#تواضع
🔸سید العارفین آقا میرزا علی آقای قاضی طباطبایی به شاگردش سید هاشم حداد می گوید :
🔻من به تو و همه ی شماهایی که می آیید اینجا می گویم ؛ من هم یکی هستم مثل شما ـ از کجا معلوم شما چند نفر در کار من مبالغه نمی کنید !
و روز قیامت آن جاسم جاروکش کوچه ها رد شود و به بهشت برود و من هنوز در آفتاب قیامت ایستاده باشم .
📕عطش ، ۱۶۸
کانال تَلَنــگُر طَریقُ الحَق
✅ eitaa.com/joinchat/2926182402Cfd2bdf6947
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
🔸لقــمان حڪیم گـــوید:
روزی در ڪنار ڪشتزاری از گــندم
ایستاده بودم خوشه هایی از گندم
ڪه از روی #تڪبر سر بر افراشته
و خــــوشه های دیگری ڪه از روی
#تــــواضع سر به زیـر آورده بودند
نظـــــرم را به خـود جلب نمودند و
هنگامی ڪه آنها را لمــــس ڪـردم
شگـفت زده شــدم!!
👌خـــوشه های سر برافـراشته را
#تـهی از دانه و خوشه های سر به
زیر را #پر از دانه های گندم یافتم
با خود گفتم:
📣در ڪشـتزار زندگـــــی نیز چـه
بسیارند سرهایی ڪه بالا رفته اند
اما در #حقیـــقت خالی اند.
🚫 #غــرور_و_تڪبر_ممـــنوع
⇩⇩⇩
🔵نُڪتـہ هاۍ نابِ طَریقُ الْحَـقْ🔵
🇮🇷 eitaa.com/joinchat/2926182402Cfd2bdf6947
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
🔔
⚠️ #تـــݪنگـــرامـــروز
آدمها را به میزان درکشان بسـنج
نه به اندازه #مدرڪشان چرا که
فاصله ی زیادی از مدرک تا درڪ
وجـــود دارد مدرڪی ڪه درڪ
بالاتری به ارمغان نیاورد #ڪاغذ
پاره ای بیشـــــتر نیست!!
مهمـــترین نشــانه ی درڪ بالاتر
#تـــــــــــواضع بیشـــــتر است.
👇
🇮🇷 @tarigh_alhagh
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
#تواضع
#تلنگر
🌱نقل است حاج#شیخ_عباس_قمی، کتابی بسیار ارزشمند به نام منازل الاخره نوشته بود که فردی به نام شیخ عبدالرزاق مسئله گو، هر روز پیش از ظهر، در حرم حضرت معصومه (س) از روی این کتاب برای مردم میخواند و مردم به ویژه کربلایی محمدرضا، پدر حاج شیخ عباس قمی از این مطالب لذت میبردند. یک روز کربلایی محمدرضا به خانه آمد و به شیخ عباس گفت: ای کاش تو نیز مثل این واعظ بودی، میتوانستی به منبر بروی و این کتاب را بخوانی. حاج شیخ عباس قمی میفرماید: «چند بار تصمیم گرفتم به پدرم بگویم این کتاب نوشته خود من است، ولی هر بار، از گفتن حقیقت خودداری کردم و چیزی نگفتم و فقط به ایشان عرض کردم: دعا بفرمایید که خداوند به من نیز توفیق عنایت فرماید! ». [۱]
----------
📚 سیمای فرزانگان
#شهید_مهدی_زین_الدین
#تواضع
موقع انتخابات، مسئول صندوق بودم. سر که بلند کردم، دیدم آقامهدی زین الدین، فرمانده لشکر هفده علی بن ابیطالب (ع) توی صف ایستاده، به احترامش بلند شدم. خواستم با احترام بیاورمش جلوی صف. اشاره کرد، نیامد و ایستاد تا نوبتش بشود. موقع رفتن، بدرقه اش کردم. بعد به او گفتم: «آقامهدی، وسیله هست تا شما را برسانند؟ » گفت: «آره! » هر چه نگاه کردم، ماشینی آن دور و بر ندیدم. رفت سمت یک موتورِ گازی تا سوار بشود. رفتم کنارش، گفت: «مال خودم نیست، از برادرم قرض گرفتم»
📚 یادگاران
#تواضع
🌼یکبار به #علامه_طباطبایی گفتند :
فلان کس از شما انتقاد کرده است،
علامه فرمود : من که رسوای جهانم!
عیب من یکی دوتا نیست، خب این هم رویش!
📘 کتاب ز مهر افروخته، ص ۳۳