🚨شهادت دو پلیس اصفهانی در درگیری با قاتل مسلح
جانشین فرمانده انتظامی اصفهان:
🔹در پی تیراندازی فردی مسلح و قتل شهروندی در یکی از خیابانهای شهرستان اصفهان، بلافاصله مأموران انتظامی کلانتری ۱۶ به محل اعزام شدند.
🔹با اقدام سریع مأموران انتظامی حاضر در صحنه، قاتل مسلح در درگیری مسلحانه با پلیس به هلاکت میرسد و دو نفر از مأموران انتظامی نیز به شدت مجروح شده و جهت مداوا به مرکز درمانی منتقل میشوند.
🔹استوار یکم امیر حسین زاده احمدی و گروهبان یکم محمد احسان شفیعی از مأموران شجاع کلانتری ۱۶ شهرستان اصفهان پس از انتقال به بیمارستان به دلیل شدت جراحات وارده به فیض شهادت نائل شدند./
شادی روحشان پنج صلوات
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 #یادت_باشد قسمت 100 سال ۹۳ هر دو دانشگاه میرفتیم معمولا عصرها حمید پشت کامپ
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸🌱
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد
قسمت 101
سه چهار ماه آخر سال ۹۳ برادرزادههای حمید یکی یکی به دنیا آمدند، کوثر دختر حسن آقا برادر بزرگتر حمید هشتم آذر، نرگس دختر سعید آقا برادر دوقلوی حمید بیست و دوم آذر درست شب اربعین و محمدرضا پسر حسین آقا هم هفتم اسفند به دنیا آمدند.
وقتی دور هم جمع میشدیم صدای بچهها قطع نمیشد حال و هوای جالبی بود، تا یکی ساکت میشد آن یکی شروع میکرد به گریه کردن حمید تا آن موقع حرفی از بچهدار شدن نمیزد، اما با به دنیا آمدن این برادرزادهها خیلی علاقمند شده بود که ما هم بچهدار شویم، این شوق حمید به بچهدار شدن من را خیلی امیدوار میکرد، حس میکردم زندگی ما شبیه یک نهال نوپاست که میخواهد شاخ و برگ بدهد و ما سالهای سال کنار هم زندگی خواهیم کرد.
یک روز بعد از تولد نرگس حمید برای یک ماموریت ۱۵ روزه لوشان رفت معمولاً از ماموریتهایش زیاد نمیپرسیدم، مگر اطلاعات کلی که با زیرکی چند تا سوال میپرسیدم تا اوضاع چند روزی که ماموریت بود دستم بیاید، شده با شوخی و خنده از حمید اطلاعات جمع میکردم بشدت قلقلکی بود
بیاندازه!
این بار هم که از لوشان برگشته بود با قرقرک سراغش رفتم، قلقلک میدادم و سوال میپرسیدم گفتم: حمید تو دست داعش بیفتی کافیه بفهمند قلقلکی هستی همه چی رو دقیقه اول لو میدی!
البته حمید هم زرنگی کرد، وقتی با قلقلک دادن از او پرسیدم: فرمانده سپاه کیه؟ گفت: تقی مرادی! گفتم: فرمانده اطلاعات کیه؟ گفت: تقی مرادی!
هر سوالی میپرسیدم اسم پدرم را میگفت با خنده گفتم: دست پدرم درد نکنه با این داماد گرفتنش، تو باید اسم پدر زنت را آخرین نفر لو بدی نه اولین نفر!
حمید هم خندید و گفت: تا صبح قلقلک بدی من فقط همین یه اسم رو بلدم!
بعضی اوقات هم خودش از آموزشهایی که دیده یا نکاتی که در آن مأموریت یاد گرفته بود صحبت میکرد، دوره لوشان بهشون گفته بودند: اگر گاوی رو دیدین که به سمتی میره بدونین اونجا چیز مشکوکیه، چون گاو ذاتاً حیوان کنجکاویه و هر طرف که حرکت میکنه اون سمت لابد چیز خاصیه!
برعکس گاو گوسفندها هستند هر وقت گوسفند از جای دور بشه باید به اونجا شک کرد چون گوسفند ذاتاً حیوان ترسوییه و با کوچکترین صدایی که بشنوه یا چیزی که ببینه از اونجا دور میشه.
بعد از کلی احوالپرسی عکسهایی که طی ماموریت لوشان انداخته بود را نشانم داد این اولین باری بود که میدیدم حمید این همه عکس در مدلهای مختلف مخصوصاً با بادگیر آبی انداخته است، داخل عکسها چسب اتوکلاوی سابقه کاراته به انگشت پایش بسته بودم مشخص بود، غرق تماشای عکسها بودم که با حمید دیگر نتوانستم باقی عکسها را ببینم به من گفت: این عکسها رو برای شهادتم گرفتم، حالا که داری نگاهشان میکنی کدوم خوبه بنر بشه؟
دلم هری ریخت لحن صحبتهایش نه جدی بود نه شوخی، همین میانه صحبت کردن من را اذیت میکرد، نمیدانستم جوابش را چه بدهم از دوره نامزدی هر بار که عکسهای گالری موبایلش را نگاه میکردم از من میپرسید کدام عکس برای شهادتم خوب است زیاد جدی نمیگرفتم، هر بار با شوخی بحث را عوض میکردم ولی این بار حسابی جا خوردم و دلم لرزید.
ادامه دارد...
#شهیدحمیدسیاهکالی
🌹https://eitaa.com/tarigh3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤تا حالا با روضه انگلیسی گریه کردین 😭😢
🔹️ حالا گریه کنین ....!
لبیک_یا_حسین 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️روز اول صفر؛ ورود اسرای کربلا به شهر شام در سال ۶۱ هجری قمری
◾️آه، یاران روزگارم شام شد
◾️نوبت شرح ورود شام شد
#اربعین
#ماه_صفر
#ما_ملت_امام_حسینیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواهر شهید عجمیان:روح الله وقتی میگفت میخوام برم سوریه میگفتیم اگر رفتیم اسیر داعش شدی چی ؟
ای کاش رفته بود اسیر داعشیها شده بود ...
_🍁شهید هادی باغبانی:
🍃رفتار او باخانواده و چه بادیگران
بسیارخوب و #مهربانانه بود زیرا
مهربانیاز خصوصیات بارز شـهدا
بود شهیدباغبانی همواره به دنبال
#کمک_کردن به دیگران بود و این
موضــــوع به اندازه ای بود که در
منزل به او لقب #ناجی داده بودیم
از دیگــر خصوصیات بارز و مثبت
همسرم #تبعــــیت محض از مقام
معظم رهــبری بود و خیلی انسان
#متواضـــع ، #صادق و #خوش_رویی
بود که به بحـــث #حلال و #حـرام
بسیار تــوجه داشت.
دلبرا..قیمتِوصلِتوکنوندانستم
کهفراوانطلبتکردمونتوانستم😭💔
صلیاللهعلیکیا اباعبدالله الحسین
شبتون حسینی ❣
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
کاش میشد ضریحت را از
عکس ها
بیرون کشید و در آغوش کشید...!
حسین جاانم...
دلتنگ حرمم💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با تو نَگفته بودم از گریه های هرشب…
عشقَت نِشسته بر دل جانم رِسیده بر لب
#کربلا
🍃🌸🍃
🌸قبلۀ اضطرار من
🍃من میدانم که تو به التماسها و اضطرار ها احترام میگذاری. آدمهایی که به اضطرار رسیدهاند، به تو نزدیک شدهاند. عاشقهای صادق تو از وادی اضطرار عبور کردهاند که به کوی تو رسیدهاند.
🍃🌸🍃
🌸آنها همچنان خودشان را مضطر تو میدانند. عاشق صادق اگر از اضطرار به تو فاصله گرفت، بیشک از تو دور خواهد شد. اضطرار قبل از عشق، طعمی دارد و اضطرار بعد از عشق طعمی. احساس میکنم که دارم به اضطرار قبل از عشق میرسم. خدا کند که خیال نباشد.
🍃شبت بخیر قبلۀ اضطرار من!
🍃🌸🍃
✋سلام امام زمانم
🌼ای ڪاش همیشه یاورت باشم من
🍃در وقت ظہــور، محضرت باشم من
🌼ھر چند که نامه ام سیاه است ولــی
🍃بگـــذار سیاه لشکرت باشم من...
سلام مولای غریبم💚
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
صبح گاهان ڪه خیالٺ بہ سرم مےآید
دسٺ برسینہ دلم سمٺ حرم مےآید
بعد هرذڪر سلامے ڪه بہ تو مےگویم
عطرسیب اسٺ ڪه از دور و برم مےآید
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
صبحتون حسینی💚🌤
منراهنرےنیستبہجزنوڪرےتو
تابودههمینبودهوتاهستهمیناست!...❤️
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله (ع)
🌿🔶
واقعاً خجالت نداره که ما غافل باشیم بعد پیامبر -صلیاللهعلیهوآلهوسلم- از خدا آمرزش گناه من و شما رو بخواد؟!
✨«واستغفر لذنبک و للمؤمنین و المؤمنات» (سوره محمد، آیه ۱۹)
🌿🔶
💔
#عاشقانه_شهدایی
مدتے بود حسن مثل همیشه نبود بیشتر وقت ها تو خودش بود،
فهمیده بودم که دلش هوایی شده!!
تا اینکه یه روز اومد نشست روبروم،
گفت :
از بـی بـی زینب یه چیزی خواستم اگه حاجتمو بدن
مطمئن میشم راضی ان به رفتن من!☺️
ازش پرسیدم: چـے خواستی؟
گفت : یه پسر کاکل زری😉😅
اگه بدونـم یه پسر دارم که
میشه مرد خونت، دیگه خیالم از شما راحت میشه😍
وقتۍ رفتم سونوگرافی فهمیدم بچه پسره ، قلبم ریخت😢💔
چون خودمم مطمئن شدم، حسن باید بره سوریه😔
وقتی رسیدم خونه،پرسید بچه چیه ؟!!
نگاهش کردم و گفتم :
دیدارمـون به قیامت💔
راوی: همسر #شهید_حسن_غفاری
فدایی عمه جان #امام_زمان