eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
918 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
7.6هزار ویدیو
47 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت بـیـسـت و یـڪـم (قــدم نـ
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت بـیـسـت و دوم (قـتـلـگـاهـے بہ نـام ایــران) دیگه هیچ چیز برام مهم نبود ... با صراحت تمام بهش گفتم... - اونها با حزب سبز آلمان ارتباط دارن ... واقعا مے خواے به افرادے راے بدے ڪه با دشمن ڪشورشون هم پیمان شدن؟... ڪسے ڪه به خاڪش خیانت مے ڪنه ... قدمے براے مردمش برنمے داره ... مگه خون ایران توے رگ هاے تو نیست؟ ... من با تمام وجود نگران بودم ... ایران، خاک من نبود ڪه حس وطن پرستے داشته باشم ... اما ایران، و مرزهاے ایران براے من حڪم مرزها و آخرین دژهاے اسلام رو داشت ... حسی ڪه با مشت محڪم متین، توے دهن من، جواب گرفت ... دهنم پر از خون شده بود ... این مشت، نتیجه حرف حق من بود ... پاسخ صبر و سڪوت من در این سه سال ... به تمام رفتارهاے زشت و بے توجهے ها ... پاسخ تلخے ڪه با حوادث بعد از انتخابات، من رو به یه نتیجه رسوند ... باید هر چه سریع تر از ایران مے رفتم ... وقتی آلمان ها به لهستان مسلط شدن، نزدیک به دو سوم از جمعیت لهستان رو قتل عام ڪردند ... یڪے از بزرگ ترین فجایع بشر ... در ڪشور من رقم خورد ... فاجعه اے ڪه مادربزرگم با اشک و درد ازش تعریف مے ڪرد ... و حالا مردم ایران، داشتند با دست هاے خودشون درها رو براے دشمن قسم خورده شون باز مے ڪردن ... مطمئن بودم با عمق دشمنے و ڪینه اونها ... این روزها ... آغاز روزهاے سیاه و سقوط ایرانه ... و این آخرین چیزے بود ڪه منتظرش بودم ... باےد به هر قیمتے جون خودم و پسرم رو از این قتلگاه نجات مے دادم ... ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌... 🌹اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌹 🌱🕊@tarigh3🕊🌱
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت بـیـسـت و ســوم (رویــاے طـوفـانـے) برای فرار زمان بندے ڪردم و در یه زمان عالے نقشه ام رو عملے ڪردم ... وسائل و پاسپورتم رو برداشتم و مستقیم رفتم سفارت ... تمام شرایط و اتفاقات اون چند سال رو شرح دادم ... من متاهل بودم و نمے تونستم بدون اجازه متین به همراه پسرم، ایران رو ترک ڪنم ... شراےط خیلے پیچیده شده بود ... مسائل دیپلماتیک، اغتشاش هاے ایران، عدم ثبات موقعیت دولت در ایران ڪه منجر به تزلزل موقت جهانے اعتبار دولت شده بود و . .. دست به دست هم داده بود ... هر چند من دخالتے در این مسائل نداشتم اما احساس گناه مے ڪردم ... ڪه در چنین شرایطے دارم ایران رو ترک مے ڪنم ... هر چند، چاره دیگه اے هم نداشتم ... هیچ چاره اے ... متےن خبردار شده بود ... اومد سفارت اما اجازه ملاقات بهش ندادن ... دولت و وزارت خارجه هم درگیرتر از این بود ڪه بخواد به خروج بے اجازه یه تبعه عادے رسیدگے ڪنه ... و من با ڪمک سفارت، با آرتا به لهستان برگشتم ... پام ڪه به خاک لهستان رسید از شدت خوشحالے گریه ام گرفته بود ... برام هتل گرفته بودن و اعلام ڪردن تا هر زمان ڪه بخوام مے تونم اونجا بمونم ... باورم نمے شد ... همه چیز مثل یه رویا بود ... اما حقیقت اینجا بود ... یه رویا فقط تا پایان خواب ادامه داشت ... جایے ڪه بالاخره یه نفر صدات ڪنه و تو از خواب بیدار بشے ... مثل رویاے ڪوتاه من، رویایے ڪه ڪمتر از یک ماه، طوفانے شد ... کم ڪم سر و ڪله افراد عجیبے پیدا شد ... افرادے ڪه ازم مے خواستن علیه اسلام، حقوق زنان، حقوق بشر و ... در ایران صحبت ڪنم ... هنوز ایران درگیر امواج شدیدے بود اما اونها مے خواستن با استفاده از من ... طوفان دیگه اے راه بندازن ... افرادی ڪه مے خواستن من رو به اسطوره آزادے خواهے در تقابل و مبارزه با جامعه ایرانے تبدیل ڪنن ... ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌... 🌹اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌹 🌱🕊@tarigh3🕊🌱
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت بـیـسـت و چـهــارم (دوربــیــن هــاے زنـده) روز اول یه زن مسلمان اومد سراغم ... لهجه اش شبیه مردم خاورمیانه بود ... خودش رو معرفے ڪرد ... نشست و شروع ڪرد به صحبت ڪردن ... راست یا دروغ، از زندگے و سرگذشتش تعریف مے ڪرد ... بعد از چند ساعت حرف زدن، بخش اصلے حرف هاش شروع شد ... - ما باید به عنوان زنان شجاع و مبارز ، حرف مون رو به گوش دنیا برسونیم ... ما باید به دنیا بگیم توے ڪشورهاے مسلمان داره چه بلایے بر سر زن ها میاد ... چطور مردها، زن ها رو به بند مے ڪشن و استثمار مے ڪنن ... ما باید ... با هیجان تمام و پشت سر هم حرف مے زد ... و ازم مے خواست بیام جلوے دوربین هاے تلوزیون و ماهواره بشینم و حرف بزنم ... و از حق خودم و زن هایے مثل خودم دفاع ڪنم... نمے دونستم از این ڪار چه نیتے داره و چه افرادے پشت این حرڪت هستن ... براے همین خودم رو زدم به اون راه ... - شما از ڪدوم ڪشور مسلمانی؟ - چه فرقے مے ڪنه ... مهم سرنوشت هاے یڪسان ماست ... سرنوشتے ڪه گریبان گیر تمام دختران و زنان مسلمانه ... - ولے شوهر من، مسلمان نبود ... - مگه شوهر شما ایرانے نبود؟ ... - چرا ... ایرانے بود ... - مگه شوهر شما مسلمان نبود؟ ... - نه، پدرشوهرم مسلمان بود ... گےج مے خورد نمے فهمید چے دارم بهش میگم ... - من اصلا متوجه منظور شما نمیشم ... میشه واضح حرف بزنید ... - فڪر مے ڪنم این شما هستے ڪه باید واضح صحبت ڪنی... من به خاطر سرنوشت تلخ شما واقعا متاسفم ... اما واقعا ما تلخ ترین سرنوشت زنان دنیا رو داشتیم؟ ... چیزے ڪه من متوجه نمیشم اینه ... چرا ازم مے خواے برم جلوے دوربین تلویزیون و حرف بزنم؟ ... زنان زیادے توے دنیا، سرنوشتے مشابه یا بدتر از من دارن ... چرا با اونها حرف نمے زنید؟ .. ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌... 🌹اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌹 🌱🕊@tarigh3🕊🌱
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت بـیـسـت وپـنـجــم (مــرزهــاے آزادے) ڪلافه شده بود ... از هر طرف ڪه جلو مے رفت، من دوباره برمے گشتم سر نقطه اول ... اون از من مے خواست حقیقت رو بگم ... ولے مهم این بود ڪه چه ڪسے و براے چه اهدافے قصد داشت از این حقیقت استفاده ڪنه ... چیزے ڪه اون روز، من موفق نشدم از توے حرف هاے اون به دست بیارم ... چند روز بعد، دوباره چند نفر خانم دیگه اومدن ... بین تمام حرف هاے اونها یه چیز مشخص بود ... اونها اسلام رو هدف گرفته بودن ... موضوع، خشونت و ظلم علیه جامعه زنان نبود... اونها مے خواستن من بیام جلوے دوربین ها و تمام اتفاقاتے رو ڪه براے من افتاده بود رو به اسلام نسبت بدم ... همےن طور ڪه داشتن حرف مے زدن ... با آرامش به پشتے صندلے تڪیه دادم ... - متاسفم ... من نمے تونم با شما همڪارے ڪنم ... با تعجب بهم نگاه ڪردن ... - چرا خانم ڪوتیزنگه؟ ... - چون ڪسے ڪه مسلمان بود ... من بودم، نه همسرم ... من، پدرشوهر و مادرشوهرم مسلمان بودیم ولے اون نبود ... - اما در ایران، زنان زیادے مثل شما هستن ... زنانے ڪه از حق مسلم آزادے برخوردار نیستن ... خنده ام گرفت ... - و اتفاقا زنانے هم هستن ڪه اونقدر آزادن ڪه به خودشون اجازه میدن ... خارج از چارچوب دین و اخلاق ، با یه مرد متاهل، ارتباط داشته باشن ... مهم آزادے نیست ... مهم مرزهاے آزادیه ... مرزهاے آزادے شما ڪجا تعریف میشه؟ ... ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌... 🌹اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌹 🌱🕊@tarigh3🕊🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اخلاص او زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد. وقتی که شخصی از زحمات او تشکر می کرد، می گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد، یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره خداست و همه کارها برای خداست. هادی علاقه ی زیادی به شهید ابراهیم هادی داشت و همیشه جلوی موتورش یک عکس بزرگ از شهید ابراهیم هادی نصب داشت.ودر خصلت ها خود را خیلی به ابراهیم نزدیک کرده بود. 🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌... 🌹اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌹 🌱🕊@tarigh3🕊🌱
⭕️ پس از فتح توسط تروریست‌های تحریر الشام شعار زن، زندگی، آزادی را روی درب و دیوار سفارت نوشتند؛ جدای از اینکه با حماقت تام و تمام لو دادند که منشاء هر دو گروهک تروریستی یکی‌ است، اما امروز با سکوت در برابر توحش بی‌نظیر مجددا اثبات کردند که ، تروریست است، چه با سلاح، چه کت‌وشلوار و کراوات، چه با قلم زدن و چه با سکوت کردن! ... 🌹اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌹 🌱🕊@tarigh3🕊🌱
شهیدی که دروصیت‌نامه‌اش سفارش کرده،برایش قرآن و دعابخوانیم. «اگر مقدور بود درمسجد یا درمنزل دعای توسل یا کمیل برگزار کنید که به دعا نیازمندم. برایم قرآن بخوانید، که قرآن را بیشتر از همه چیز دوست دارم💚 از خداوند می‌خواهم که در آخرت همه‌ی ما را با شهدا و بندگان صالحش محشور کند.» 🌷«» در تاریخ یکم تیرماه ۱۳۳۸ درشهر لواسان تهران ديده به جهان گشود. او پس از اخذ مدرک ديپلم موفق می‌شود در مشغول ادامه تحصيل شود. وی با سِمت فرماندهی دسته گروهان سیدالشهدا (ع) در عملیات بیت‌المقدس۲ در تاريخ ۶۶/۱۱/۰۷ در منطقه ماووت عراق مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به درجه رفيع شهادت نائل آمد 🥀 پیکرمطهر ايشان در (س) قطعه ۴۰ به خاک سپرده شد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شهید"علی منیعات":همه‌ی ما رفتنی هستیم، دیر یا زود، اما چه بهتر که زیبا برویم 📌شهید مدافع حرم علی منیعات فرزند محمد است که در روز ۲۷ خرداد ماه سال ۱۳۶۴ در خانواده ای پرجمعیت در خرمشهر دیده به جهان گشود. 🔸سال ۱۳۸۶ ازدواج و زندگی ساده و بی‌آلایش خود را آغاز کرد. یک سال بعد خداوند دختری به آنها عطا کرد که نام او را زینب نهادند.  🔹این جوان ۲۹ ساله خرمشهری در نخستین روزهای صدور فتوای جهاد توسط مرجعیت عراق برای دفاع از حریم عتبات عالیات به صف برادران دینی خود در عراق پیوست. ▪️وی در عراق به گردان‌های مقاومت موسوم به لواء ابوالفضل العباس(ع) پیوست و در میان هم‌رزمان به ابوالحسن الدراجی معروف بود. ▫️این جوان خرمشهری در عملیات آزادسازی تکریت فرماندهی یکی از دسته‌های واکنش سریع و خط ‌شکن را بر عهده داشت 🔻سرانجام روز ۲۰ اسفندماه سال ۱۳۹۳ در حین انجام عملیات پاک‌سازی شهر تکریب عراق بر اثر انفجار تله انفجاری کارگزاری شده توسط گروه‌ های تروریستی تکفیری به درجه رفیع شهادت نائل آمد. فرازی از وصیت نامه شهید منیعات: ●همه موجودات طعم مرگ را می‌چشند و حیات ابدی منحصر به ذات اقدس خداوند متعال است، همه‌ی ما رفتنی هستیم، دیر یا زود، اما چه بهتر که زیبا برویم 🕊🥀 شادی روح مطهرشون صلوات 🌷 ... 🌹اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌹 🌱🕊@tarigh3🕊🌱
👌👌👌 💫وصیت نامه ای از یک شهید ۱۹ ساله که بارها خوانده... ♨️فرازی از وصیت‌نامه شهید باغانی: ✨به دنیا عشق ورزیدم به مال و منال دنیا عشق ورزیدم. به مدرسه عشق ورزیدم. به دانشگاه عشق ورزیدم، امّا همه‌ی اینها بعدِ مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو. ✨بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم و دیدم که من کوچکتر از آن هستم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آن هستی که معشوق من قرار گیری. ✨آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار می‌کردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوق می‌نشستی. اما من بدبخت ناز می‌کردم و شب خلوت را از دست می‌دادم و می‌خوابیدم! ✨اما تو دست بر نداشتی و آنقدر به این کار ادامه دادی تا بالاخره منِ گریز پای را به چنگ آوردی و من فکر می‌کردم که با پای خود آمده‌ام... ✨اما شهادت خلوت عاشق و معشوق است.شهادت تفسیر بردار نیست. ای آنانی که در زندان تن اسیرید، به تفسیر شهادت ننشینید که از درک قصۀ شهادت عاجزید. فقط شهید می‌تواند شهادت را درک کند. ✨شهید کسی نیست که ناگهان به خون بغلتد و نام شهید به خود گیرد. شهید در این دنیا قبل از این که به خون بتپد، شهید است. ✨به خود آیید و زندان تن را بشکنید. قفس را بشکنید و تا سر کوی یار پرواز کنید و بدانید که برای پرواز ساخته شده‌اید نه برای ماندن در قفس! این منزل ویران را رها کنید و به ملک سلیمان در آیید... ... 🌹اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌹 🌱🕊@tarigh3🕊🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا