eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
655 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
6.9هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
✦ بسم الله الرحمن الرحیم ✦ ؟ ✍ رنج واژه‌ایست که تا نکشیده باشی‌اش، تا نخورده باشی‌اش، تا شانه‌هایت زیر لگدهایش لِه نشده باشد، نمی‌توانی ادعا کنی می‌فهمی‌اش! ▪️ و فقـــط : فهم رنج است، که تو را به آنان که اهل قورت دادن رنجهای بزرگند، نزدیک می‌کند! و تو به اصطلاح "توانِ درک آنان را می‌یابی"! عبارت "درکت می‌کنم" را شنیده‌اید؟ اهل رنج، می‌توانند به اندازه‌ی درکشان از رنج، اهلِ رنج‌های بزرگ را درک کنند! ▪️ رنج، چیزی است که اگر برساندت به درک، به درک همانها که اهلِ رنجهای بزرگند؛ حتماً می‌رساندت به عشق ... عشقِ همانها که اهل رنجهای بزرگند! و از جایی به بعد، وقتی که عاشق شدی؛ رنج‌ها، برایت سرمایه می‌شوند! سخت می‌گذرد، جانت به لبت می‌رسد، اما زیاد نگرانشان نمی‌شوی ... می‌دانی آمده‌اند تا درک تو را از اهلِ رنجهای بزرگ بیشتر کنند، تا رفیق‌تر باشی برایشان ... تا روزی که، تنها سرمایه‌ات فقط همین عشق باشد و بس ... ▪️اما هر که باشی و در هر سطحی از ادراکِ مفهوم رنج؛ گاهی حس می‌کنی دیگر تحمل رنج جدید را نداری ... انگار به تهِ خط رسیده‌ای! و تمام توانت، تا همین‌جا بوده است! حق داری! چون واقعاً طاقتت تا همین‌جا بوده، ولی قرار است طاقتت را زیاد کنند، سهمت را از درکِ اهل رنج‌های بزرگ بیشتر کنند، و شباهت و رفاقتت را نیز هم ... و این تازه آغاز ماجراست! ▪️از میان انبوه رنج‌هایی که می‌آید و می‌رود: رنجی آمد و حس کردم فوق طاقتم است! انگار دیگر نمی‌توان جلوتر رفت... برخلاف همیشه، که از بازگو گردن رنج‌ها بیزارم... با تمام خستگی زنگ زدم به کسی که تمامِ جانم بود و ... برایش گفتم از رنجی که طاقتم را تمام کرده بود! دلداری‌ام داد و دعوت به تحملم کرد! ظاهراً آرام شدم، اما ... انگار چیزی در من کم شد ـ گم شد! نمی‌دانستم چه بود! تا اینکه صبح شد... ▪️در بهشت سیدالکریم علیه‌السلام، دخترکی با گریه‌ای که به هق‌هق تبدیل شده بود پرید بغل مادر و شکایت می‌کرد از کسی که آزارش داده بود! مادر گفت ؛ ؟ و برخاست تا بدنبال رفع حوائجش برود. ▪️و من فهمیدم ... همان تکه‌ای را که کم شده بود، که گم شده بود ... مگر من مادر نداشتم؟ این رنج آمده بود، تا مرا به درک بیشتری از رنجهای مادرم برساند! تا بفهمم مادری که سیلی می‌خورد برای امامش، که تحقیر می‌شود برای امامش، که کشته می‌شود برای امامش ... دردش چه طعمی دارد، چه جنسی دارد؟ چه رنگی دارد؟ مگر من مادر نداشتم؟ دردم را نباید جز در آغوش مادرم زار می‌زدم. ▪️مادری غیور که غیرتش برنمی‌تابد برای هیچ کدام از رنجهایی که می‌آیند تا بزرگت کنند جز به آغوش خودش  پناه ببری!