فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ شهادت نیستی نیست ، برای آبادانی ایران و رفاه مردم ما به رییس جمهوری نیاز داریم که شهید زندگی کند ... مراقب باشید که به چه کسی وکالت می دهید ...🇮🇷🧿🇮🇷
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
📸 ناصرالدین شاه سه ماه پیش از نخستین سفرش به اروپا طرز استفاده از قاشق چنگال را آموخت.
او گفته بود: نمی فهمد چطور کسی می تواند با ادوات غذا بخورد چون «مزه از انگشت ها شروع می شود
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ این شعر سعدى به صورت افقی و عمودی یک جور خوانده می شود:
ز چهره، افروخته، گل را، مشکن
افروخته، رخ مرو، تو دیگر، به چمن
گل را، تو دگر، مکن خجل، ای مه من
مشکن، به چمن، ای مه من، قدر سخن
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ سلطان محمود را در حالت گرسنگی بادنجان بورانی آوردند. خوشش آمد. گفت : بادنجان طعامی است خوش.
ندیمی در مدح بادنجان فصلی پرداخت.
سلطان ، چون سیر شد، گفت : بادنجان سخت مضر است.
ندیم باز در مضرت بادنجان مبالغتی تمام کرد.
سلطان گفت : ای مردک نه آن زمان که مدحش میگفتی نه حال که مضرتش باز میگویی؟!
ندیم پاسخ داد : من ندیم توام نه ندیم بادنجان. مرا چیزی باید گفت که تو را خوش آید نه بادنجان را.
پ ن : حکایت برخی ها
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ فرزند محمدعلی فروغی نقل می کند که در شهریور ۱۳۲۰، پس از بازگشت فروغی از دیدار رضا شاه، از پدر می پرسد که این بار رضاشاه با رضاشاهی که شما را در سال ۱۳۱۴ از نخست وزیری عزل کرد چه تفاوتی داشت؟
🔹فروغی می گوید آن موقع ما بحث می کردیم رضاشاه گوش می کرد و بعد تصمیم می گرفت. اما این بار شاه خودش حرف می زد، ما گوش می کردیم، خودش تصمیم می گرفت. درس تاریخ همین است؛ حکومت ها وقتی سقوط می کنند که گوش کردن را کنار می گذارند.
📸 فروغی، رضاشاه، استعفانامه رضاشاه به خط فروغی و امضای رضاشاه
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ در نخستین روزهای انقلاب، کمی پس از وقوع آشوبهای جدی در قم، شاه به یکی از دوستان خود گفت مادام که آمریکاییها از من حمایت میکنند میتوانیم هر چه میخواهیم بگوییم و هر کاری که میخواهیم بکنیم و مرا نمیتوان تکان داد
📗شکست شاهانه/ ماروین زونیس
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ فرودگاه مهرآباد تهران نام خودش رو از روستای مهرآباد گرفته.
🔹این املاک ابتدا حسینآباد نام داشت که به ناصرالدینشاه هدیه شد و بعد از مدتی جزو مهریه عصمتالدوله، دختر شاه درآمد و مهرآباد نام گرفت.
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ مصاحبه صدرالدین الهی با سید ضیاءالدین طباطبایی رییسالوزرای ۱۰۰ روزه ایران
🔹 الهی در بخشی از این گفت وگو از سید ضیا پرسید: «آقا راسته که میگن شما انگلیسی هستید؟»
🔸سید ضیاء پاسخ داد: «بله این طور میگویند. تاریخ ۳۰۰ ساله اخیر نشان داده و ثابت کرده که انسان در دوستی با انگلستان ضرر میکند اما دشمنی با انگلستان موجب محو آدمی میشود. من به عنوان یک آدم عاقل در تمام مدت زندگیم ضرر این دوستی را کشیدهام اما حاضر نشدم محو شوم.
🔸من در سرم بود که یک حکومت ملی مقتدر متکی به قدرت نظامی ملی به وجود بیاورم و خودم بشوم رئیسالوزراء، بشوم دیکتاتور.»
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ نامه ای بدون نقطه در زمان قاجار!
🔹یکی از شاهکارهای ادبی زبان پارسى ..
👈 نوشته ای که می خوانيد نامه ای است که "مرحوم ميرزا محمد الويری" به "مرحوم احمدخان امير حسيني سيف الممالک" فرمانده فوج قاهر خلج نوشته که شروع تا پايان نامه از حروف بی نقطه الفبا انتخاب و در نوع خود از شاهکارهاي ادب زبان پارسی به شمار مي آيد. انگيزه نامه و موضوع آن کمی در آمد و کثرت عائله و تنگی معيشت بوده است. اين نامه در زمان ناصرالدين شاه بوده.
✍ متن نامه :
🔹سر سلسله امرا را کردگار احد، امر و عمر سرمد دهاد. دعا گو محمد ساوه ای در کلک و مداد ساحرم و در علم و سواد ماهر. ملک الملوک کلامم و معلم مسائل حلال و حرام. در کل ممالک محروسه اسم و رسم دارم. در هر علم معلم و در هر اصل موسسم .در کلک عماد دومم در عالم، در علم و حکم مسلم کل امم سر سلسله اهل کمالم اما کو طالع کامکار و کو مرد کرم؟ دلمرده آلام دهرم. کوه کوه دردها در دل دارم. مدام در دام وام، و علي الدوام در ورطه آلام دهرم هر سحر و مسا در واهمه و وسواس که مداح که گردم و کرا واسطه کار آرم که مهامم را اصلاح دهد و دو سه ماهم آسوده دارد. مکرر داد کمال دادم و در هر مورد مدح معرکه ها کردم. همه گوهر همه در، همه لاله همه گل، همه عطار روح همه سرور دل، اما لال را مکالمه و کررا سامعه و کور را مطالعه آمد. همه را طلا سوده در محک ادراک آورده احساس مس کردم و لامساس گو آمدم. اما علامه دهرم، ملولم و محسود و عوام کالحمار محمود و مسرور … لا اله الا الله وحده وحده دلا در گله مسدود دار در همه حال که کارهای همه عکس مدعا آمد علاوه همه دردها و سرآمد کل معرکه ها عروس مهر در آرامگاه حمل در آمد. عالم و عام لام و کرام، صالح و طالح، صادر و وارد، کودک و سالدار، گدا و مالدار، همه در اصلاح اهل و اولاد و هر کس هر هوس در معامله و سودا دارد آماده و اطعمه و هر سماط گرد آورده، حلوا و کاک، سرکه و ساک، کره و عسل، سمک و حمل، گرمک و کاهو، دلمه و کوکو، امرود و آلو، الي کلم کدو، همه در راه، مکر دعاگو که در کل محرومم و در حکم کاالمعدوم. اگر موهوم و معلول معدل سه صاع و دو درم ارده گردد حامد و مسرورم. مگر کرم سر کار اعلي که سرالولد و سرالوالد در او طلوع کرده و دادرس آمده، درد ها دوا، وامها ادا و کامها روا گردد . . .
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ ۲۱ خرداد سالروز عملیات فرمانده کل قوا
🔹این حمله ساعت ۳ و ۳۰ دقیقه بامداد ۲۱ خرداد سال ۱۳۶۰ درجبهه جنوب ومنطقه دارخوین توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انجام شد و ارتش جمهوری اسلامی پشتیبانی و پدافند را به عهده داشت.
نیروها به پیشنهاد شهید محمود پهلوان نژاد به مدت ۴ ماه بدون سر و صدا و جلب توجه دشمن و در نزدیکی نیروهای عراق، شبانه یک کانال به طول ۱۳۰۰ متر و به شکل «T» حفر کردند که انتهای آن وارد میدان مین در جلوی خاکریز دشمن شده بود.
این عملیات، آزمایشی برای عملیات بزرگ ثامن الائمه(ع) بود.
در این حمله با ۳ کیلومتر پیشروی، مواضع محکم و مهم دشمن در این جناح به تصرف درآمد و دست کم ۳۲ دستگاه تانک و نفربر منهدم،و تعداد ۱۴۹۶ تن از نیروهای دشمن کشته، زخمی و اسیر شدند.
در این پیروزی ۱۲۰ تن از برادران سپاهی که اکثر آنها از اصفهان بودند به شهادت رسیدند.
🔸فرماندهیسه محور اصلی آن را شهیدان منصور موحدی- پهلوان نژاد و رضا رضایی بعهده داشتند.
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ خلبان حسین لشگری، سید الاسری
🔹 درست ۴ روز از قبل از حمله سراسری عراق به خاک ایران، زمانیکه برای بمباران صف تانک های عراقی پشت مرز پرواز کرده بود، جنگنده اش مورد اصابت قرار گرفت او ۱۶ سال در سلول های انفرادی رژیم بعث شبش صبح شد.
خلبان شهید حسین لشکری ۱۸ سال از عمر با برکتش را اسیر چنگال رژیم بعث بود!
🔸۱۸ سال اسارت، ۶۴۱۰ روز اسارت یعنی حسین لشکری!
🔸حسین لشکری از سوی مقام معظم رهبری مفتخر به لقب سیدالاسرا شده بود
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ باجگیری انگلیسیها
🔹اسداله علم در خصوص باجگیری انگلیسیها از ایران مینویسد:
👈 قراردادی که برای تعدادی از ساختمانهای مسکونی نظامی با یک شرکت انگلیسی توافق کردهایم چیزی از دزدی سرگردنه کم ندارد. اشاره کردم آنها در عمل 600 میلیون دلار از پیشنهادات رقبا بیشتر میخواهند
🔸 انتظار داشتم شاه دستور توقف آن را بدهد، اما با اینکه به دقت به حرفهای من گوش داد اظهارنظری نکرد ... شاید خیال دارد از طریق دولت عمل کند و یا شاید هم آن را به عنوان باجی تلقی میکند که باید به انگلیسیها داد تا آنها را ترغیب کند نفت بیشتری از ما بخرند
📗گفتگوهای من با شاه/اسدالله علم
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ در کتاب خداوند الموت نوشته ی "پل آمیر" که به سرگذشت جامعه ی حشاشین می پردازد آمده :
🔹با ورود طاعون به ممالک ایران حسن صباح دستور داد که تمام شعب حشاشین به حالت قرنطینه در آیند و هیچ کس حق ورود یا خروج از شعب را ندارد و تمامی بیمارستان های تمامی شعب در حالت آماده باش باشند و جهت پیشگیری از پیشرفته ترین دارو های آن زمان از جمله شیره ی بید و شیره ی تریاک استفاده میکردند و نظافت را به حداکثر رسانیدند و این باعث شد که حتی یک نفر در شعب حشاشین مبتلا به طاعون نشود . جالب است بدانید که الموتیان بجای استفاده از طب اسلامی ، از علم روز زمانه ی خود استفاده می کردند و دارای بیمارستان های بسیار بزرگ با تعداد زیادی پزشک و پرستار بودند.
📗 خداوند الموت / نوشته ی پل آمیر
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
56.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 صدام در درون اتاق بازجویی چه می گفت؟
✍ صدام حسین، دیکتاتور سابق عراق، اندکی پس از دستگیری در دسامبر ۲۰۰۳، توسط مأموران FBI بازجویی شد
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ این تصویر یه گله گوسفنده که میخوان از طویله خارج بشن اطراف طویله هیچ فنسی وجود نداره ولی گوسفند ها طبق عادت می خوان که از در خارج بشن ...
پ ن : عادت میتونه یه زندان فکری بسازه! مثل عادت به بردگی ...
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍خری و اشتری بدور از آبادی بطور آزادانه باهم زندگی می کردند.
نیمه شبی در حال چریدن علف ، حواسشان نبود که ناگهان وارد آبادی انسانها شدند.
شتر چون متوجه خطر گرديد رو به خر کرد و گفت :
ای خر خواهش می کنم سکوت اختیار کن تا از معرکه دور شویم و مبادا انسانها به حضورمان پی ببرند!
خر گفت : اتفاقا درست همین ساعت ، عادت نعره سر دادن من است.
شتر التماس کرد که امشب نعره کردن را بی خیال گردد تا مبادا بدست انسانها بیافتند.
خر گفت : متأسفم دوست عزیز! من عادت دارم همین ساعت نعره کنم و خودت می دانی ترک عادت موجب مرض است و هلاکت جان!
پس خر بی محابا نعره های دلخراش بر می داشت.
🔹از قضا کاروانی که در آن موقع از آن آبادی می گذشت، متوجه حضور آنان گرديدند و آدمیان هر دو را گرفته و در صف چارپايان بارکش گذاشتند.
صبح روز بعد در مسیر راه ، آبی عمیق پیش آمد که عبور از آن برای خر میسر نبود. پس خر را بر شتر نشانيده و شتر را به آب راندند.
چون شتر به میان عمق آب رسید شروع به پایکوبی و رقصیدن نمود.
خر گفت : ای شتر چه می کنی؟ نکن رفیق وگرنه می افتم و غرق می شوم.
شتر گفت : خر جان، من عادت دارم در آب برقصم.!!
ترک عادت هم موجب مرض و هلاکت است!
خر بیچاره هرچه التماس کرد اما شتر وقعی ننهاد.
🔸خر گفت تو دیگر چه رفیقی هستی؟!
شتر گفت : چنانکه دیشب نوبت آواز بهنگام خر بود! امروز زمان رقص ناساز اشتر است!
شتر با جنبشی دیگر خر را از پشت بينداخت و در آب غرق ساخت و با خود گفت :
👈رفاقت با خر نادان ، عاقبتی غیر از این نخواهد داشت. هم خود را هلاک کرد و هم مرا به بند کشيد!
📗 امثال و حکم/ دهخدا
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ بخشی از اعلامیه دولت رضاشاه بعد از تاجگذاری او که پس از کودتای 1299 و سقوط دولت قاجار و رفتن احمدشاه پخش شد:
🔹هر كاسب ، بجز نانوا و كله پز و حمامى، بايد دكان خود را اول آفتاب باز، و اول غروب تعطيل كند.
•هر نانوا،مكلف است براى نان ها كه از تنور بيرون مى آيد، سكوى آجرى بسازد.
هر خوراكى فروش ، اعم از نانوا و قصاب و كله پز و آبگوشتى و كبابى و يخنى پز و فرنى پز بايد كف دكان خود را آجر فرش كند.
سگ هاى خانگى بايد قلاده شده زنجير داشته باشند.
كبوتر بازى اكيدا قدغن است
سر بريدن حيوانات،امثال گوسفند و مرغ و خروس در انظار و ملا عام بكلى ممنوع است.
مصرف ترياک و شيره در انظار و قهوه خانه ها ممنوع.
هيچ كس از اهالى حق ندارد در معابر به قضاى حاجت بپردازد.
قداره كشى و نزاع و عربده كشى و حمل كارد چاقو، قمه و قداره، موجب مجازات سنگين است.
نابينايان بايد بازو بند از پارچه زرد و عصا در دست داشته باشند.
معركه گيرى، مار گيرى، تلكه گيرى، گدايى، كلاشى، رمالى، دعا نويسى و ولگردى ممنوع.
آب خزينه هاى حمام بايد همه هفته تعويض شود.
📗تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم/جعفر شهری
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ّ یکی از خان های بختیاری هر روز که فرزندانش را به مدرسه میفرستاد، خدمتکار خانه به نام ابوالقاسم را با فرزندانش میفرستاد تا مراقب آنها باشد. ابوالقاسم هر روز فرزندان خان را به مدرسه می برد و همان جا می ماند تا مدرسه تعطیل میشد و دوباره آنها را به منزل می برد. دبیرستانی که فرزندان خان در آن تحصیل می کردند یک کالج آمریکایی (دبیرستان البرز) بود که مدیریت آن بر عهده دکتر جردن بود.
دکتر جردن قوانین خاصی وضع کرده بود. مثلا برای دروغ، ده شاهی کفاره تعیین کرده بود. اگر در جیب کسی سیگار پیدا میشد یک تومان جریمه داشت! میگفت "سیگار لوله بی مصرفی است که یک سر آن آتش و سر دیگر آن احمقی است! القصه.. دکتر جردن از پنجره دفتر کارش میدید که هر روز جوانی قوی هیکل، چند دانش آموز را به مدرسه می آورد. یک روز که ابوالقاسم در شکستن و انبار کردن چوب به خدمتگذار مدرسه کمک کرد، دکتر جردن از کار ابوالقاسم خوشش آمد و او را به دفتر فرا خواند و از او پرسید که چرا ادامه تحصیل نمیدهد؟ ابوالقاسم گفت چون سنم بالا رفته و پول کافی برای تحصیل ندارم و با داشتن سه فرزند قادر به انجام دادن این کار نیستم.
🔹دکتر جردن با شنیدن این حرفها، پذیرفت که خودش شخصا، آموزش او را در زمانی که باید منتظر بچه های خان باشد بر عهده بگیرد! او بعلت استعداد بالا ظرف چند سال موفق به اخذ دیپلم شد و با کمک دکتر جردن برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و سرانجام در سن ۵۵ سالگی مدرک دکترای پزشکی خود را از دانشگاه نیویورک گرفت.
دکتر ابوالقاسم بختیار، اولین پزشک ایرانی است که تا سن ۳۹ سالگی تحصیلات ابتدایی داشت!! جالب اینکه فرزندان اون نیز پزشک شدند!
دکتر ساموئل مارتین جردن معلم آمریکایی از سال ۱۸۹۹ تا ۱۹۴۰ م ریاست کالج آمریکایی را در تهران بر عهده داشت. او ايران را وطن دوم خود می ناميد و همواره از آن به نيكی ياد میكرد. جردن به دانش آموزانش میگفت من میلیونر هستم زیرا هزارها فرزند دارم که هر کدام برای من، برای ایران و برای دنیا میلیونها ارزش دارند. به پاس خدمات بی حد این مرد بزرگ، خیابانی در تهران بنام خیابان جردن برای بزرگداشت و زنده نگاه داشتن نام او نامگذاری شد.
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ آمیتاب باچان (بازیگر بالیوود) می گوید:
🔹در اوج حرفه ام یک بار با طیاره سفر می کردم مسافر پهلویم آقای سالخورده ای بود که دریشی ساده پوشیده بود. به نظر می رسید طبقه متوسط و تحصیلکرده است.
مسافران دیگر به طرفم نگاه میکردند میدانستند کی هستم، اما این آقا به نظر می رسید که از حضور من بی اعتنا است. مصروف روزنامه خواندن بود. گاهی از پنجره بیرون را نگاه می کرد، چای که به ما خدمه طیاره آورده بود، بی سر و صدا جرعه جرعه مینوشید.
🔸در تلاش برای گفتگو با او، لبخند زدم. آن مرد مودبانه لبخند زد و گفت : سلام
حرف زدیم و موضوع سینما و فیلم را مطرح کردم و پرسیدم: آیا شما فیلم می بینید؟
پاسخ داد : خیلی کم. من یکی را خیلی سال پیش دیدم.
برایش گفتم در صنعت فیلم کار می کنم.
مرد پاسخ داد:
اوه، بسیار خوب. چیکار می کنی؟
جواب دادم:
من یک بازیگرم
مرد سر تکان داد : اوه عالی!
وقتی طیاره نشست کرد دست دراز کردم گفتم : سفر با تو خوب بود. راستی، اسم من آمیتاب باچان است!
مرد دست من را تکان داد و لبخند زد: ممنون... از آشنایی با شما خوشحالم... من جی هستم. آر. دی. تاتا!
(آقای تاتا یک صنعتگر میلیاردر است که صاحب گروه شرکت های تاتا است).
👈آن روز یاد گرفتم که هر چقدر هم که فکر کنی بزرگ باشی همیشه یکی بزرگتر از خودت هست، متواضع باشید هزینه ندارد.
اخلاق بزرگتر از دانش است. چون در زندگی موقعیت های زیادی وجود دارد که دانش در آن شکست می خورد، اما رفتار خوب تقریبا می تواند از پسش برآید!
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍داستان تلخ اما واقعی از طهران قدیم
🔹میرزا خلیل خان ثقفی - پزشک دربار - در خاطرات خود از اوضاع حاکم بر تهران می گوید که نشان دهنده عمق فاجعه در پایتخت است:
👈 از يكی از گذرگاه های تهران عبور می كردم. به بازارچه ای رسيدم كه در آنجا دكان دمپختپزی بود. رو به روی آن دكان، دو نفر زن پشت به ديوار ايستاده بودند. يکی از آنها پيرزنی بود صغيرالجثه و ديگری زنی جوان و بلندقامت. پيرزن كه صورتش باز بود و كاسه گلينی در دست داشت، گريه كنان گفت : ای آقا، به من و اين دختر بدبختم رحم كنيد ، یک چارک از اين دمپخت خريده و به ما بدهيد، مدتی است كه هيچ كدام غذا نخورده ايم و نزدیک است از گرسنگی هلاک شويم.
🔸گفتم : قيمت یک چارک دمپخت چقدر است تا هر قدر پولش شد، بدهم خودتان بخريد. گفتند: نه آقا، شما بخريد و به ما بدهيد چون ما زن هستيم، فروشنده ممكن است دمپخت را كم كشيده و ما متضرر شویم. یک چارک دمپخت خريده و در كاسه آنها ريختم. همان جا مشغول خوردن شدند و به طوری سريع اين كار را انجام دادند كه من هنوز فكر خود را درباره وضع آنها تمام نكرده بودم، ديدم كه دمپخت را تمام كردند. گفتم: اگر سير نشده ايد یک چارک ديگر برايتان بخرم، گفتند : آری بخريد و مرحمت كنيد، خداوند به شما اجر خير بدهد و سايه تان را از سر اهل و عيالتان كم نكند.
🔸از آنجا گذشتم و رسيدم به گذرِ تقی خان. در گذر تقي خان یک دكان شيربرنج فروشی بود. در روي بساط یک مجموعه بزرگ شيربرنج بود كه تقريباَ ثلثی از آن فروخته شد و یک كاسه شيره با بشقابهای خالی و چند عدد قاشق نيز در روي بساط گذاشته بودند. من از وسط كوچه رو به بالا حركت می كردم و نزدیک بود به دكان برسم كه ناگهان در طرف مقابلم چشمم به دختری افتاد كه در كنار ديواری ايستاده و چشم به من دوخته بود.
🔸دفعتاَ نگاهش از سوی من برگشت و به بساط شيربرنج فروشی افتاد. آن دختر، شش، هفت سال بيشتر نداشت. لباسها و چادرش پاره پاره بود و چشمان و ابروانش سياه و با وصف آن اندام لاغر و چهره زرد كه تقريباَ به رنگ كاه درآمده بود بسيار خوشگل و زيبا بود. همين كه نگاهش به شيربرنج افتاد لرزشي بسيار شديد در تمام اندامش پديدار گشت و دستهای خود را به حال التماس به جانب من و دكان شيربرنج فروشی كه هر دو در یک امتداد قرار گرفته بوديم دراز كرد. خواست اشاره كنان چيزی بگويد اما قوت و طاقتش تمام شد و در حالی كه صدای نامفهومی شبيه به ناله از سينه اش بيرون آمده، به روی زمين افتاد و ضعف كرد. من فوراَ به صاحب دكان دستور دادم كه یک بشقاب شيربرنج كه رويش شيره هم ريخته بود آورده و چند قاشقی به آن دختر خورانديم. پس از اينكه اندکی حالش به جا آمد و توانست حرف بزند.
گفت : ديگر نمی خورم، باقی اين شيربرنج را بدهيد ببرم برای مادرم تا او بخورد و مثل پدرم از گرسنگی نميرد.
🔹در زمان قحطی، شکل همه عوض شده و مردم دیگر به انسان شباهتی نداشتند. همه با چشمانی گود افتاده چهار دست و پا می خزیدند و علف و ریشه درختان را می خوردند. هر چه از جاندار و بی جان در دسترس بود به غذای مردم تبدیل شده بود. سگ، گربه، کلاغ، موش، خر و...
📗هزار و یک حکایت/ خلیل ثقفی
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ به عقیده خیام هر کس که در این دنیا بتواند شاد زندگی کند و از زندگیاش لذت ببرد، بهطور حتم بعد از مرگش نیز در بهشت خواهد بود. زیرا کسی که زندگی شادی داشته باشد به طور طبیعی نه به کسی ظلم میکند و نه تفکرات منفی نسبت به دیگران دارد. پس دنیا و آخرتش برای او بهشت خواهد بود. بنابراین نباید زندگی را به خود سخت گرفت و به خود وعده فردایی بهتر داد.
گردون نگری ز قد فرسوده ماست
جیحون اثری ز اشک آلوده ماست
دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست
فردوس دمی ز وقت آسوده ماست
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍حکایتی از مولانا/ مردی که در اتاقش را قفل می زد
🔹می گویند که ایاز غلام سلطان محمد غزنوی ، در آغاز چوپان بود و با گذشت زمان ، در دربار پادشاه صاحب منصب شد. او اتاقی داشت که هر روز صبح به آن سر می زد و وقت خروج بر در اتاق قفلی محکم می زد تا این که درباری ها گمان کردند ایاز گنجی در اتاق پنهان کرده است و موضوع را از سر حسادت به گوش شاه رساندند
🔸پادشاه دستور داد وقتی غلام در اتاقش نیست در را باز کنند و گنج نهان را به محضر شاه بیاورند. به این ترتیب 30 نفر از بدخواهان به اتاق ایاز ریختند و قفل را شکستند و هرچه گشتند چیزی نیافتند جز یک چارق کهنه و یک دست لباس مندرس که به دیوار آویخته شده بود
🔸به این ترتیب دست خالی پیش شاه برگشتند و آنوقت سلطان به خنده افتاد که « ایاز مردی درستکار است . آن لباس های مندرس مربوط به دوره چوپانی اوست و آنها در اتاقش آویخته است تا روزگار فقر و سختی اش را به یاد داشته باشد و به رفاه امروزش غره نشود
🔸هدف مولانا داستان ایاز، این است که مخاطب هایش در هر جایگاهی که هستند همیشه پوستین کهنه روزگار سختی را برای خودشان نگه دارند تا قدرت، آنها را مغرور و غافل نکند.
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ وقتی شاه عباس ناجی زرتشتیان کرمان می شود
🔹در سال ۱۰۱۵ هجری قمری که گنجعلی خان والی کرمان بود عده ای از زرتشـتیان در یکی از ساختمانهای شهر به بیگاری گماشته شده بودند و سرکارگر این گروه آنها را آزار می داد، بر اثر کشمکشی که بوجود آمد این سرکارگر کشته شد و مسلمانان در این مـوردکه چه عکس العملی باید در برابر زرتشتی ان انجام بدهند از مفتی [عـالم] شهر فتوا خواستند و او چنین فتوا داد : دست تا آرنج در شیره فرو کنند و در داخل ارزن فرو برند به تعداد ارزنی که بدست چسبیده از افراد زرتشتی بکشند تـا خون بهـاي مسلم باشد .
🔸به او گفتند شمار زرتشتیان کرمان به آن عدد نمی رسد او فتوای خـود را تعدیل کرد و گفت : هر مقدار و اندازه که دیدند بکشند. ولی شاه عباس که در این دوران در کرمان به سر می برد بعد بررسی دستور آسایش زرتشتیان را صادر کرد و به همین سبب است که اقلیت زرتشتی در اورمزد دی ماه یعنی اولین روز دی مـاه یزدگردی طی مراسمی آش و حلوا می پزند و به یاد روزی که شاه عباس دست ستم مغ کشی را از سر آنان کوتاه کرد آن را خیرات عباسی می نامند.
📗باسـتانی پـاریزی/ ۱۳۶۲ / ۲۹۷، ۳۰۱
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ وقتی که الاغ شدم!
🔹 تابستان سال ۱۳۸۹ بود. در حال رانندگی بودم حواسم نبود. یه دفعه یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت هی الاغ حواست کجاست. همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمز ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم. شیشههای هر دو تامون پائین بود.
🔸یواشکی از کنار چشماش به من نگاه می کرد. منم مستقیم بهش نگاه می کردم. گفتم، آقا میدونستی الاغ ماده هست و خرها، نر هستند. تو باید به من میگفتی خر. دوم اینکه اگه من الاغم، حتما تو هم حضرت سلیمان هستی چون الان داری زبان الاغها رو میفهمی که باهات صحبت میکنم. سوم اینکه اصلا حواسم به تو نبود تو عالم خودم بودم...
🔹یک لبخندی زد و سه بار گفت معذرت می خوام. منم تو ماشین شکلات داشتم براش پرت کردم تو ماشینش. با اشاره اون، هر دو تا کناری ایستادیم و الان که با هم دوستیم یادمون نمیره که یک الاغ ما رو با هم آشنا کرد.
👈 این ماجرا می خواد بگه که کلمه ای در زبان انگلیسی هست به نام reactive یعنی واکنش و کلمه دیگری هست به نام creative یعنی خلاقیت.
[اگر دقت کنیم با جابجایی حرف c یک واکنش تبدیل میشه به یک خلاقیت.]
👈 یعنی می شد این موضوع تبدیل بشه به یک دعوای خیابانی که آخرش هم منجر می شد به آشتی. هم وقتمون رو می گرفت هم هزینه ساز بود.
🔹پدرم می گفت: وقتی آخرش تو کلانتری با هم آشتی می کنیم چرا الان آشتی نکنیم.میلیونها انسان در جنگ جهانی دوم کشته شدن ولی امروز کل اروپا هوای هم رو دارن و متحد هستند.
👌نگاه راهبردی
۱- آخر هر جنگی صلحه.
۲- عاقل کسی است که از تهدید فرصت می سازه، ما هر دو تامون عاقل بودیم.
۳- فحش دادن دلیل کسانی است که حق با آنها نیست.
۴- وقتی کسی عصبانیت میکنه یعنی تونسته بر تو چیره بشه.
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ از شاپور دوم تا بهرام گور، سایه ترور بر سر دربار
🔹اقتدارگرایی شاپور دوم تسلط اشراف بر امور مملکت را به حداقل ممکن رساند و همین امر باعث خشم و سرکشی آنان شد.
به گفته طبری این اشراف گروهی موسوم به قاتلان شرور تشکیل دادند و دوره ای پر از وحشت و ترور برای جانشینان شاپور دوم رقم زدند.
شاپور سوم نخستین قربانی بود که در یکی از روزهایی که زیر سایبان نشسته بود، شخصی که توسط اشراف اجیر شده بود، باعث میشود تا سایبان بر روی او سقوط کند و جانش را از دست بدهد.
بهرام چهارم نیز در جریان یک لشکرکشی بر اثر ضرب تیر خودی از جانب یکی دیگر از اجیر شدگان به قتل رسید.
یزدگرد اول که سرنوشت پدر و برادرش را دیده بود سعی داشت با اقتدار بیشتری اشراف را کنترل کند اما او نیز در هیرکانیا به دور از پایتخت توسط قاتلان شرور کشته شد.
اشراف زادگان به خیال از سر راه برداشتن تمام موانع، خسرو زورستان را به عنوان دست نشانده بر تخت نشاندند اما شاهزاده بهرام گور از حیره به تیسفون لشکر کشید و مقتدرانه بر تخت نشست تا دوره وحشت و ترور به پایان برسد.
📗تاریخ تحولات سیاسی ساسانیان
/ شهرام جلیلیان
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3