eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
869 دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
8.9هزار ویدیو
49 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
💐محل کشف پیکر شهید مدافع حرم مهندس سید میلاد مصطفوی. ✅از خدا خواسته بود گمنام بماند اما پس از مدتی به خواب فرمانده اش آمد و محل دفن پیکرش را گفت!! او اشاره کرد: پدرم هر روز برای پیدا شدن من، توسل به حضرت زهراسلام الله داشته و خانم به من فرمودند برگرد
دست مطهر شهیدسیدمیلاد مصطفوی یک شب قبل از شهادتش که آنرا منقش به نام حضرت رقیه س کرد 🌹@tarigh3
عیدتون مبااااااااااارکااااا باشه♥️🌺 ‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌... 🌹اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌹 🌱🕊@tarigh3🕊🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️‍🔥 اینجا جنوب حلب، سیدمیلاد ۲۹ ساله مهمان خانم حضرت زینب(س) است با چشم برهم‌زدنی از شهرستان پر گشود و در رزم حق علیه باطل جنگید و بی‌سر چون حسین(ع) و بی‌دست چون عباس(ع) به بزم شهدای کربلا دعوت شد. 😭🕊🥀 باز هم قامت سید عباس خمیده شد، دوباره داستان اشک و بغض اوج گرفت؛ حکایت میلاد آن هم برای دفاع از حرم مایه مباهات سید بود ولی حالا پیکر شهید یا مزاری برای آرام گرفتنش تنها دارایی او بود.. مجدد نگاهش خیره به تسبیح و دانه‌های همرازش افتاد و این بار با آهی بلندتر گفت: دو سه هفته‌ای از شهادتش گذشت و خبری از جسدش نشد، یکی دو بار رفتند برای انتقال پیکر اما میلاد در جایی که نشان کرده بودند نبود😞 تا اینکه دو شب متوالی به خواب همرزمش می‌آید و می‌گوید «دوست داشتم همین جا پیش عمه جانم حضرت زینب(س) بمانم اما بابام خیلی اذیت می‌شه فقط و فقط به خاطر بابا انشاءالله خیلی زود برمی‌گردم» و نام و نشان جایی که بود را می‌دهد. .
. این خواب راهی شد برای یافتن پیکر سیدمیلاد اما پیکری بی‌سر و بی‌دست و بی‌پا 😭😭 روز تشییع با اصرار دوستان و نزدیکان پیکر میلاد را ندیدم و دیدار ما ماند به قیامت و وداع آخر شد همان شب ۱۳ مهر و شام دو نفری پدر و فرزندی..💔 هرچند روز خاکسپاری کم از صحرای محشر نداشت و تا چشم کار می‌کرد جمعیت بود اصلا ولوله‌ای در شهر به راه افتاد و پیکر تکه تکه شده سید میلاد روی دوش مردم به خانه ابدی رسید..🕊🥀 _بعد از گفتن این جملات سید دیگر صدایی نداشت گویی از اینجا به بعد را باید از نگاهش می‌خواندم؛ حس پدری که جوان برومندش تکه تکه شده را با واژه نمی‌توان گفت و نوشت، دردی است از اعماق جانش و تنها مرهم این زخم کاری همان دفاع جانانه سیدمیلاد و همرزمانش از حرم عمه سادات و نابودی دشمن است. دخیل بست که شهید شود سید عباس بغض‌اش را فرو خورد و با چند نفس عمیق بر خود مسلط شد و ادامه داد: میلاد ۱۲ سال پی در پی به شوق خدمت‌رسانی در مناطق عملیاتی عید نوروز در راهیان نور شرکت می‌کرد اما نوروز سال ۹۴ اولین باری بود که نرفت و مرا در فراق مادرش یاری کرد. تابستان همان سال متوجه شد نیروهای به اعزام می‌شوند، هیچ معطل نکرد و رفت برای ثبت نام از خوشحالی بال درآورده بود، دوره‌های مختلف گذراند و همیشه میگفت «من پاشنه کشیده‌ام برای مبارزه.» تا اینکه راهی سوریه شد، دوستان نزدیکش تعریف می‌کنند خود را که در صحن و سرای حضرت زینب(س) دید اشک امانش نداد و به ضریح دخیل بسته و میگفت «عمه جان مرا قبول کن تا همین جا پیشت بمانم. .
. _از بچگی به ارادت خاصی داشت و آرزوی شهید شدن، تا جایی که اقوام می‌گفتند حالا که و درگیری نیست تو چه طور می‌خواهی شهید شوی! میلاد جواب می‌داد وقتی بزرگ شدم شهید می‌شوم .. ترسم بماند بر دلش آرزوی کربلا❤️‍🩹 سیدعباس که خودش کهنه‌کار جنگ بود و سالیان دفاع مقدس را خدمت‌رسانی کرده ،هنوز هم پا به رکاب است او خیره به عکس پسر شهیدش در گوشه اتاق گفت: اگر لازم باشد خودم و پسر بزرگترم مثل میلاد برای نابودی دشمن آماده هستیم برای حفظ وطن مضایقه نمی‌کنیم. سیدمیلاد هم دریغ نداشت و با جان و دل در این مسیر قدم گذاشت، پیش از سوریه هم بود حتی به وقت دلتنگی راهی گلزار شهدا می‌شد و درد دلش را با زمزمه می‌کرد. برای سربازان از شهدا حرف می‌زد از احکام، دین و مذهب و هر آنچه که دنیا و آخرتشان را تضمین کند، مخلص کلام بی‌تفاوت نبود و حال و احوال دیگری برایش اهمیت داشت تا جایی که دستگیر خانواده‌های نیازمند بود ،در حد بضاعت خودش دور از چشم بقیه و پنهانی کار خیر می‌کرد، خیلی از کمک‌های سیدمیلاد را بعد از شهادتش متوجه شدیم. ولی بیشتر از همه سفر مرا مات و مبهوت کرد، سید میلاد عاشق ائمه(ع) بود و حسرت به دل کربلا تا اینکه گذرنامه گرفت اما نرفت...😔 دو سه سالی گذشت گفتم میلادجان نمی‌روی؛ گفت چرا می‌روم عجله‌ای نیست.. بعد از شهادتش فهمیدم پیرمردان و پیرزنانی که شرایط مالی خوبی ندارند را در هیأت‌ها پیدا می‌کرد و به کربلا می‌فرستاد. آخر هم قسمتش نشد کربلا را ببیند😭 تا اینکه مهمان شهدای کربلا شد..💔😭 .
🕊برات شهادت از کانال کمیل🕊 _بعد از چاپ کتاب ، منطقه و مخصوصاً خیلی سر زبونها افتاد. همراه با سید میلاد و چند تا از خادمین شهدا رفتیم فکه... فکه بوی می‌داد غربت عجیبی داشت. رمل گرمای سوزان بیابان فکه عجیب شبیه کربلا بود.. این حالات در رفتار سید میلاد مشهود بود که قدم در وادی مقدسی گذاشته.. پاهای برهنه‌اش گواه مدعی من بود. رسیدیم پشت کانال.. سیم خاردارها مانع عبور به کانال شد. بی اختیار زانوهامون سست شد و دیگه امان نمی‌داد. 💔تنها چیزی که مرهم دلمون بود روضه آقا سیدالشهدا علیه السلام بود، بعد از اینکه یک دل سیر گریه کردیم سید بلند شد رفت به خادم‌هایی که جلوی نرده ایستاده بودند گفت خواهش می‌کنم. من می خوام خاک این مکان مقدس رو ببوسم. اونها گفتند به هیچ وجه نمیشه. .اجازه نداریم. سید بغض کرد...بالاخره اونها رو راضی کرد وارد کانال شدیم. گفت بچه‌ها وارد که شدید کنید و از شهدا حاجت بخواهید. تا درب کانال باز شد گویی درب باز شده. بوی عجیبی آمد. لحظه‌های سنگینی بود. سیدمیلاد در در بود و فقط داد می‌زد. خاک‌ها رو بر می‌داشت و به سر و صورتش می‌کشید. با هر زحمتی سید رو از کانال آوردیم بیرون و سوار ماشین شدیم و همه تا اردوگاه فقط گریه کردند..😭😭 سید میلاد نتونست رانندگی کنه و نشست عقب و تا اردوگاه تو حال و هوای خودش بود... .
1.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌👌 حجت الاسلام مؤمنی از سیدمیلاد مصطفوی می گوید ..❤️‍🔥 ... 🌹اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌹 🌱🕊@tarigh3🕊🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌