! و هم اینکه اصلا حتی اگه گناه ببینه جوری رفتار میکنه که انگار ندیده!
🌹@tarigh3
🧕خواهرِ با حجابم
وقتی دلت میگیره از پوزخندهای به ظاهر روغنفکرها !!!
قرآن رو باز کن و سوره ی ”مطففین”
ایات ۲۹ تا ۳۴ رو بخون
”انان که امروز به تو میخندند ،فردا گریانند و تو خندان”
پس سرت رو بالا بگیر و
به حجابت افتخار کن❤️
#حجاب_فاطمی
#حیا
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🍂 مگیل / ۳۶ داستان طنز اثر ناصر مطلق ✾࿐༅◉○◉༅࿐✾ در ساول یا همان طویله دوبلکس، که
🍂 مگیل / ۳۷
داستان طنز
اثر ناصر مطلق
✾࿐༅◉○◉༅࿐✾
چند شب گذشت و گروهبان و خلبان عراقی با هم قهر بودند. اما بالاخره ما توانستیم این دو را باهم آشتی بدهیم. گروهبان البته حرفش را پس نگرفت و گفت من حرف بدی نزدم. این خلبان عراقی متوجه منظور من و نشده حرفهای مرا وارونه فهمیده. اما آشتی خلبان فقط به خاطر اصرار ما نبود، او داشت در افکار و عقیده اش تجدید نظر میکرد. یک شب پای آتش همه چیز را برای ما تعریف کرد. او می گفت صدام توی کله ما کرده بود که شما ایرانیها مجوس و آتش پرست هستید. قرآن و پیامبر اسلام را قبول ندارید و دشمن اعراب و مسلمین به حساب می آیید. اما وقتی با چشم خودم میبینم که زودتر از من بلند میشوید و وضو میگیرید و نماز میخوانید، غیبت کسی را نمیکنید، دروغ نمیگویید و قرآن میخوانید و کلی حدیث و روایت از حفظ دارید، تازه فهمیدم که صدام علیه العنه چه کلاهی بر سرمان گذاشته. این اول راه خلبان بود. شبهای بعد، کلی پول خرجمان کرد و فرستاد تا برایمان میوه و شیرینی محلی بخرند. سامی که عاشق دیوان حافظ بود و همیشه یک جلد از آن را همراهش داشت اشعار این شاعر بزرگ ایرانی را برای خلبان میخواند و ترجمه و تفسیر میکرد. شبهای بعد او را دیده بود که گوشه زندان برای خودش نماز شب میخواند و الا یا ایها الساقی را زمزمه میکند.
کمکهای پدر سامی همچنان میرسید و کردها هر روز بیشتر و بیشتر ما را تحویل میگرفتند. برادر بزرگتر سامی برای رساندن کمکها و پول به کردهای پ.ک.ک آمده بود و در ترکیه مستقر شده بود. این را از نامه هایی فهمیدیم که لابه لای گز اصفهان و سوهان قم پنهان کرده و برایمان فرستاده بود. حتی نشانی و شماره هتل محل اقامتش را هم نوشته بود. کردها هم که گویا لقمه چرب و نرمی به دست آورده بودند حالا حالاها قصد تحویل دادن او را نداشتند. چند بار از ما فیلم و عکس تهیه کردند و برای پدر سامی فرستادند و از طرفی هم با پولهای پدر سامی، روز به روز اوضاع ما بهتر میشد. آن قدر که در طویله تختهای سربازی با پتوهای نو و یک میز غذاخوری کار گذاشتند و حتی برای سرگرمیمان تلویزیون هم آوردند.
بودن یا نبودن تلویزیون برای من فرقی نداشت اما بین استوار و بقیه همیشه سر اینکه اخبار تلویزیون بغداد را ببینند و یا به رقص و آواز شبکه های ترک نگاه کنند دعوا بود. سامی در این بین ترجیح میداد کنار من بنشیند و با هم اختلاط کنیم. حتی یک بار هم به حرف آمد و گفت ای کاش از کردها نمیخواستم که برایمان تلویزیون بیاورند این سرکار استوار هم که انگار شو ندیده است. گویا استوار حرفهای سامی را شنیده بود و به او براق شده بود که «برو بابا ما که عروسک کوکی تو نیستیم. خودت میگویی برایمان تلویزیون بیاورند، خودت هم بگویی کدام شبکه را نگاه کنیم. دوره ارباب و رعیتی ور افتاده، ما انقلاب کردیم که این چیزها نباشد. حالا تو یکی توی این جمع از همه پولدارتری قرار نیست که حرفت را به ما تحمیل کنی. اینها را بعداً سامی برایم تعریف کرد و کلی به حرفهای استوار خندیدیم. اما
من آن شب پادرمیانی کردم و منبر جانانه ای را ترتیب دادم.
- برادرها در شان شما نیست که سر این شبکه و آن شبکه دعوا کنید.
این جعبه جادو همه حرفها و تصاویری که نشان میدهد پوچ است؛ درست مثل برنامه سازانش فکر میکنید حالا اگر اخبار تلویزیون بغداد را نگاه کردید، حرف های راست حسینی شنیده اید؟ برعکسش اگر چهار تا خواننده ترک آمدند و قر دادند لذتتان تکمیل شده؟
بعداً سامی برایم تعریف کرد که استوار از این حرف من بُر گرفته بود و به نفع خودش شبکه رقص و آواز را آورده بود. توجیه او هم این بود که من با این شبکه ها موافقم. به او گفتم: «مرد حسابی، ما آن موقع که چشم داشتیم این چیزها را نگاه نمیکردیم حالا که کار از کار گذشته دیگر چرا خودمان را بدنام کنیم. حکایت آش نخورده و دهان سوخته است.»
🌹@tarigh3
🍂 مگیل / ۳۸
داستان طنز
اثر ناصر مطلق
✾࿐༅◉○◉༅࿐✾
بعد از جنگ و دعوای آن شب بر سر شبکه تلویزیون، با سامی خلوت کردیم. سامی که بعد از آمدن دکتر در جریان کامل مجروحیت من قرار گرفته بود، میگفت باید تو را به ترکیه بفرستیم. ظاهراً سامی با کردها صحبت کرده بود و آنها هم برای عمل کردن چشمهای من رضایت داده بودند. قرار شده بود پول این کار را هم سامی بدهد. به او گفتم مرد حسابی معلوم است چکار میخواهی بکنی؟ عمل جراحی، آن هم در ترکیه مگر پولش یک ذره دو ذره است. اما سامی اصرار داشت که من فکر این چیزها را نکنم میگفت بیشتر از یک میلیون خرج برنمی دارد این پول را پدر من میفرستد. اما به کردها گفته ام که پدر تو پول را تهیه کرده اینجوری نظرشان هم مساعدتر میشود؛ چراکه مطمئن میشوند پدر تو هم قصد دارد تا نظرشان را جلب کند. به هر حال خواسته یا ناخواسته من هم از دید کردها یک بچه مایه دار بی درد و عار شده بودم. آنها من و سامی را به یک اندازه تحویل میگرفتند و البته به خاطر پول پدرهایمان. هر چه میخواستیم مهیا میکردند. بیخود نیست که میگویند: "آدم پولدار پولش مال خودش است احترامش از دیگران." این وضع باعث شده بود تا بچه های دیگر به ما حسادت کنند؛ بخصوص استوار که این چیزها خیلی برایش ارزش داشت. چند روز بعد که رئیس کردها سفر ما به آنکارا را پذیرفته بود، حتی اتاق ما را هم سوا کرد. حالا ما از نظر آنها آدمهای با ارزشی بودیم که نباید یک مو از سرمان کم میشد. برای سفر لباسهای رسمی تدارک دیده بودند و یک محافظ که همه جا با ما بود. لباسها عبارت بود از یک دست کت و شلوار، بارانی بلند و کروات. اولش با کروات مخالف بودم اما با توضیحات سامی راضی شدم. سامی، که خودش از اشراف زاده ها بود و قبلا کروات میبست، زحمت بستن کروات مرا کشید. به او گفتم جای حاج صفر خالی تا با دیدن این کرواتها شعار مرگ بر لیبرال سر بدهد.
سامی که حالا حاج صفر و علی گازئیل و بقیه بچه های گروهان ما را واضحتر از خود من میشناخت با من تکرار کرد که "کروات ور افتاد به گردن خر افتاد" گفتم: اگر مردم ترکیه فارسی میدانستند و حرف هایمان حالی شان می شد یک فصل کتک میخوردیم. با محافظ توی باغ قدم میزدیم و آماده رفتن بودیم که احساس کردم کسی از پشت خودش را به پروپایم میمالد. این بار بیدرنگ شناختمش. مگیل بود. بازهم درحال نشخوار. سامی از دیدن مگیل تعجب کرد. وقتی برایش تعریف کردم که در اصل به خاطر اوست که من اینجا هستم مگیل را در آغوش کشید و ناز کرد. اون هم معطش نکرد کروات سامی را تا ته در دهانش برد و با یک گاز جانانه مثل سیم چین آن را قطع کرد. سامی که برایش غیر منتظره بوده از خنده روده بر شد. این حیوان همین طوری است. فقط بلد است گند بزند. اما با او که باشی حسابی شانس می آوری.
وقتی این را گفتم سامی به فکر آورد که باید مقداری از راه را با قاطر میرفتیم. به او گفتم یا این کت و شلوار و کروات سوار خر شدن خیلی چیز عجیبی است.
🌹@tarigh3
مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیاط ره:
در #بیداری_سحر و #ثُلث_آخر_شب، آثار عجیبی است.
🍃 هر چیزی را که از خدا بخواهی در بیداری سحرها می توان حاصل نمود. از گدایی سحرها کوتاهی نکنید که هر چه هست، در آن است. عاشق خواب ندارد و جز وصال محبوب چیزی نمی خواهد.
👈🏻 وقت ملاقات و رسیدن به وصال، هنگام سحر است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قشنگترین دعایی که خوندم این بود :
«ولا تجعل في قلبي إنتظاراً لشيء لن يأتي يا الله»
خدایا در قلبم انتظار چیزی که اتفاق نمیافتد را قرار نده.
🌹@tarigh3
«خدایا تو همانی که من دوست دارم؛
مرا همانی کن که خودت دوست داری ...»
مناجات امیرالمومنین (ع).
🔴 پزشکیان: اگر آمریکایی ها برادریشان را ثابت کنند، با آنها رابطه خواهیم داشت و باهم برادریم!!!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حتماببینید 👌👌
♨️دو پاسخ متفاوت برای یک سوال واحد:
⁉️آیا با رئیسجمهور آمریکا دیدار میکنید؟
📌#شهید_رئیسی:
«خیر!
یکبار دیگر #خیر را تکرار میکنم؛ هیچ فایدهای برای ملت بزرگ ایران در ملاقات ما و ایشان وجود ندارد»
📌#پزشکیان:
«آمریکا باید برادریاش را ثابت کند!
آمریکا بگذارد ما زندگی کنیم!
همه راهها را بر ما بستند!
ما با آنها دشمنی نداریم!
آنها ما را تحریم و تهدید میکنند!
نکنند از این کارها؛ اصلا با آنها هم برادریم!»
✍قضاوت کنید چه کسی را از دست دادیم، و چه کسی جایگزین او شد!
روحش شاد و یادش گرامی!🌹🌹
🌹@tarigh3
تو مےدانے . . .
حتے اگر کنارت باشم ،
باز هم دلتنگ تو اَم ؛
حالا ببین دوریت
با من چہ مے کند ارباب. .❤️🩹
صلیاللهعلیکیا اباعبدالله
مهربون اربابم ♥️حسین(ع)
شبتون و عاقبتتون حسینی 🤲
🌹@tarigh3
حیران شده ام کار مرا آسان کن
صحرای غمم قسمت من باران کن
یا مرگ بده تمام کن کارم را
یا باز مرا در حرمت مهمان کن
#دلتنگ_آغوش_حرمتم 💔
.
مولاجانم
🔸پدر منتظران!
چشم به راهان توییم...
🔸روزها گم شده
در پشت سر غیبت تو...
روشنایی شب تار کجایی آقا...؟
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات🌷
شبتونمهدوی💚
التماس دعا
🌹@tarigh3
.