کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل چهارم: گردان سوارزرهی و شغل آزاد
🔻قسمت: ۹۳
همرزم شهید: محمد مطهری
روزی پیش من آمد و گفت «مؤمن، برات یه زحمتی دارم.»
گفتم«حسین جون، کارهای شما همیشه رحمته.».
گفت «اومده ام ضامنم بشی با اداره ی کل بیمه ارتباط
بر قرار کنم.»
نگاهش کردم و گفتم «حسین، خدایی کی می خواهی دست از این جنب و جوش برداری؟!
قدیمی ها خوب می گن که بازنشسته یعنی با زن نشسته. برو پیر مرد، کمی استراحت کن!»
خندید و گفت «خودت پیر مردی.
تازه اول جوونی منه. می خوام اگه خدا قابلم بدونه، برای مردم یه خدمتی کنم. دفتری راه بندازم، دست چند تا جوون تر ازخودم رو بگیرم، مشغول به کارشون کنم.»
در این مدت شناخته بودمش؛ یا کاری را نمی کرد، یا تمام تلاش خودش را می کرد تا کار به بهترین نحو انجام شود. ضامنش شدم. توانست اولین دفتر خدمات الکترونیکی را افتتاح کند. کارش از صدور دفترچه های بیمه ی روستایی شروع کرد.
تقریبا تو کل استان فعال بود.
🔻قسمت : ۹۴
همرزم شهید: مهدی صفری زاده
یک روز شنیدم حسین در خیابان شریعتی دفتری تأسیس کرده.
مشغله های کاری باعث شده بود دیر به دیر همدیگر را ببینیم.
دل تنگش شده بودم. سرزده رفتم آنجا.
وارد دفتر شدم. حسین سرش پایین بود و چیزی یادداشت می کرد.
سلام کردم.
نگاهش که بهم افتاد، از پشت میزش بلند شد. آمد سمت من. محکم همدیگر را بغل کردیم.
گفت«چه عجب، مهدی! راه گم کرده ای؟!»
گفتم «خودت بهتر می دونی وضعیت کاری من رو.»
نشستیم رو به روی هم.
شروع کردیم به حرف زدن؛
از بچه ها، از مشغله های کاری...
ادامه دارد...
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل: پنجم
🔻 قسمت: ۹۴
حجت الاسلام والمسلمین علی شیرازی
حاج حسین مجروح شده بود و برای ادامه ی مداوا، در یکی از بیمارستان های کرمان بستری شده و بعد از بهبود، دوباره عازم سوریه شده بود. در آن مدت، از حالش بی خبر بودم تا سردارسلیمانی خبر مجروحیت اش را بهم داد. حاج حسین را در سوریه دیدم. روزی با آقای حمیدی نیا آمد پیشم. دو سه ساعتی با هم بودیم. شام را با هم خوردیم. آنجا از مجروحیت اش گفت و این که این تیر بسیار شیرین بود. کاملا مشخص بود که ظواهر را نمی بیند و در عالم دیگری است. مشخص بود که ماندنی نیست. با حرف هایی که می زد، به یاد غزل حافظ افتادم: درد عشقی کشیده ام که مپرس/ زهر هجری چشیده ام که مپرس. حسین، مرتبه به مرتبه امتحان شد. از عزیزترین افراد زندگی و زن و فرزند دل کند و مال دنیا را ندید گرفت. به مرتبه ای رسید که فقط خدا و رضای خدا را می دید. حسینی که در تمام مراحلی که در سوریه بود، در کنار صدر زاده و بچه های فاطمیون، نه به عنوان فرمانده، بلکه به عنوان یک دوست و برادر ماند و به آنها درس و مشق بندگی و شهادت داد. تقدیری که با صبر برای حسین رقم خورده بود، چیزی جز شهادت و گمنامی نبود.
🔻قسمت:۹۵
هم رزمان شهید: رضا سلیمانی، محمدرضا حسنی
حسین می گفت:
- روز جمعه بود. توی یکی از مناطق سنی نشین سوریه خیلی هوس کرده بودم که بروم نماز جمعه. پیش خودم گفتم: گیرم بروم جایی رو هم که نماز جمعه برگزار می شه، پیدا کنم. چه فایده؟ من که نمی فهمم چی می گن! با وجود این تصمیم گرفتم بروم. گفتم درست است که چیزی نمی فهمم؛ ولی ثواب صف نماز جماعت را می برم. پاشدم و رفتم. سرانجام جایی را که نماز برگزار می شد، پیدا کردم. سلام کردم. نشستم آخر های صف. در مدت سخنرانی، فقط به خطیب نگاه می کردم. جملاتش برایم نامفهوم بود. خطیب، خیلی زود متوجه شد که من سوری نیستم. با همان لحن عربی، به آن ها گفته بود که این بنده خدا که توی صف کنار شما نشسته، سوری نیست. خطیب، کمی زبون فارسی بلد بود. من رو صدا زد. گفت بیا کنار من. رفتم کنارش. سلام کردم. گفت حاجی، برای مردم این روستا صحبت کن. گفتم شما که متوجه شدین من ایرانی هستم و عربی بلد نیستم؛ چی بگم؟! خندید و گفت هر چی یاد گرفته ای. هر چی به ذهنم فشار آوردم، دیدم چیزی بلد نیستم جز سلام علیکم. چند دعا کردم؛ اون ها آمین گفتند. رو کردم به خطیب، و عذرخواهی کردم. خطیب گفت شما که اومده اید اینجا، در کنار بچه های سوری می جنگید، ثواب تون، چندین برابر این بچه هاست. اگه این ها مجاهد هستند، کشور خودشونه؛ فقط ثواب مجاهدت رو می برند؛ ولی شما ثواب مجاهدت و مهاجرت را می برین؛ چون هم از وطن و هم از خانواده تون دورین. خم شد پای مرا جلوی مردم بوسید. طوری شد که من با این خطیب دوست شدم.
ادامه دارد.....
🌹@tarigh3
کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#درد
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل چهارم: گردان سوارزرهی و شغل آزاد
🔻ادامه قسمت: ۹۵
البته بازهم حسین به این ها قانع نبود.
بعد از جنگ و گردان سوارزرهی و بعد از فعالیت های اقتصادی هم او دنبال چیز دیگری می گشت.
مشخص بود گم شده ای دارد که پیدایش نمی کند.
به هر طرفی رو می کرد ،به مقصودش نمی رسید.
آرام و قرار نداشت.
می دانستم که روزی گم شده اش را پیدا می کند.
قسمت: ۹۶
دوست شهید: محمد جعفری
سال ۱۳۸۴، سیستم بیمه ی سلامت، مناقصه ای را در استان کرمان برگزار کرد.
قرار شده بود برای یک میلیون نفر در استان کرمان، طی سه چهار ماه، دفترچه ی بیمه صادر شود.
حاج حسین، از طریق شرکت خدمات الکترونیکی که داشت، دراین مناقصه شرکت کرده بود.
توانست در این مناقصه برنده شود.
دویست اُپراتور ماهر را در دو نوبت صبح و عصر مشغول کرد و توانست در این زمان، کار راتمام کند.
این اوّلین آشنایی و اوّلین کار ما با حسین بود.
چون سه ماهه توانسته بود یک میلیون دفترچه را با کیفیت و سرعت لازم در سطح روستاها پخش کند و قیمت شان نسبت به کل کشور پایین تر بود، از طرف سازمان مرکزی استان کرمان، از وی تقدیر و تشکر شد.
بعد از این مناقصه، سازمان بیمه، فازهای دیگری از کارهای تعویض دفترچه ی بیمه را در سطح استان به شرکت ها و اشخاص واگذار کرد؛ که باز حسین در شهر کرمان برنده شد.
این بار، کار را به او ندادیم.
گفتیم «ما درقلعه گنج، رودبار، فهرج، رستم آباد ، نرماشیر، ریگان و درمناطق محروم استان، کسی متقاضی نداریم.
به شرطی این کار رو در شهر کرمان به شما می دیم که اوّل اونجا را فعّال کنید. »
حاج حسین گفت «من این شرط رو قبول می کنم. ».
احتمال می دادیم که نتواند و انصراف بدهد و ما کار را به کس دیگری واگذار کنیم.
حاج حسین رفت و بعد از دوسه روز برگشت.
گفت «این جاهایی که اسم بردین، نیروهاش را آماده کرده ام!
اگه قطعیه، برم مکان هم براشون جور کنم و تجهیزاتش را مستقر کنم!».
خیلی از پشت کارش خوشم آمده بود.
با مدیر سیستم آن موقع مشورت کردم.
ایشان گفت «باشه. بذارین بروند و مکان رو هم انتخاب کنند تابعد. ».
حاج حسین رفت.
مکان و تجهیزات هم در همین مناطق جور کردند.
شهر کرمان را هم به ایشان محول کردیم.
🌹@tarigh3
تصویر# شهید_فرهاد_جلیل و #شهید_ابراهیم_مرمزی که توسط اشرار مسلح هنگام حمله به صندوق آرا در سیستانوبلوچستان به شهادت رسیدند.🕊🥀🕊🥀
شادی روح مطهرشون صلوات 🌷
⭕️جمهوری اسلامی با خون سربازان جان برکف خود از آرای تک تک شهروندانش محافظت میکند.
#انتخابات
🌹@tarigh3
.
انتخابات
برای خودش کلاس درسی شده برای یاد گرفتن آداب انتظار..
نشستهایم به ختم و دعا
برای این که انتخابِ امروزمان را
تعیین سرنوشت فردای خویش میدانیم.
به این و آن التماس میکنیم به کسی رأی دهند که توان رقم زدن خیر و صلاحمان را داشته باشد
اما چقدر به ختم و دعا نشستهایم برای آمدن تو؟!
مگر آمدنت تعیین سرنوشت ما نیست؟!
چقدر فرق میکند سرنوشت ما در غیبت تو با وقتی که تو میآیی و حاکم دنیای ما میشوی!
چقدر به این و آن التماس کردیم که برای آمدنت دعا کنند؟
مگر کسی بیشتر از تو توان رقم زدن خیر و صلاحمان را دارد؟
آقا!
کاش این قدر سستی ما برای آمدن خودت را به دل نگیری!
خدا نکند از بیوفایی ما
حتی یک بار آهی از سینه برآوری
که دودومان مان را بر باد خواهد داد.
شبت بخیر امام غریب!💔
.
سلام امام زمانم
❣خوشا آن دل که دلدارش تو باشی
❣خوشا جانی که جانانش تو باشی
❣خوشی و خرمی و کامرانی
❣کسی دارد که خواهانش تو باشی
❣چه خوش باشد دل امیدواری
❣که امید دل و جانش تو باشی
صبحتون مهدوی 💚
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌹@tarigh3
سلامِ صبح من
از دل به بارگاه شما
خوشم همیشه به یک جرعه نگاه شما
به غربتم نظری کن
که دورم از حرمت🥀
تو وعطا و عنایت ،من و پناه شما
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
صبح تون حسینی♥️
🌹@tarigh3
🔴 اَبَرفاسدان ستاد پزشکیان👆
مردم را از دوستانشان بشناسید
نشر رگباری👆👆👆👆👆
#توئیت استاد شجاعی با موضوع «به عقب برنمیگردیم»
✍ امام علی(علیهالسلام) فرمود:
«هر کس به عملکرد جماعتی راضی باشد، داخل آنان و همراه آنان محسوب میشود.»
رضایت پایینتر از رأی دادن است.
مواظب باشیم با رأی خود، در عملکرد کسانی که ۸ سال کشور را به تعطیلی و خسارتهای وحشتناک رساندند، شریک نشویم.
#به_عقب_برنمیگردیم
.
میدونید چطوری سال ۸۴، رأی ۵ میلیونی احمدینژاد، ۱۷ میلیون شد؟!
یک هفته تمام بچههای بسیج دانشجویی و تمام دانشجوها رفتند توی روستاها کار کردند.
چرا الان نتونیم؟!
در واقع این دو نامزد به مرحله بعد رسیدند :
۱_ روحانی
۲- رئیسی
انتخاب با شماست...
پزشکیان:از اقتصاد سردر نمیارم😐
👈اینم سندش👉
پزشکیان:توانایی مدیریت نداریم🤨
👈اینم سندش👉
پزشکیان توهین به شهید رئیسی🤭
👈اینم سندش👉
پزشکیان و تعصب ترکی ضدفارسی
👈اینم سندش👉
پزشکیان بنزین باید۲۰هزار بشود🧐
👈اینم سندش👉
پزشکیان ادعای دروغ علیه نظام😳
👈اینم سندش👉
پزشکیان وضعیتش در مجلس😑
👈اینم سندش👉
پزشکیان و اشتباه در فتنه مهسا
👈اینم سندش👉
پزشکیان و تضعیف وحدت ملی
👈اینم سندش👉
پزشکیان بداخلاق و بی ادب 😳
👈اینم سندش👉
پزشکیان ظریف وزیر خارجه اش
👈اینم سندش👉
پزشکیان پر تناقض بی ثبات😵💫
👈اینم سندش👉
پزشکیان مخالف نهی از منکر🤨
👈اینم سندش👉
پزشکیان علیه پزشکیان (تناقض)
👈اینم سندش👉
#انتخابات
🌹@tarigh3
🌼انتظار یعنی ...
✅انتظاریعنی ترک گناه، زیرا امام زمان ارواحنافداه می بیند دلگیر می شود
✅انتظاریعنی انجام واجبات، چون امام زمان ارواحنافداه می بیند خوشحال می شود
✅ انتظار یعنی خدمت به خَلق، چرا که امام زمان آن را بسیار دوست دارد. به یاد محرومان بودن و تقسیم اموال و ارزاق خود با آنها، چرا که امام زمان بسیار شاد می شود
✅انتظار یعنی با صدای نَفَسَت امام زمانت را بخوانی و غرق در او باشی
✅ انتظار کامل : یعنی تبلیغ و ترویج نام نازنین امام غریب و مظلوم و خَلق را با امام زمان آشنا کردن که از صد سال عبادت کردن بالاتر است.
✅انتظار یعنی: وقتت را، عمرت را، اعمالت را، مالت را، خانواده و ناموست و جانت را برای او فدا کنی و آنها را برای دفاع از امام زمانت ناقابل و بی ارزش بدانی
✔️با توام ای منتظر، باعَمَلَت منتظرباش
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
برای مردم
برای کشور
برای سُفره های خالی و
برای حال بهتر
برای اون شبی که بنزین...
برای نیامدنِ کسی
که شنبه فهمید
برای خنده های روی اعصابِ
برای نیامدن یکی بدتر ...
برای ندیدنِ صفهای مرغ و ...
برای ندیدنِ صف برنج و شکر ...
برای ندیدن روزایی که روغن ...
نداشتیم و
برای نخریدن به قیمتِ فزون تر...
برای اونایی که سرمایههاشون
با گرونیِ بورس و دلار و ارز سوخت...
فیالمثل با دلار سه تومن اومدن و
دادن با دلار سی تومن گرونتر...
برای ۸۰۰ تا کشته کرونا
برای تعطیلی مدارس و جاده ها
یادته که نفت ما اینقدر نخریدن
که رسید فروش ما به روزی ۲۰۰ هزار تا
برای دختر بیکار وزیر روحانی!!
یادته نساختن مسکنِ آخوندی
برای بیکاری هفت تپه و ارج و هپکو
یادته مدیریت سیل از اتاقِ روحانی؟!!
یادته ظریفی که گفته بود
بلده زبان دنیا از خودش قشنگتر
یادته که فرداش تو مونیخ...
مونده بود بدون سوختِ برگشت؟!!!
برای اونایی که
هشت سال از جوانیشون
حتی آب و نونشون
گره زدند به برجام
برای قیمتای نجومی
که هر روز و ساعت
میریخت از من و تو
برگات و برگام
یادته که ۶۰ تُن طلا تو دو سال
حیف و میل و خورده شد و یه آبم روش
یادته قطعی مکرر آب اهواز و ...
یادته این چیزا
یا میگی یادم تو را فرامووووووش؟!
برای مردم و
برای کشور
برای خودرو
برای صنعت
برای موشک
برای عزت خاک و
جان و مال و زندگیمون
با رأی ندادن به #پزشکیان و
به خونه فرستادن ظریف و آخوندی
میگم یه #نه بزرررررگ
به ادامه راه #روحانی
✍ نویسنده: #حدادپور_جهرمی
#انتخابات
#نه_به_ادامه_راه_روحانی
#نه_به_پزشکیان
#حماسه_حضور
#مشارکت_حداکثری
#حضور_حداکثری
🇮🇷 رأی ما #جلیلی 🇮🇷
🌹@tarigh3