کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت109 لحطه تحویل سال ۹۴ نصفه شب بود حمید آن لحظه خواب بود عیدی
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد
قسمت 110
از چند روز قبل دنبال این بودم که مرخصی بگیرد ولی جور نمی شد، دوست داشت تا اردوهای راهيان نور تمام نشده مثل سال قبل برای خادمی با هم به جنوب برویم از خانه خاله که در آمدیم پرسیدم: چی شد حمید؟ مرخصی جور شد؟ گفت: به نیت شهید حسین پور نذر کردم جور بشه الان فرماندمون زنگ زد گفت میتونیم یه هفته بریم گفتم: زمان حرکتمان چه روزیه؟ گفت: تو حاضر باشی همین فردا میریم!
هجدهم فروردین بود که ساعت ده شب رسیدیم اهواز حاج آقای صباغیان گفته بود که حمید خادم معراج الشهدا باشد و من به کمک خادمان پادگان شهید مسعودیان بروم، حمید من را تا پادگان رساند، هماهنگی ها را انجام داد و بعد هم رفت سمت معراج الشهدا این چند روز تقریبا با هم در تماس بودیم ولی همدیگر را ندیدیم روز سوم ساعت یازده شب بود که تماس گرفت و گفت: الان هویزه هستیم توی راه برگشت به سمت معراج یه سر میام ببینمت، از خوشحالی پر در آورده بودم فلاکس چای تازه دم را برداشتم و چند متر جلوتر از درب حسینیه حضرت زهرا(س) که اتاق خادم ها کنارش بود روی جدول ها منتظر شدم تا بیاید.
اردوگاه شهید مسعودیان فضای عجیبی داشت، هر سوله مختص یک استان که زمان جنگ از این سوله ها به عنوان محل مداوا و غسالخانه استفاده می کردند، خدا می داند چند رزمنده در همین اردوگاه لحظات سخت جراحت را تحمل کرده و بعد هم به شهادت رسیده بودند، روبروی محوطه اردوگاه یک تپه بلند دیده می شد که پرچم های سبز رنگ زیادی از آن بالا خودنمایی می کرد.
دل تنگیهایم موج چشمهای حمید را کم داشت، دوست داشتم زودتر بیاید بنشیند و بنشینم و فقط حمید صحبت کند بعد از خستگی های این چند روز دیدن حمید می توانست مرا به آرامش برساند، ساعت از یک نصفه شب هم گذشته بود ،پیش خودم گفتم لابد مثل سری قبل که قرار بود بیاید ولی کار پیش آمد امشب هم نتوانسته بیاید، فلاکس چای را برداشتم و سمت اتاق راه افتادم ،چند قدمی برنداشته بودم که صدای کشیده شدن دمپایی روی آسفالت توجهم را جلب کرد، بی آنکه برگردم یقین کردم حمید است، وقت هایی که خسته بود همین شکلی دمپایی هایش را روی آسفالت می کشید و راه می رفت وقتی برگشتم حمید را دیدم با همان لباس قشنگ خادمی، کلاه سبز مدل عماد مغنیه،شلوار شش جیب، چهره ای خسته ولی لبی خندان و چهره ای متبسم، به حدی از وجود حمید انرژی گرفته بودم که دوست داشتم کل اردوگاه را با پای پیاده قدم به قدم تا صبح دور بزنیم.
ان شب یک ساعتی پیش هم بودیم و کلی صحبت کردیم سری بعد من برای دیدن حمید به معراج الشهدا رفتم، به حدی سرگرم کارهایش بود که متوجه حضور من نشد، موقعی که لباس خادمی به تن داشت فقط و فقط به خادمی و خدمت به زائران شهدا فکر می کرد، حیاط معراج الشهدا منتظر بودم شاید حمید بین کارهایش چند دقیقه ای وقت خالی پیدا کند که بلندگوی معراج اعلام کرد یکی از همسران شهدا چند دقیقه ای می خواهد صحبت کند ،همان موقع حمید من را دید ولی بلافاصله غیبش زد، بعد از مراسم که نیم ساعتی با هم بودیم علت غیب شدنش را جویا شدم گفت: نمی خواستم جایی که یه همسر شهید دلشکسته حضور داره ما کنار هم باشیم!
ادامه دارد...
#شهیدحمیدسیاهکالی
🌹https://eitaa.com/tarigh3
♡••
نِگـــارا
از وِصــالِ خـُـود
مَـرا تاڪۍ جـدادارے..؟
خدایا باز خوبه ما از دار دنیا تو رو داریم!
اونا که ندارنت چجوری زندگی میکنن...
خوبیِ خدا داشتن اینه که همیشه هست...
به دردنخور ترین آدم دنیا هم که باشی، باز هم هست....
مهربان، آرام، متبسم
خدایاشکرت ♥️
تو چیزی که آرزوش رو داری به دست نمیاری
چیزی رو به دست میاری که براش تلاش میکنی ...
برای #شهادت باید تلاش کنی...
خدا خیلی دوستت داره و تنهات نمیذاره...
عشق و بخشش خدا از گناه و اشتباههای تو بزرگترن...
همیشه درختی که از حیاط یا دیوار باغ زده باشه بیرون، از همه درختا بیشتر بار میده...
اون بارِ زیاد، بخاطر روزیِ دیگرانه
همین رو بُکن یه روش تو زندگیت، به فکر دیگران باش تا برکت ببینی....
جا مانده ایم و شرح دل ما خجالت است 💔
زائرشدن، پیاده یقینا سعادت است
ویزا، بلیط، کرب و بلا مال خوب هاست
سهم چو من پیامک “هستم به یادت” است
یک اربعین غزل به امید عنایتی
این بغض من اگر چه خودش هم عنایت است
چیزی برای عرضه ندارم مرا ببخش
یعنی غزل، نشانه ی عرض ارادت است
ما هیچ، ما گناه… فقط جان مادرت
امضا بکن که شاعرت اهل شهادت است
باشد حسین، کرب و بلا مال خوب ها!!
یک مهر تربت از تو برایم کفایت است🥺
#دلتنگ_اربعین
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 مدیون سردار بی ادعا هستیم تا ابد
🔹 اینگونه در بیابانها دویدی تا ما در بیابان #کربلا با امنیت قدم بگذاریم
نتیجه ی رشادت های دیروز شماست امنیت راهپیمایی اربعین امروز ما !
#پیاده_روی_اربعین_به_یاد_شهدا_باشیم
#حاج_قاسم ♥️
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
مولایمن
🥀 با این دل بیقرار خیلی سخت است
جا ماندنمان ز یار خیلی سخت است...
🥀تو درد فراق دیده ای، می دانی
برگرد که انتظار خیلی سخت است...
🌤اللهمعجللولیکالفرج🌤
🍃تعجیل در فرج مولایمان صلوات🍃
🍂🔹️🍂
🍂حقیقت اربعین
🔹️از کدام راه میروی به سوی کربلا؟ در کدام یک از موکبها استراحت میکنی؟ غذای کدام موکب را نوش جان میکنی؟ آقا! از دست کدام سقا آب مینوشی؟ راستی پای تو هم تاول میزند؟ تاولهای پایت را چه کسی مرهم میگذارد؟
اگر مرا با خودت نمیبری، پاسخ این سؤالهایم را بده تا من هم از همان راهی بروم که تو میروی و در همان موکبی بیتوته کنم که تو بیتوته میکنی.
🍂🔹️🍂
🍂جوابم را بده تا من نیز از همان غذایی بخورم که تو نوش جان میکنی.
آقا من میخواهم از دستان سقایی آب بنوشم که تو از او آب گرفتهای و دستان کسی را که تاول پاهایت را مرهم گذاشته ببوسم. اربعین، اگر بوی تو را ندهد، با سفرهای دیگر فرقی نمیکند. عطر وجودت را در این اربعین به مشامم برسان.
🔹️شبت بخیر حقیقت اربعین!
🌙✨
┄┅◈⭐️❄️⭐️◈┅┄
إِلَهِی لا تَرُدَّ حَاجَتِی وَ لا تَقْطَعْ مِنْکَ رَجَائِی
پروردگار من! حاجتم را رد مکن و دست امید و آرزویم را از درگاه خویش کوتاه مگردان.
(مناجات شعبانیه)
الهی!
ما اظنک تردنی فی حاجة قد افنیت عمری فی طلبها منک
┄┅◈⭐️❄️⭐️◈┅┄
آنقدر از تو مهربانی دیدهام که نمیتوانم باور کنم
دستان محتاجی را که دوباره
مثل همیشه
مثل تمام این سالها
امیدوارانه به سمت آسمانت دراز شدهاند بیپاسخ بازگردانی.
بارها دستانم را لبریز از شهد اجابت کردهای
ولی من سرمست از طعمِ آلودهی لذتها و غافل از کیمیای فرصتها از چشیدن حلاوت طاعتت گریختهام.
با این وجود،
آنقدر گذشت از تو دیدهام که میتوانم باور کنم
حالا که دوباره
مثل همیشه
مثل تمام این سالها
برای طلب کردن حاجتم بازگشتهام،
آغوش اجابت شیرینت را برایم گشوده باشی.
مهربان خالق بینظیر من!😭❤️
مولایمن
🥀تو تمام هستی مایی
امید و پناه و مامن و آقای مایی
تو یادمان دادهای که با یادت
از هیچ چیز نهراسیم
و در پناهت هرگز ناامید نشویم
تو یادمان داده ای
در اوج اضطراب و اضطرار،
به پشتوانهی نام زیبایت آرام شویم..
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
صبحگاهان ڪه خیالٺ بہ سرم مےآید
دسٺ بر سینہ دلم سمٺ #حرم مےآید
بعد هر ذڪر #سلامے ڪه بہ تو مےگویم
#عطرسیب اسٺ ڪه از دور و برم مےآید..
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
صبح تون حسینی 🌤🍃
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
ماهی ده بار هم بری کربلا
اربعین برات تو خوف و رجاءترین
حالت ممکن میگذره ،
نمیدونی میطلبه یا نه ..🥺
اربابم..دریابم🥀
الو ...امام حسینم
خوش میگذره با زائرات آقا نه؟
فداے سرت ڪه نشد
فداے سرت ڪه نیومدم
فداے سرت ڪه نطلبیدے اربابم
آقا عشقت که تو دلمه بسمه
عشقتو ازم بگیرے مردم آقا
با عشق شما من نفس میڪشم آقا
عشقتو ازم نگیر الهی قربونت برم..😭
#کربلا
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
یاد امام حسین علیه السلام
🌷يک بارخاطره اي از جبهه برام تعريف کرد.مي گفت: کنار يکي از زاغه مهمات ها سخت مشغول بوديم. تو جعبه هاي مخصوص ، مهمات مي گذاشتيم. ودرشان را مي بستيم.گرم کار،يک دفعه چشمم افتاد به يک خانم محجبه،با چادري مشکي!داشت پابه پاي ما مهمات مي گذاشت توي جعبه ها.
🌷با خودم گفتم:حتماً ازاين خانم هاييه که مي يان جبهه.اصلاً حواسم به اين نبود که هيچ زني را نمي گذارند وارد آن منطقه بشود.به بچه ها نگاه کردم. مشغول کارشان بودند وبي[توجه] مي رفتند ومي آمدند،انگارآن خانم را نمي ديدند. قضيه، عجيب برام سؤال شده بود.موضوع،عادي به نظرنمي رسيد.کنجکاو شدم بفهمم، جريان چيست!رفتم نزديک تر، تا رعايت ادب شده باشد.سينه اي صاف کردم وخيلي با احتياط گفتم:خانم!جايي که ما مردها هستيم،شما نبايد زحمت بکشيد.رويش طرف من نبود.به تمام قد ايستاد وفرمود:«مگرشما درراه برادرمن زحمت نمي کشيد؟»يک آن ياد امام حسين(علیه السلام) افتادم واشک توي چشمام حلقه زد.
🌷خدا بهم لطف کرد، که سريع موضوع را گرفتم وفهميدم جريان چيست. بي اختيار شده بودم ونمي دانستم چه بگويم خانم، همان طور که روشان آن طرف بود، فرمود:«هرکس که ياور ما باشد. البته ما هم ياري اش مي کنيم»
#شهید_عبد_الحسین_برونسی