eitaa logo
رِسـانـه طَـریـقُ الْـحَـقْ🇵🇸
2.5هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
7.1هزار ویدیو
145 فایل
✨﷽✨ كانالي مملوّ از تكان دهنده‌ترين سخنان علمای اخلاق و عرفان (روشنگری) (کپی آزاد) تأسیس : ۲۷ / ۱ / ۱۳۹۷ ارتباط با ادمین کانال @Adel_khalatbari تبادل نداریم🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸صدای آشنا شنید!🔸 شما انسان ها را در کشور ما، ساواکی ها می دانید. دیگر از این بدتر که نیست. درست است؟ سازمان اطلاعات و امنیت شهر شیراز، من را با یک دسته اعلامیه گرفته بودند. رئیس ساواک به من فشار می آورد که بگو از چه کسی گرفتی؟ من را آوردند در یک اتاقی در اداره ی اطلاعات. یک مبلمان جالب داشت و این شعر سعدی را هم آنجا گذاشته بودند: هزار مرتبه سعدی تو را نصیحت کرد * که حرف محفل ما را به مجلسی نبری این آقای رضوان که ظاهراً الآن در حیات است گفت که دستبند را بیاور. دست‌هایم را از پشت بستند و کیسه‌ای از شن را هم به آن آویختند و مرا روی یک‌پا نگه داشتند و شکمم را نیشگون گرفتند. بعد هم شروع کرد این ماهیچه های شکم را نیشگون گرفتن. من نه به عنوان اینکه او بترسد، بلکه یک دفعه از زبانم در رفت و گفتم: «». به من گفت: «چی گفتی؟» گفتم: «خدایا؛ تو می بینی». یک دفعه به همکارش گفت: سطل را پایین بگذار. سطل را از دستم گرفتند. بعد به من گفت: پایت را بینداز. بعد گفت: دست بند او را باز کن. حالا ایستاده بودم آنجا. به آنها گفت: «بروید بیرون». آنها را بیرون کرد و درب را هم محکم زد. حالا من ماندم و خودِ او. یک دفعه این شلاقی که دستش بود را پرت کرد و خودش وِلُو شد روی آن مبل. بعد گفت: «ای تُف به این نانی که ما می خوریم». شنید؛ صدای فطرت. دیگر نتواست کارش را بکند و خدا می داند که در این دوره ی طولانی مبارزات، هر وقت ایشان شنید که برای من مشکلی ایجاد شده، کمک می کرد.