eitaa logo
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
658 دنبال‌کننده
13هزار عکس
6.5هزار ویدیو
46 فایل
🌹می ترسم از خودم ▪زمانی که عکس شهدارابه دیواراتاقم چسبوندم، ولی به دیواردلم نه! 🌷منتظرنظرات خوب شما همسنگران هستیم: 🌴ارتباط با خادم الشهدا کانال: 🌹 @yazahrar 🌻لینک کانال: 🌹http://eitaa.com/joinchat/381026320Cb5fdfee742
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه رفتی زیر قبه ی حسین یادم کن🖤😢 اِی خوش آن کس که جواز سفرش امضا شداربعین پای پیادہ حرم ارباب است با خواندن دعای فرج و صلوات نائب الزیاره منم باش یادم کن با صلوات 🥺😭🤲🤲🤲 🖤🖤🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویری زیبا از حمل مادر توسط یک زائر به سمت کربلا از منطقه راس البیشه! 🔹منطقه راس البیشه در فاصله ۶۰۰ کیلومتری از کربلا قرار دارد و در بخشی از مسیر زائران باید از میانه ساحل و دریا عبور کنند.
🌾🌾 خبرت‌ هست‌ که‌ بۍ روی تو آرامم‌ نیست‌؟! طاقت‌ِ بار فراق‌ این‌ همه ایامم‌ نیست! » اللّٰهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیِّڪ‌الفَرَج 
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 98 با همین روش توانستن برای اولین امتحانم کتاب ۴۰۰ صفحه ای ر
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 قسمت 99 از یک زمانی به بعد از پیامک دادن خوشم نمی‌آمد دوست داشتم با خط خودم برایش بنویسم یادداشت‌های کوچک می‌نوشتم، چون معمولاً حمید زودتر از من از خانه بیرون می‌رفت و زودتر از من به خانه برمی‌گشت هر کاغذی که دم دستم می‌رسید برایش یادداشت می‌نوشتم، می‌گفتم تا چه ساعتی کلاس دارم، ناهار را چه جوری گرم کند، مراقب خودش باشد ابراز علاقه و یا حتی یک سلام خالی! هر روز یک چیزی می نوشتم و می‌گذاشتم روی اپن یا کنار آینه ،خیلی خوشش می‌آمد می‌گفت نوشته‌هایت هرچند کوتاه است اما تمام خستگی را از تنم بیرون می‌برد، به من می‌گفت یک روز با این نوشته‌ها غافلگیرت می‌کنم! برای شرکت در دوره یک روزه باید به تهران می‌رفتم برای ناهار حمید لوبیا پلو درست کردم و بعد در یادداشتی برایش نوشتم: حمید عزیزم سلام، امروز میرم تهران برای غروب برمی‌گردم وقتی دارید غذا رو گرم می‌کنی مراقب خودت باش سلام منو حسابی به خودت برسون! یادداشت را روی در یخچال چسباندم و از خانه بیرون زدم، دوره زودتر از زمان بندی اعلام شده تمام شد،ساعت حوالی شش بود که داخل کوچه بودم، بچه‌ها داخل کوچه فوتبال بازی می کردند، پیرمرد مسن همسایه هم مثل همیشه صندلی گذاشته بود و جلوی در نشسته‌ بود،از کنارش که می خواستم رد بشوم یاد حرف حمید افتادم و با سلام و احوال پرسی کردم ،پیش خودم گفتم حتما الان حمید خوابیده برای همین زنگ در را نزدم، کلید انداختم و آمدم بالا در را که باز کردم عینهو دودکش کارخانه دود بود که زد توی صورتم،داشتم خفه می شدم چشم چشم را نمی دید،چون پاییز بود هوا زود تاریک می‌شد تنها چیزی که می‌دیدم نور کامپیوتر داخل اتاق بود. وقتی داخل اتاق شدم حمید را دیدم که بی‌هوا پشت کامپیوتر نشسته بود، من را که دید سرش را بلند کرد و تازه متوجه این همه دود شد، گفتم: حمید اینجا چه خبره؟حواست کجاست آقا؟این دود برای چیه ؟ غذاخوردی؟ گفت: نه غذا نخوردم، بعد یکهو با گفتن اینکه "وای غذا سوخت" دوید سمت آشپزخانه، از ساعت دو و نیم که حمید آمده بود اجاق گاز را روشن کرده بود تا غذا گرم بشود، بعد رفته بود سر کامپیوتر و پروژه دانشگاهش، آن قدرغرق کار شده بود که فراموش کرده بود اجاق گاز را روشن کرده است. غذا که جزغاله شده بود هیچ! قابلمه هم سوخته بود شانس آورده بودیم خانه آتش نگرفته بود، چون غذا لوبیا پلو بود فراموش کرده وگرنه اگر فسنجان بود مهلت نمی‌داد غذا گرم بشود، همانجا سر اجاق گاز می‌خورد! ادامه دارد.... 🌹https://eitaa.com/tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 99 از یک زمانی به بعد از پیامک دادن خوشم نمی‌آمد دوست داشتم
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 قسمت 100 سال ۹۳ هر دو دانشگاه می‌رفتیم معمولا عصرها حمید پشت کامپیوتر می‌نشست و دنبال مقاله و تحقیق و کارهای دانشگاهش بود، نیم ساعتی بود که حمید پشت سیستم نشسته بود، داخل اتاق رفتم و کمی اذیتش کردم، نیم ساعت بعد دوباره رفتم داخل اتاق و این بار چشم هایش را بستم گفتم: کافیه حمید، بیا بشین پیش من، این طوری ادامه بدی خسته میشی، می‌خواستم با شوخی و خنده درس خواندن را برایش آسان کنم. من هم که پشت کامپیوتر می‌نشستم همین ماجرا تکرار می‌شد، حمید هر نیم ساعت از داخل پذیرایی صدایم می‌کرد: عزیزم بیا میوه بخوریم: دلم برات تنگ شده! کمی که معطل می‌کردم می‌آمد کامپیوتر را خاموش می‌کرد دنبالش می‌کردم می‌رفت داخل راهرو قایم می‌شد، می گفت: خوب من چه کار کنم؟ هرچه صدات می‌کنم میگم دلم تنگ شده نمیای! حمید ترم‌های آخر رشته حسابداری مالی بود درس‌های هم را تقریبا حفظ بودیم حمید به کتاب‌ها و درس‌های من علاقه داشت و گاهی از اوقات جزوات من را مطالعه می‌کرد، من هم درس ریاضی سررشته داشتم گاهی از اوقات معادلات امتحانی را حل می‌کردم و به من نشان می‌داد تا آنها را با هم چک کنیم. موضوع پروژه پایان ترمش در خصوص "نقش خصوصی سازی در حسابرسی‌های مالی" بود، بعضی از هم دانشگاهی‌هایش با دادن مبالغی پروژه‌های آماده را کپی برداری می‌کردند نمره‌ای می‌گرفتند و تمام می‌شد، ولی حمید روی تک تک صفحات پروژه‌اش تحقیق و جستجو کرد چون دوره پایان نامه نویسی را گذرانده بودم تا جایی که می‌توانستم به او کمک کردم، بین خودمان تقسیم کار کرده بودیم کارهای میدانی و تحقیق و پرسشنامه‌ها با حمید و کار تایپ و دسته‌بندی و مرتب کردن موضوعات با من بود بعد از تلاش شبانه روزی، وقتی کار تمام شد ماحصل کار را به استاد خودمان نشان دادم، اشکالات کار را گرفتیم، حمید پروژه را با نمره ۲۰ دفاع کرد نمره‌ای که واقعاً حقیقی بود. روزی که حمید از پروژه‌اش دفاع کرد هر دوی ما سرما خورده بودیم ریزش بینی و سرفه عجیبی ما را گرفته بود دکتر برایمان نسخه پیچید داروها را که گرفتیم، سوار تاکسی شدیم که به خانه برویم راننده نوار روضه گذاشته بود ما هم که حالمان خوب نبود، سرفه می‌کردیم یا بینی خودمان را بالا می‌کشیدیم، راننده فکر کرده بود با صدای روضه‌ای که پخش می‌شود گریه می‌کنیم! سر کوچه که رسیدیم حمید دست کرد توی جیب تا کرایه بدهد، راننده گفت: آسید! مشخص شما و حاج خانم حسابی اهل روضه هستین، کرایه نمی‌خواد بدین فقط ما را دعا کنین، توقف نکرد که ما حرفی بزنیم، بعد هم گازش رو گرفت و رفت من و حمید نشستیم کنار جدول نیم ساعتی خندیدیم، نمی توانستیم جلوی خنده خودمان را بگیریم،حمید به شوخی می‌گفت:عه حاج خانم کمتر گریه کن! تا این را می‌گفت یاد حرف راننده می‌افتادیم، می‌زدیم زیر خنده، رفتار و ظاهر حمید طوری بود که خیلی‌ها مثل این راننده فکر می‌کردند، طلبه است، یا آسید صدایش می‌کردند، البته حمید همیشه به من می‌گفت من سیدم طرف مادربزرگ پدری نسب حمید به سادات می‌رسید. ادامه دارد... 🌹https://eitaa.com/tarigh3
حسین جان دل آدمی مگر چقدر تحمل دارد ندیدنت را ! ابکی من فراق الحسین…😭😭 🔹آنقدر پشتِ درِ خانه تو می ایستم تاکه در باز شود بوسه زنم بر پایت صلی‌الله‌علیک‌یا اباعبدالله الحسین شب تون حسینی ✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ڪنارزائـرانخود،ڪنارخادمانصـحن چہمی‌شودڪهجادَهی؛اینمنِبیقـراررا؟ حسین جااانم 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مولاجانم 🌱قائم آل نور، يا مهدی عطر سبزِ حضور، يا مهدی... 🌱تا هميشه صبور می مانيم  در هوای ظهور، يا مهدی... 🌤اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج 🌤
تعجیل ظهور مولاناالمهدی صلوات 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️🦋▪️ 🦋زائر اربعین ▪️قصۀ شام برای جدت زین العابدین، سخت‌ترین قصّه‌های روزگار بود. مهد کینۀ علی، شهد شیرین که نمی‌دهد به فرزندان علی، زهر تلخ عدوات، همۀ آن چیزی است که دشمنان علی بر سر سفرۀ مهمانشان گذاشتند. ▪️🦋▪️ 🦋آقا! در شام چه گذشت که سنگین‌تر از کربلا شد؟ به گمانم آنجا که می‌گویی اگر اشک چشمت تمام شود، خون گریه می‌کنی برای حسین، شام را در نظر داشتی که این چنین سرودی. درست می‌گویم؟ این روزها چه می‌گذرد بر تو؟ در کجا مجلس روضه می‌گیری؟ ▪️🦋▪️ ▪️ دلم می‌گوید ابتدا در روضۀ عشق را در دمشق به پا می‌کنی و از همان جا همراه با عمه‌ات راهی زیارت اربعین می‌شوی. کسی اگر این روزها در شام پرسه بزند، عطر تو در مشام خویش احساس می‌کند. یک بار لطفی کن و مرا هم با خودت از دمشق تا کربلا همراه کن. 🦋شبت بخیر زائر اربعین! 🌙✨💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟🌿 ای نور! ای منیر! ای منور! ذره ذره جانم را به نورت روشن کن! و قلبم را به خورشید عشقت روشنی بخش! تا از بندگی تو سرشار شوم و معرفت تو در تمام لحظاتم، در رفتار و گفتار و کردارم، ظاهر گردد! 🌟🌿
سلام امام زمانم💚 اَلسَّلاَمُ عَلَي الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرِ وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَرِ سلام بر قيام كننده مورد انتظار، و عدل آشكار 📚فرازی از زیارت نامه حضرت مهدی(عج) 🌱تمام سلام‌ها و تمام تحیّت‌ها نثار تو باد، ای مولایی که حقیقت سلام هستی. و روز آمدنت، زمین لبریز خواهد شد از سلام و سلامتی... سلام بر تو و بر روز آمدنت... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح شد باز دلم تنگ تو ... از دور سلام ✋ تو نیاز و ضربان دلمے، ختم ڪلام السلام علیک یا اباعبدالله الحسین صبحتون حسینی 🌤 روزی تون زیارت اربعین شون 🏴 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
چکار با دل خراب ما کردی که همه را از یاد برد و مقیم کوی تو شد..🕊 حسین جااانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🕊 در این شلـــــــوغے دنیـــــــا فراموشتــــــــان نڪردیم در شلوغـــــــــــے قیامتـــــ فراموشمــــــــان نڪنید اے شہــــــــــداء ...
. چی داره از دستمون میره .. محرم داره از دستمون میره ..💔 سرتو بنداز پایین بگو حسین جان ! یعنی من یه بار دیگه محرمتو میبینم ؟:) یه بار دیگه عاشوراتو میبینم ؟ میتونم تا عاشورات بیام برات داد بزنم ؟ کسی نبود تو کربلا برات داد بزنه که :) ینی تا سال دیگه زنده میمونم ؟:) ته تهش ببخش که نمردم ازغمت از غم دختر سه سالت غم قد خمیده‌ی خواهرت غم نو دومادت غم گلوی اصغرت غم قد و بالای عباس ببخش که از داغ اکبرت دق نکردم .. ببخش ..😭😭😭 خداحافظ ماه غم‌ ارباب🖤 🌹https://eitaa.com/tarigh3
✍_اگر تمام علمای جهان یک طرف باشند و حضرت آقا یک طرف، مطمئناً من طرفِ حضرت آیت اللّٰه العظمی امام خامنه ای(دام‌ظله العالی) میروم. کربلا یعنی که یار رهبری از حسین عصر خود فرمانبری ســـرداردلــهــا شهیدحاج قاسم سلیمانی ... 🕊🌻