کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از #سردارشهید_حسین_بادپا
🔹فصل: دوم
🔻#قسمت_نوزدهم_بیستم
همیشه توی زندگی ام با حسین، به این فکر می کردم که اگر حسین روزی نباشد، حتی یک دقیقه هم نمی توانم زندگی کنم.
اما حالا ماه هاست که حسین رفته و هنوز دارم بدون او زندگی می کنم.
پسرخاله و دخترخاله بودیم. خیلی از همدیگر شناختی نداشتیم.
وقتی می آمدند خانه ی ما،حداکثر با هم سلام و علیک می کردیم.
اصلاً رسم نداشتیم که دختر با نامحرم حرف بزند.
نمی دانستم چطور آدمی هست. اخلاقش را نمی شناختم.
زمانی که می شنیدم حسین جبهه است، برای سلامتی اش دعا می کردم. تا این که بعد از پایان جنگ، حسین به خواستگاری ام آمد و با هم ازدواج کردیم.
بعد از عروسی، بابای حسین، یک خانه ی کوچک و مستقل داشت که در اختیارمان گذاشت.
زندگی مان را زیر آن سقف با هم شروع کردیم.
زمانی که فرزند اولم محمد را باردار بودم، سنّم کم بود و مادر بودن را کمتر احساس می کردم.
فاطمه که آمد، حس مادر شدن در من قوی تر شده بود.
با آمدن فاطمه، وابستگی حسین به خانه بیشتر شده بود.
می گفت《فاطمه، با لبخندهاش، حس زندگی و زنده بودن را بهم میده.》
زندگی مان خیلی خوب بود. سه سال در خانه ی پدرشوهرم زندگی کردیم.
خدا کمک مان کرد تا کم کم توانستیم برای خودمان خانه ای بسازیم.
🌹@tarigh3