فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای کاش وقتی شعله ور شد در، نیفتد
افتاد اگرهم، بر روی مادر نیفتد
زهراست آن بانو که بین دود و آتش
یک لحظه حتی چادرش از سر نیفتد
افتاد بین شعله ها کوثر که یک وقت
شعله به موی ساقی کوثر نیفتد
ای کاش در وقت هجوم لاله چین ها
از شاخه ی گل، غنچه اش آخر نیفتد
"فضه خُذینی" یعنی ای فضه بیا تا
صدیقه در مقتل به دردسر نیفتد
ای کاش وقتی می بَرد دشمن علی را
بر روی زهرا، دیده ی حیدر نیفتد
افتاده ناموسش زمین، آخر چگونه...
جسمش به لرزه، فاتح خیبر نیفتد؟!
می سوخت ای کاش آن غلاف و صاحبش تا
از کار، دستِ نفس پیغمبر نیفتد
همسایه ها گفتند با فضه، محال است
زهرا دگر برخیزد از بستر، نیفتد
#ایام_فاطمیه🥀
#شهادت_حضرت_زهرا_س🥀
#تسلیت_باد🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍موضوع: روایت #خر_دجال...
🔴منم دیوید بکهام پیامبر آخرالزمان...
والله این شده زندگی ما...
🎙استاد رائفی پور
🌹 #سلامامامزمانم
سلام بر تو
ای مولایی که دستگیر درماندگانی.
بشتاب ای پناه عالم
که زمین و زمان درمانده شده!
🌼 السَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا العَلَمُ المَنصوبُ
🌼 ...وَ الغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الواسِعَةُ و
🌼 سلام بر تو اي پرچم برافراشته
🌼 سلام بر تو ای فريادرس
🌼 و ای رحمت گسترده
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆راهکار کسری بودجه دولت،خالی کردن جیب مردم نیست!
#دقیق و #مهم
#دولت
#رئیسی
#ایزدخواه
#دلار_جهانگیری
#دلار_دولتی
#ارز۴۲۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺یه دیالوگ قشنگ
♨️دعوای مادری با نامادری...
👌بهترین موعظه هفته
👌فوقالعاده دلنشین و جانسوز
🎙با بیان استاد پناهیان
🌹 #سلامامامزمانم
سلام بر تو
ای مولایی که دستگیر درماندگانی.
بشتاب ای پناه عالم
که زمین و زمان درمانده شده!
🌼 السَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا العَلَمُ المَنصوبُ
🌼 ...وَ الغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الواسِعَةُ و
🌼 سلام بر تو اي پرچم برافراشته
🌼 سلام بر تو ای فريادرس
🌼 و ای رحمت گسترده
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#مولایمن
🍂ای که دیدار تو رویای شب تار من است
یک نگاه تو طبیب دل بیمار من است...
🍂گر به دادم نرسی می روم از دست، بیا
نامت آرامش این قلب گرفتار من است...
#اللهمعجللولیکالفرج
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#اندڪےتفڪر⚠️
میگم: آخه این مدل لباس؟
میگه: همه میپوشند
میگـم: این جور حرف زدند؟
میـگه :همه همینجورے حرف میزنند
میـگم: غیبت؟
میـگه: همه میڪنند!
تاوانِ گناهات رو چے؟!
اونو فقط خودت پس میدهے
تیرانداز بدون کمان !!!!!
🏹تیراندازی را تصور کنید که تیرهای متعدد در اختیار دارد، دشمن نیز به او هجوم آورده و اما ناگهان متوجه میشود کمانش شکسته است و توان مراقبت از عزیزانش را ندارد.
🏹این سرنوشت تلخ عاقبت کسانی است که دغدغه هدایت اطرافیان خود را دارند اما به دعوت زبانی اکتفا مینمایند.
🌟امام علی (ع) میفرمایند :
دعوت كننده بی عمل، چون تیرانداز بدون كمان است.
📜نهج البلاغه. حکمت ۳۳۰
#کلام_نور
🥀 #شهید_علی_ذاکری بچه تهران که پدر و مادر او هر دو #دکتر بوده اند. این خانواده یک پسر دارند و دو دختر…
دو تا خواهر دارد که #بد_حجاب_اند و #بد_حیا اند و #دوست_پسر دارند و رفت و آمد دارند و گناهان دیگر …
این پسر خوب از آب در آمده و هر چه به خواهران #نصیحت می کند ، #خواهران_گوش نمی کنند.
این شهید #متوسل می شود که #خدایا من را از این اوضاع نجات بده .
شب در خواب یک #روحانی_سید را می بیند که خطاب به این شهید می گوید: علی اقا، پاشو بیا #دانشگاه_امام_حسین که اینجا دانشجو می پذیرد.
آن موقع هنوز دانشگاه امام حسین (ع) تهران تاسیس نشده بود.
می رود که خوابش را #تعبیر کند ، #پیشنمار_مسجد محله او می گوید :دانشگاه امام حسین یعنی همین جبهه های حق علیه باطل، ایشان با هزار #خواهش و #التماس در #جبهه ثبت نام می کند و بالاخره راهی جبهه می شود و شب عملیات در وصیت نامه خود موضوعات قابل توجهی می نویسد:
این شهید در این وصیت نامه می نویسد : #ریاست_محترم_دبیرستان ، معلم عزیزم ، شما را به عنوان #وصی خودم انتخاب می کنم. چراکه می دانم پدر و مادرم وقت خواندن وصیت نامه من را ندارند . شما را انتخاب می کنند چون خواهران من اصلا وصیت نامه نوشتن من را #قبول ندارند.
از شما تقاضا دارم ، جنازه من را که اوردند پس از #تشییع_جنازه در بهشت زهرا تهران ، بروید پدر و مادر من را خبر کرده و به خواهران من هم خبر دهید ، این مقدار انسانیت در انها سراغ دارم که برای تشییع جنازه من کارها را رها خواهند کرد و به #بهشت_زهرا خواهند امد.
جنازه من را که به داخل قبر گذاشتید ، #تلقین_قبر را که خواندید ، کفن از چهره من بردارید و بگویید تا برای یک لحظه #پدر و #مادر و #خواهران من بیایند بالای قبر ، اگر راه من حق باشد و بد حجابی دو خواهر من #گناه باشد به #قدرت_پروردگار باید #زنده شوم و چند لحظه ای به دنیا و اهل دنیا و پدر و مادر و دو خواهرم لبخند بزنم تا بفهمند که حق با خمینی است و آنچه خواهران من عمل می کنند ، گناه است و ذلالت است و بد بختی ..
رئیس دبیرستان می گوید با خود گفتم چه کار کنم ؟ نکند ایشان #شهید شود ؟ اگر جنازه اش را اوردند چه ؟ اگرلبخند نزد ؟ اگر زنده نشد ؟ و…
ایشان شهید شدند و جنازه اش را آوردند و به پدر و مادر هم گفتیم و آمدند و با خود در این فکر بودیم که آیا این شهید خواهد خندید ؟ نخواهد خندید؟ چه طور خواهد شد؟
#با_خود_گفتیم : هرچه شد مهم نیست و ما باید اعلام کنیم ، چرا که خود شهید از ماخواسته است.
به محض اینکه تلقین رو خواندند و تمام شد و کفن را از چهره شهید کنار زدند و خانواده وی بالای قبر ایستاده و گریه می کردند دیدیم که شهید سرش را بلند کرد و برای لحظاتی #چشمانش را باز کرد و به روی پدر و مادر و دو خواهرش لبخند زد..
لبخند این شهید خانواده اش را به آنجا رساند که پدر و مادر وی اکنون از #بهترین_پزشکان کشور قرار دارند و خواهران وی از بهترین خواهران تهران بوده و برای #جذب_خواهران تلاش می کنند و…
حجاب در زمان ما پشتوانه ای مبارک به نام #خون_شهدا هم دارد.
🍃 #نقل_شده_از: شیخ حسین انصاریان
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
شادےروح شهدا #صلوات
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
وَ ضَعْفِ الصّبْرِ، وَ قِلّةِ الْقَنَاعَةِ،
الهی: از ناتواني صبر، و كميَ قناعت ...
وَ شَكَاسَةِ الْخُلُقِ، وَ إِلْحَاحِ الشّهْوَةِ،
و ناسازگاري اخلاق، و پافشاري و سماجت شهوت ...
.
وَ نَعُوذُ بِكَ مِنْ سُوءِ السّرِيرَةِ، وَ احْتِقَارِ الصّغِيرَةِ،
و به تو پناه ميآوريم، از بدي باطن و ناچيز شمردن گناه كوچك، ...
وَ أَنْ يَسْتَحْوِذَ عَلَيْنَا الشّيْطَانُ، أَوْ يَنْكُبَنَا الزّمَانُ،
و اين كه شيطان بر ما چيره شود، يا روزگار ما را به عرصه بلا و نكبت اندازد،،،،
.
پناهمان ده...
یاالرحم الراحمین
🍃این جوریه که میگن
"الرفیقثم الطریق"...
حواستون باشه کیو
واسه رفاقت انتخاب میکنید
#رفاقتتاشهادت
✨✨✨
🌹همیشه مدالها جنسش از طلا نیست
بعضی وقتها از جنس خون جگر است وداغ دل
حسنعلی ضرغامپور #پدر ۵ شهید
بیاید یکم تو زندگیامون جدی باشیم
این حجم از شوخی گرفتنِ آخرت ،
عاقبت نداره! :)
-گفتم: خدایا خیلی گناه کردم.😔
گفت: کدوم گناه رو میگی؟
گفتم:همونکه...
گفت:وقتی دلت آشوب شد از اون گناه
وقتی گفتی کاش نکرده بودم
همون لحظه بخشیدمت🌹
گفتم:
منکه استغفار نکردم به زبان😶
گفت :
دلت شکست و پشیمان شد از گناه
کافی بود.🦋
🌟♥️گفتم:خدایا خیلی عاشقتم♥️🌟
گفت:
{ ☆نه بیشتر از من ☆}
گفتم سندش؟🤔
گفت :سندش تمام اون لحظاتی که
عاشقانه انتظار برگشت تو را داشتم
تمام ثانیه های اذان که صدایت کردم و
تو غرق در فکر و خیالت بودی...😢♥️
🔹پادشاهی تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند اما بر اساس قوانین کشور، پادشاه میبایست متاهل باشد. پدر دستور داد یکصد دختر زیبا جمع کنند تا برای پسرش همسری انتخاب کند.
🔸آنگاه همه دخترها را در سالنی جمع کرد و به هر کدام از آنها بذر کوچکی داد و گفت: طی سه ماه آینده که بهار است، هر کس با این بذر زیباترین گل را پرورش دهد عروس من خواهد شد. دختران از روز بعد دست به کار شدند، در میان آنها دختر فقیری بود که در روستا زندگی میکرد. او با مشورت کشاورزان روستایش بذر را در گلدان کاشت اما در پایان ۹۰ روز هیچ گلی سبز نشد. خیلیها گفتند که دیگر به جلسه نهایی نرو، اما او گفت: نمیخواهم که هم ناموفق محسوب شوم و هم ترسو!
🔹روز موعود پادشاه دید که ۹۹ دختر هر کدام با گلهایی زیبا آمدند، سپس از دختر روستایی دلیل را پرسید و جواب را عیناً شنید. آنگاه رو به همه گفت: عروس من این دختر است!
🔸قصد من این بود که صادقترین دختر را بيابم! تمام بذر گلهایی که به شما داده بودم عقیم و نابارور بود اما همه شما نیرنگ زدید و گلهایی دیگر آوردید، جز این دختر که حقیقت را آورد.
🔆 زیباترین منش انسان راستگویی است.
🌺 فردی هنگام راه رفتن پایش به سکهای خورد.
تاریک بود فکر کرد طلاست.
کاغذی را آتش زد تا آن را ببیند.
دید ۲ ریالی است بعد دید کاغذی که آتش زده
هزار تومانی بوده گفت: چی را برای چی آتش زدم.
و این حکایت زندگی خیلی از ماهاست که
چیزهای با ارزش را برای چیزهای بیارزش
آتش میزنیم و خودمان هم خبر نداریم.
آرامش امروزمان را فدای چشم و هم چشمی ها
و مقایسه کردن های خود میکنیم
و سلامتی امروزمان را با استرسها
و نگرانی های بیمورد به خطر میاندازیم.
🔴 یه دختر بچهی ۵ ساله
با التهاب صورت و عفونت چشم
روی برانکارد اورژانس خوابیده بود
دکتر هرچی ازخانوادهاش سوال پرسید
به هیچ نتیجهایی نرسید تااینکه
مادربچه گفت به نظرتون میتونه
بخاطرچندبار لیس زدن سگ باشه؟
دکتر با عصبانیت گفت ای کاش همه
قبل ازبچه دارشدن،مادر بودنو یاد بگیرن
#نفوذ و #دشمن_شناسی
میدونید که زهرای مرضیه سلام الله زندگیش خیلی محقر بود
بغل خانه ی رسول الله یه اتاق داشت علی بن ابیطالب وزیر پیغمبر بود...
یعنی چی؟!
یعنی این جنگ برو... اون جنگ برو...
علی درآمد نداشت که، یه حقوق جزئی پیغمبر به اینا میداد
چقدر بود؟!
شما همتون این آیه رو شنیدین دیگه:
وَیُطعِموُنَ اَلطَّعَامَ عَلَی حُبِّه ی مِسکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا
الإنسان/۸
اینها روزه بودن فقیر آمد نون داشتن دادن به فقیر، دیگه هیچی نداشتن بخورن با آب افطار کردن
روز بعد دوباره...
چرا اینجوریه؟!
چون پیغمبر به اینا سهمیه نون می داد، این نونی که الان سهمیه شون بود میخوردن دیگه هیچی نداشتن
اینا این سهمیه رو دادن به فقیر با آب افطار کردن سهمیه فردا شبشون رو که گرفتن دوباره مسکین آمد سه روز همینجوریه هی آمد...
انقدر خانه ی علی فقیرانه بود!!
خب زهرای مرضیه، امام حسن و امام حسین و زینب کبری رو داشت خانه حضرت اصلاً چاه آب و اینا نداشت
اینجایی که مسجد النبی هست زمین صخرهایه چاه نمیشه حفر کرد
آب کجا بود؟!
پشت بقیع اونجا چشمه آب بود زهرای مرضیه برای اینکه لباس بچه ها رو بشوره، گندم و آرد کنه و ... باید خودش می رفت از پشت بقیع حدود یک ساعت راهه تا اونجا...
ایشون امام حسن و امام حسین رو داشت دیگه باید میرفت اونجا لباس بچه ها را می شست، آب از اونجا می آورد...
سلمان میگه یه روزی من برای زهرا از پیغمبر پیام داشتم می دونید که سلمان سنش زیاد بود دیگه، پیرمردی بود که محرم این خانه بود
گفت به من فرمود: برو اینو به زهرا بگو بیا...
موقعی بود که امام حسن و امام حسین رو داشت آمدم دیدم ایشون یه طناب بسته یه ننو درست کرده امام حسین بچه اس اون تو خوابونده، امام حسنم رو زمین، با یه دستشم داره گندم آرد میکنه که نون درست کنه
گفت: من نگاه کردم دیدم یه لباس زرد رنگی تن زهرا سلام الله هست دست زهرا از لباس تشخیص داده نمیشه، از بس دختر پیغمبر بر اثر گرسنگی و فشار کار زرد شده
گفت: دلم سوخت گریه ام گرفت، اشکم در اومد زهرای مرضیه متوجه شد یهو من نگاه کردم دیدم دستشو از این دسداس برداشته، این خودش داره میچرخه
گفتم: یا بنت رسول الله این خودش داره میچرخه!!😳
فرمود: آره دستم درد گرفته بود از جبرئیل کمک گرفتم
جبرئیل داره برام میچرخونه
(یعنی سلمان فکر نکنی ما غیر از این نمیتونیم زندگی کنیما)
حالا این زندگی زهرای مرضیه بود
جنگ خیبر شد، خیبر غنائم زیاد داشت
زهرای مرضیه آمد خدمت رسول الله فرمود: یا رسول الله علی در این غنائم سهم داره؟!
حضرت فرمود: بله
زهرا فرمود: میشه سهم علی رو یه کنیز به ما بدین؟!
کارهای خونه ی ما طاقت فرساست
حضرت فرمود: زهرا جان میخوای بهتر از کنیز بهت بدم؟!
بله یا رسول الله
فرمود: برو بعد از نمازهات ۳۴ مرتبه بگو الله اکبر، ۳۳ مرتبه بگو الحمدلله، ۳۳ مرتبه بگو سبحان الله
چشم آقا...
نداد کنیز بهش، حضرت رفت
جبرئیل آمد گفت: حق زهرا رو بده!!
چیکار کنم جبرئیل؟!
(در خیبر یه منطقه هست به نام فدک کشت و صنعته، این ۴۰۰ تا کارگر ثابت داشت، هنگام برداشت محصول ۲ هزار کارگر از مدینه می رفت اونجا کمک می کرد، تو مدینه دفتر تجاری داشت)
گفت: فدک رو بده به زهرا...
فدک رو بدم به زهرا؟! من یه خادم بهش ندادم!!! جبرئیل گفت: بله...
زهرا رو خواست، جلو چشم مسلمونا زهرا جان بیا!!
خدا میفرماید فدک رو بدم به تو!!!
این سند فدک، اونم دفتر فدک یه مسئول برای اداره این مجموعه بذار
چشم آقا با پدر مشورت کرد فرمود فلانی خوبه...
به اون شخص فرمود: تو مسئول دفتر فدک، حساب کتاب ها رو به پدرم بده، اصلاً سراغ من نیا
حضرت زهرا فرمود: یا رسول الله فدک مال منه؟! رسول الله فرمود:بله
زهرای مرضیه فرمود: هر چی درامد داره این در اختیار شما خرج مسلمونا کنید...
یه قرون از پول اونو حضرت تو زندگی نیاورد...
تا پیامبر اکرم از دنیا رفت ابوبکر شد رئیس
اول کاری که کرد فدک رو مصادره کرد
یعنی فرستاد نماینده ی زهرا رو بیرون کردن، اسناد رو گرفت...
چرا این کارو کرد؟!
به دو دلیل...
( وقتی پیغمبر اکرم از دنیا رفت، زهرای مرضیه یه پیام داد به مسئول دفتر فدک فرمود: دیگه حساب کتاب ها رو بیار به خودم بده، به احدی پول نده...
ابوبکر در اولین کار رفت اونجا رو مصادره کرد
چرا؟!
چون رفت اونجا گفت پول بده نماینده ی حضرت گفت حضرت زهرا فرموده دیگه به کسی پول ندم...)
به دو دلیل فدک رو مصادره کرد
۱- دید اگه این پول ها بره دست زهرا، زهرا با این پول ها علی رو از خانه در میاره، میشه چی؟! میشه عین اموال خدیجه که تو مکه به پیغمبر کمک کرد
۲- به این پول نیاز دارن، لذا اولین کاری که کردن نماینده ی زهرا را بیرون کردن، فدک رو مصادره کردن
این دلیل شد زهرا از خانه آمد بیرون
میدونید خانه ی زهرای مرضیه به بیرون در نداشت، خانه علی به بیرون مسجد در نداره در خانه به مسجد باز میشه، اگه برید اونجا یه دری اونجا هست نوشته:
هذا باب فاطمه
این در خانه ی فاطمه است
این در به خانه ی زهرا باز میشه، ولی در خانه فاطمه این نبوده چون این قسمت اصلا جزو مسجد نبود، اینجا دیوار بود در خانه کجا بود؟!
درست روبه روی این در اونور، حالا شما اگه بری اونور وایسی نگاه کنی پشت به این در وایسی منبر رو میبینی یعنی چی؟!
یعنی در خانه ی زهرا جایی بود که تا زهرا می اومد بیرون، منبر رو میدیده، پیغمبرو که بالای منبر بود میدیدش، به همین جهت هرگاه زهرای مرضیه از خانه میومد بیرون بره، پیغمبر تو مسجد مشغول خطبه بود، نگاه می کرد خطبه را قطع میکرد، خطبه رو که قطع میکرد همه میفهمیدن زهرا از خانه اومده بیرون، همه ی مسجد سکوت تا ایشون بره...
پیغمبر گاهی موارد یهو از اون بالا می اومد پایین می فرمود صبر کن زهراجان وایسا، جلو چشم مسلمونا میومد خم میشد دست زهرا را می بوسید!!
خب ابوبکر روز جمعه رفت خطبه بخونه رئیس شده بود دیگه...
جای پیغمبر تا گفت بسم الله الرحمن الرحیم زهرا در خانه رو باز کرد
ابوبکر جای کی رفتی اون بالا؟!
گفت: جای رسول الله
شما چی کاره ای؟!
گفت: مسلمونا منو به عنوان جانشین پدر بزرگوار شما انتخاب کردن
فرمود: آفرین باریکلا بگو ببینم رسول الله دزدی میکرد؟!
گفت: حاشا و کلا
رسول الله اموال مردم را به زور مصادره می کرد؟!
گفت: هرگز
فرمود تو چرا این کارو کردی؟!
تو مگه جانشین رسول الله نیستی؟!
گفت: چرا
تو چرا این کارو کردی؟!
گفت: یا بنت رسول الله من کی این کارو کردم؟! فرمود: چرا فدکو گرفتی؟!
گفت: فدک مال مسلمان هاست فرمود چی چی مال مسلموناست...
فرمود: فدک رو پیغمبر به من بخشیده!!