#ممنونم_خدا 🙏
🤕 وقتی که زخمی میشم ؛
- رگهای خونیِ اطراف زخمم رو باریک میکنی تا خون کمتری از دست بدم.
- پلاکتها رو کنار هم میچسبونی تا لخته بشن، شکاف رگها رو ببندن و خونریزی رو متوقف کنن.
- حالا رگها رو بازتر میکنی تا خون تازه به همراه مواد مغذی به جای آسیبدیده برسن.
- التهابِ محل زخم نشونۀ اینه که سربازهای ایمنی بدنم یعنی گلبولهای سفید دارن با سلولهای مرده، باکتریها و عوامل بیماریزا مبارزه میکنن؛ تو اونها رو مأمور پاکسازیِ بافت آسیبدیده میکنی.
- حالا زمان بازسازیه و تو سلولهای پوست و بافتهای زیرش رو، بدون اینکه دردی احساس کنم، تکثیر میکنی؛
و اندازۀ زخم روزبهروز کوچیک و کوچیکتر میشه.
همۀ اینها را بدون اینکه ذرهای به اونها آگاه باشم یا ارادهم در اونها نقشی داشته باشه انجام میدی تا از من مراقبت کنی.
ممنونم ازت خدا... 🙏
#ممنونم_خدا 🙏
🗣وقتی میخوام حرف بزنم؛
- تو قبل از هر چیز برای اینکه جملههام مفهوم باشن، درک کاملی از اون کلمهها توی مخچۀ مغزم ایجاد میکنی،
- بعد این اطلاعات رو، از طریق رشتههای عصبی به قسمت دیگهای از مغزم به اسم لوب پیشانی میبری تا حرکتهای دهن، زبون و تارهای صوتیم رو کنترل کنی،
- تو برای ادای یه عبارت ساده، در کسری از ثانیه، صدها عضله رو توی سینه، گردن، فک، لب و زبونم متناسب با اون کلمات به حرکت در میاری، هماهنگی بین این عضلات رو با رشتههای عصبی زیادی که برام ساختی انجام میدی،
- فقط این نیست، برای اینکه من بتونم خوب صحبت کنم، سیستم شنوایی بدون نقصی رو برام به وجود آوردی تا با درست شنیدن، آواها رو بهتر تلفظ کنم،
- تو تمام این کارا رو همزمان و بدون تأخیر زمانی انجام میدی، تا من بهترین ابزار ارتباطی رو در اختیار داشته باشم!
ممنونم ازت خدا... 🙏
#ممنونم_خدا 🙏
👃وقتی گرد و غبار وارد بینیم میشه؛
- تو با تحریکِ سیستم عصبیم ،
موهای ریز بینیم رو تکون میدی...
- بلافاصله، با یه نفس عمیق هوای زیادی رو میاری داخل ریههام و تا جایی که ممکنه اونو فشرده میکنی
- برای اینکه بتونم هوای فشرده شده رو توی سینه نگه دارم ؛ زبونم رو میچسبونی به سقف دهانم تا راه گلوم رو ببندی.
- حالا وقتشه که اینهمه هوا رو یکدفعه آزاد کنی تا عامل مزاحم به بیرون پرتاب بشه..
- اما چشمام ممکنه تحمل این حجم فشار رو نداشته باشن و آسیب ببینن ؛ پس تو اونا رو محکم میبندی،
- و همزمان راه گلوم رو باز میکنی؛ و من عطسه میکنم..
✖️ارادۀ من هرگز نمیتونه مثل تو با چنین سرعتی از سلامتیم مواظبت کنه..
✨بیدلیل نیست که بهمون یاد دادی بعد هر عطسه بگیم ؛ الحمدلله..
ممنونم ازت خدا...🙏
#ممنونم_خدا 🙏
وقتی غذامو قورت میدم،
نگهبانانی در مسیر دستگاه گوارش من، قرار دارند که هدایت غذا در مسیر درستش بعهده اوناست!
※ غذای جویده شده از حلق وارد لوله مری میشه، و بعد نگهبانانی که عضلات حلقوی شکلی هستند، دروازه بین مری و معده رو باز میکنند و اجازه میدن غذا به معدهام وارد بشه.
※ بعد از اون بلافاصله بسته میشن تا محتویات معدهام وارد مری نشه و به اون آسیب نزنه.
※ وقتی معده در حال هضم غذاست، برای اینکه دل درد نگیرم، دوباره اون عضلات باز میشن تا گازهای اضافی از راه مری تخلیه بشه.
※ تو، این باز و بسته کردن به موقع نگهبانان غذا (عضلهها) رو بدون اینکه متوجه بشم، برام انجام میدی تا من به دردسر نیفتم.
ممنونم ازت خدا... 🙏
#ممنونم_خدا 🙏
▪️وقتی بغضم میگیره؛
- تو بلافاصله سیستم عصبیم رو فعال میکنی و میفرستیشون سراغ غدههای اشکیِ چشمام!
- اینجوری اون غدهها رو راه میندازی تا اشک بیشتری تولید کنن،
- وقتی بغض از حد تحملم فراتر میره، تو دریچۀ غدهها رو باز میکنی تا اشکهام جاری بشن.
- همزمان، تو با آزادکردنِ هورمون شادیآور و آرامشبخش، دلتنگیهام رو کم میکنی،
- و از طرفی با گریه کردن، به خارج شدن سموم بدنم هم کمک میکنی و جسمم رو به تعادل میرسونی.
- همزمان با همهی این اتفاقها، با افزایش سرعت تنفسم، اکسیژن بیشتری وارد بدنم میکنی تا مغزم رو خنک کنی.
- حالا یواشیواش حالم بهتر میشه و احساس سبکی بهم دست میده...
※ شاید من گریهکردن رو دوست نداشته باشم، اما تو این سیستم عظیم رو برای تخلیۀ احساسات من و رسیدنم به تعادل و آرامش قرار دادی... 💞
ممنونم ازت خدا 🙏
#ممنونم_خدا 🙏
وقت هضم غذا؛
- تو برای اینکه انرژی لازم برای فعالیت سلولهامو فراهم کنی، مواد قندی غذا رو از روده به رگهام میفرستی،
- بعد برای تجزیه مواد قندی، انسولین لازم رو از پانکراس میگیری،
- تو با انسولین، قند موجود توی خونم رو تجزیه میکنی و برای سوخت و ساز، به سلولهای بدنم می رسونی،
- و اگه مواد قندی بیشتر از نیاز سلولهام باشن، اونا رو توی کبدم برای روز مبادا ذخیره میکنی،
- اینجوری لحظه به لحظه حواست بهم هست، تا قند خونم بالا نره و دچار بیماری دیابت نشم .
ممنونم ازت خدا... 🙏
#ممنونم_خدا 🙏
• وقتی چشمم به رگهای بزرگ روی پاهام میوفته؛
- به این فکر میکنم که تو با همین رگها، خون اضافی رو از پاهام به قلبم میرسونی تا بتونم حرکتشون بدم و از همه مهمتر، راه برم.
- اما فاصله کف پای من تا قلبم خیلی زیاده و گرانش زمین نمیذاره اینهمه خون برگرده به قلب
- بخاطر همین تو درست پشت ساق پای من، عضلات کمکی قوی برای قلبم قرار دادی که با انقباض و انبساط این عضلات، خونم رو به سمت بالاتنهام پمپاژ میکنی.
- در واقع قلب دوم من همین عضلات قوی هستن.
- تازه فقط این نیست؛ سیاهرگهای پاهای من با همۀ سیاهرگهای دیگه فرق داره
توی اونها دریچههایی هست که نمیذاره خون دوباره به سمت پایین برگرده،
- اگه این کارها رو برام نکرده بودی ، شاید برای اینکه خون به قلبم برگرده، مجبور بودم همیشه پاهام رو بالا نگه دارم.
ممنونم ازت خدا... 🙏
#ممنونم_خدا 🙏
• وقتی چشمم به رگهای بزرگ روی پاهام میوفته؛
- به این فکر میکنم که تو با همین رگها، خون اضافی رو از پاهام به قلبم میرسونی تا بتونم حرکتشون بدم و از همه مهمتر، راه برم.
- اما فاصله کف پای من تا قلبم خیلی زیاده و گرانش زمین نمیذاره اینهمه خون برگرده به قلب
- بخاطر همین تو درست پشت ساق پای من، عضلات کمکی قوی برای قلبم قرار دادی که با انقباض و انبساط این عضلات، خونم رو به سمت بالاتنهام پمپاژ میکنی.
- در واقع قلب دوم من همین عضلات قوی هستن.
- تازه فقط این نیست؛ سیاهرگهای پاهای من با همۀ سیاهرگهای دیگه فرق داره
توی اونها دریچههایی هست که نمیذاره خون دوباره به سمت پایین برگرده،
- اگه این کارها رو برام نکرده بودی ، شاید برای اینکه خون به قلبم برگرده، مجبور بودم همیشه پاهام رو بالا نگه دارم.
ممنونم ازت خدا... 🙏
#ممنونم_خدا 🙏
🌞وقتی زیر نور شدید آفتاب راه میرم؛
- تو با پوست نازکم جلوی تبخیر شدن آب تو رگهام رو میگیری.
- برای اینکه شدت نور آفتاب به همین پوستم هم آسیبی نزنه، بیرونی ترین لایههای اونو از ۲٠ تا ۳٠ سری میلیونی سلولهایی که قبلا مردن ساختی.
-اینجوری اونا رو بعد از اینکه ازم محافظت کردن، به راحتی جداشون میکنی و به جای اون لایهها، سری بعدی سلولهای مرده پوستمو جایگزین میکنی..
- در واقع تو با این لطفت، نمیذاری پوستم خیلی زود بشکنه و از بین بره.
ممنونم ازت خدا... 🙏
#ممنونم_خدا 🙏
وقتی به اکسیژن نیاز دارم؛
- تو هوا رو از بینی و دهانم هدایت میکنی به حلق و حنجره و از راه لوله نای میرسونی به ریههام
- حالا توی ریهها، اکسیژن این هوا رو میگیری و از طریق مویرگها، انتقال میدی به دستگاه گردش خون
- اینجوری اکسیژن رو برای سوخت و ساز به تمام سلولهای بدنم میرسونی.
- فقط این نیست، همزمان با انتقال اکسیژن به مویرگها، دیاکسیدکربنی رو که از همه قسمتهای بدنم جمع آوری شده از خون میگیری و میفرستی به ریهها
- بعد توی بازدم این گاز سمی و مضر رو میفرستی بیرون،
- تو تمام این کارهای مهم و حیاتی رو بدون اینکه من حواسم باشه، بی وقفه برام انجام میدی. 💞
ممنونم ازت خدا... 🙏
#ممنونم_خدا 🙏
🤚وقتی به سر انگشتهای دستام نگاه میکنم؛
- متوجه میشم که خطوط روی هر کدوم رو مخصوص به خودش آفریدی. و همه این خطوط رو هم منحصر به من!
- تو این خطوط ظریف و پیچیده رو قبل از اینکه من از شکم مادرم متولد بشم؛طراحی کردی
- شرایط روحی و روانی مادرم در زمان بارداری رو، تو طراحی این خطوط دخیل کردی.
- عجیب اینجاست که اگه به هردلیلی از سطح پوستم پاک بشن؛ بعد از مدتی تو دوباره اونا رو برمیگردونی.
- بدون شک، این خطوط تمام هویت من هستن. بخاطر همینم حتی برای دوقولوهای همسانم اینا رو یهجور تعریف نکردی.
- دارم فکر میکنم...خودت گفتی که تو قیامت، حتی میتونی خطوط سرانگشتامون رو هم دوباره مرتب کنی.
اینجوری دیگه حجت رو به من تموم کردی تا مفهموم خاص بودن آفرینشم به دست تورو کاملا درک کنم.
ممنونم ازت خدا... 🙏
°🌻°#ممنونم_خدا ⑳
○وقتی بغضم میگیره؛
-•° تو بلافاصله سیستم عصبیم رو فعال میکنی و میفرستیشون سراغ غدههای اشکیِ چشمام!
- °•اینجوری اون غدهها رو راه میندازی تا اشک بیشتری تولید کنن،
-•° وقتی بغض از حد تحملم فراتر میره، تو دریچۀ غدهها رو باز میکنی تا اشکهام جاری بشن.
-°• همزمان، تو با آزادکردنِ هورمون شادیآور و آرامشبخش، دلتنگیهام رو کم میکنی،
-•° و از طرفی با گریه کردن، به خارج شدن سموم بدنم هم کمک میکنی و جسمم رو به تعادل میرسونی.
-°• همزمان با همهی این اتفاقها، با افزایش سرعت تنفسم، اکسیژن بیشتری وارد بدنم میکنی تا مغزم رو خنک کنی.
- •°حالا یواشیواش حالم بهتر میشه و احساس سبکی بهم دست میده...
※ شاید من گریهکردن رو دوست نداشته باشم، اما تو این سیستم عظیم رو برای تخلیۀ احساسات من و رسیدنم به تعادل و آرامش قرار دادی... 💞
۰خدایا برای تمام چیزهایی
که دارم اما نمی بینم تو را شکر🤲