✍ ورود برق به ایران
🔹 ورود کارخانه برق به ایران با کوشش بازرگان خوشنام اصفهانی حاجحسن امینالضرب در زمان ناصرالدین شاه قاجار انجام شداو که با شاه قاجار نزدیکی داشت، در سفری به روسیه به همراه موکب شاهانه، در رخدادی که بیشتر به افسانه و داستان شبیه میماند، کارخانه برق را با خود به کشور آورد؛ اقدامی که با شگفتی پایتختنشینان و واکنشهایی شگفت روبهرو شد .جعفر شهری در کتاب «تهران قدیم» دراینباره چنین روایت کرده است «باری کارخانه امینالضرب از عجایبی بود که تا سالها موجب حیرت و تماشای مردم شهر شده بود. هر غروب به تماشایش میرفتند و مدتها به شگفتیش لب به دندان میگزیدند و لاحول میگفتند.
🔘 کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ آب وهوای آلوده تهران در عهد قاجار
🔹 کلود آنه روزنامهنگار فرانسوی در سفر به تهران از وضعیت هوای این شهر متعجب شده و در گزارشی درباره آلودگی هوای تهران نوشته است: «قطار شترها و قاطرها گرد و خاک به هوا بلند کرده... صفوف سربازها نیز ابر ضخیمی از خاک نرم و غبارمانند را به هوا فرستاده و هزاران هزار نفر انسان هم در خیابانهای بدون سنگفرش و پوشش، پا به زمین کشیدهاند
🔸بدینترتیب در این ماههای گرم، گرد و غبار چهره شهر را میپوشاند. چشمها به اشکریزی، دندانها به غرچغروچ، گلوها به خرخر و سینهها به سرفه میافتد... تهران با اینکه دارای منابع آب بسیار خوبی است ولی یکی از غبارآلودترین شهرهای جهان است...»
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ روایتی زنانه از ترور ناصرالدین شاه بقلم تاج السلطنه
🔹این روز شوم که در بدبختی سرنگون شدم، تازه در حرمسرا یاد گرفته بودند که با دوا ابروی خود را سیاه میکردند.... صبح آن روز، بی خبر از این اتفاق، منِ بدبخت، مقدار زیادی دوا به ابرویم مالیده بودم....
🔸پس از اینکه سروصدا بلند شد، من هم دویدم و داخل جمعیت شدم، این طرف و آن طرف سرگردان میدویدم. این دوا فوقالعاده ابروهایم را سیاه کرده بود.... با آن حال اضطراب که سرگردان و هراسان بودم و نمیدانستم پدرم مرده است یا زنده، ناگهان کشیدهای به صورتم خورد... به عقب نگاه کردم که ببینم کی به من سیلی زده؛ کشیده دیگری خوردم . صدای مادرم را شنیدم که با کلمات درشت و درهم میگوید: امروز روزی بود که تو ابروی خودت را سیاه کنی، آن هم به این شکل ؟...
🔸من به منزل آمدم، دراین سر وصدا و نالههای عجیب نشستم گریهکنان با روغن سرکه شروع به پاک کردن سیاهی ابروهایم کردم اما پاک نشد. پس دست بکار شدم و تمام ابرویم را از ته تراشیده و پاک پاک کردم و به شکل عجیب و مضحکی درامدم. بعد دومرتبه دویده، خود را داخل جماعت کردم که بفهمم پدر عزیزم زنده است یا مرده.»
📗 خاطرات تاج السلطنه با تلخیص
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ ریشه ی ضرب المثل خدا از سلطان محمود بزرگتر است .
🔹روزی سلطان محمود بر لب ایوان بارگاه خود قدم میزد. چشمش به زن مرد نجاری افتاد. سخت عاشق زن شد و بیقرار از وزیرش راه چاره خواست. وزیر که خیلی زیرک بود گفت: اگر شاه این راز را فاش کند، یا بخواهد علنی نجار را بکشد، خیلی بد میشود. چه خوب است به نجار ایراد بگیریم و به او بگوییم در مدت یک شبانهروز باید برای ما یک بار از چوب بتراشی.
اگر از یک بار یک سیر هم کم باشد تو را بدون چون و چرا میکشیم.
🔸 سلطان محمود به هوش وزیر آفرین گفت و او را مأمور این کار کرد. وزیر به خانه نجار رفت و امر سلطان را به او حالی کرد و گفت: تا فردا باید یک بار جو از چوب بتراشد و تحویل دهد. نجار بیچاره که از همه جا بیخبر بود و نمیدانست سلطان محمود میخواهد با این بهانه او را دنبال نخود سیاه بفرستد، نزدیک بود از ترس قالب تهی کند.
با ترس و وحشت آمد و قضیه را به زنش گفت و کمک فکری برای چاره این کار خواست. زن نجار خیلی دانا و هشیار و عفیفه و پاکدامن بود، به اصل مطلب پی برد و به شوهرش گفت: چرا خودت را باختهای، ترس مکن، خدا از سلطان محمود بزرگتر است.
🔹ولی مرد از ترس آرام نمیگرفت. تا اینکه صبح شد و نجار فقط به اندازه یک مشت جو از چوب تراشیده بود. با زنش وداع کرد و گفت: الان غلامان شاه میآیند و مرا میبرند و به چوبه دار میکشند.
زن باز هم گفت: نترس، خدا از سلطان محمود، بزرگتر است. در این گفتوگو بودند که دیدند در خانه زده شد. رنگ از صورت نجار پرید و نزدیک بود از ترس روح از تنش پرواز کند. به زنش گفت: من قادر نیستم تو برو جواب آنها را بده. زن رفت در را باز کرد دید نوکران سلطان هستند. بیچاره خیال کرد برای بردن بار جو یا شوهرش آمدهاند. پرسید: با کی کار دارید؟ گفتند: میخواهیم شوهرت را ببریم برای سلطان محمود که مرده است تابوت درست کند. زن با خوشحالی برگشت و به شوهرش گفت که سلطان محمود مرده. نگفتم نترس، خدا از سطان محمود بزرگتر است.
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ هفت قانون طلایی NLP برای موفقیت :
۱- قانون اعتقادات
به هر چیز که اعتقاد داشته باشید چه درست چه نادرست، بر قسمت نیمه هوشیار ذهن تأثیر میگذارد و با دقتی حیرت آور به عینیت در میآید. هر امر باید ابتدا در قالب اعتقاد درآید تا به آن عمل شود.
۲- قانون انتظارات
هر آنچه که انتظارش را میکشید به سرتان میآید. مثلاً اگر انتظار یک زندگی خوب و موفق را میکشید، همان را خواهید داشت و برعکس. پس اگر هر عملی که انجام دهید از آن انتظار مثبت داشته باشید، نتیجه مثبت خواهید گرفت. حتماً تأثیر این قانون را در زندگی روزمره زیاد دیدهاید.
۳- قانون جاذبه
منفیها، منفیها را جذب میکنند و مثبت ها، مثبتها را. افراد با ذهنیت منفی، اشخاص منفی را جذب میکنند و برعکس، افراد با ذهنیت مثبت، اشخاص پر انرژی و مثبتاندیش را.
۴- قانون جانشینی
ذهن نیمههوشیار در یک لحظه میتواند فقط به یک وجه از قضیه فکر کند (مثبت یا منفی). یعنی زمانی که میخواهیم به جنبه مثبت کاری فکر کنیم قادر نیستیم در همان لحظه جوانب منفی آن را هم بسنجیم. مگر آنکه جنبه منفی جانشین وجه مثبت شود.
۵- قانون کارما
آدمی تنها آنچه را که میدهد باز میستاند. بازی زندگی، بازی بومرنگ هاست. پندار و کردار و گفتار انسان دیر یا زود با دقتی حیرت انگیز به خود او باز میگردد.
کارما واژهای است سانسکریت به معنای «بازگشت». آنچه که آدمی بکارد، همان را درو خواهد کرد. بسیاری از مردم از این واقعیت غافلند که هدیه دادن نوعی سرمایه گذاری است و اندوختن از سر حرص و احتکار جز تنگدستی عاقبتی ندارد.
۶- قانون بخشایش
این قانون میگوید خطاهای خود و دیگران را فراموش کنید و ببخشید. فراموش کردن خطاهای خود این حسن را دارد که تصویر ذهنی شخص از خود، مخدوش نمیشود. هر اندیشهی خشک و محدودکنندهای مثل مقصر دانستن خود، یا کینه و ناراحتی داشتن از دیگران بر ذهن نیمههوشیار اثر گذاشته، مانع پیشرفت میشود.
۷- قانون پرهیز از تردید و هراس
جز تردید و هراس هیچ چیز نمیتواند میان انسان و آرمانهایش فاصله ایجاد کند. اگر انسان بدون دلهره، برای تحقق آرزوهایش تلاش کند، بیدرنگ برآورده خواهد شد. ترس، دشمن بزرگ بشر است. ترس از تنگدستی، ترس از بدبختی، ترس از شکست، ترس از بیماری، ترس از دست دادن و …
📗قدرت شگرف دروند/ آنتونی رابینز
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ روایتی زنانه از ترور ناصرالدین شاه بقلم تاج السلطنه
🔹این روز شوم که در بدبختی سرنگون شدم، تازه در حرمسرا یاد گرفته بودند که با دوا ابروی خود را سیاه میکردند.... صبح آن روز، بی خبر از این اتفاق، منِ بدبخت، مقدار زیادی دوا به ابرویم مالیده بودم....
🔸پس از اینکه سروصدا بلند شد، من هم دویدم و داخل جمعیت شدم، این طرف و آن طرف سرگردان میدویدم. این دوا فوقالعاده ابروهایم را سیاه کرده بود.... با آن حال اضطراب که سرگردان و هراسان بودم و نمیدانستم پدرم مرده است یا زنده، ناگهان کشیدهای به صورتم خورد... به عقب نگاه کردم که ببینم کی به من سیلی زده؛ کشیده دیگری خوردم . صدای مادرم را شنیدم که با کلمات درشت و درهم میگوید: امروز روزی بود که تو ابروی خودت را سیاه کنی، آن هم به این شکل ؟...
🔸من به منزل آمدم، دراین سر وصدا و نالههای عجیب نشستم گریهکنان با روغن سرکه شروع به پاک کردن سیاهی ابروهایم کردم اما پاک نشد. پس دست بکار شدم و تمام ابرویم را از ته تراشیده و پاک پاک کردم و به شکل عجیب و مضحکی درامدم. بعد دومرتبه دویده، خود را داخل جماعت کردم که بفهمم پدر عزیزم زنده است یا مرده.»
📗خاطرات تاج السلطنه با اندکی تلخیص
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ در اروپای قرون وسطی، اصولاً ساختمانی با عنوان سرویس بهداشتی، وجود نداشت!
👈 ویل دورانت در جلد چهارم «تاریخ تمدن» خود در این باره می نویسد:
🔹«... در قرون سیزدهم و پس از آن، پاریسیها، ظرفهای حاوی ادرار و مدفوع خود را آزادانه از فراز پنجرهها به داخل معابر میریختند و تنها تامینی که عابر بیچاره داشت اخطار صاحب خانه بود، که به صدای بلند میگفت: خیس نشوی! مردم در خانهها و از بالای خانهها ادرار میکردند. حتی کاخ «ورسای» آلوده به کثافات انسانی بود. پس از بروز طاعون در سال 1531 به موجب فرمان ویژهای به همه مالکان و خانه داران پاریسی اخطار شد که برای هر خانهای مستراح احداث نمایند؛ ولی بیشتر مردم نپذیرفتند..»
🔸در پاریسی که قرن ۱۷میلادی ،آن را عروس شهرهای اروپایی مینامیدند، تا سال 1300 میلادی، مستراح هنوز جزو وسایل لوکس محسوب میشد وفقط در قصر یا منزل فئودال ها وجود داشت.
📗 تاریخ تمدن /ویل دورانت ج ۴
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
✍ اولین تلگرافی که در ایران مخابره شد
🔹«منت خدای را عزّ وجلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت …»
این اولین پیامی است که ۲۷ اسفند سال ۱۲۳۶ شمسی توسط تلگراف در ایران مخابره شد. عباسعلی خان دنبلی" نخستین ایرانی است که زبان مورس را آموخت و به عنوان تلگرافچی، اولین تلگراف بین مدرسه دارالفنون و کاخ گلستان را برای ناصرالدین شاه قرائت کرد
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
34.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ دیگ یا توپ ؟!
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
9.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ شهادت نیستی نیست ، برای آبادانی ایران و رفاه مردم ما به رییس جمهوری نیاز داریم که شهید زندگی کند ... مراقب باشید که به چه کسی وکالت می دهید ...🇮🇷🧿🇮🇷
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3
📸 ناصرالدین شاه سه ماه پیش از نخستین سفرش به اروپا طرز استفاده از قاشق چنگال را آموخت.
او گفته بود: نمی فهمد چطور کسی می تواند با ادوات غذا بخورد چون «مزه از انگشت ها شروع می شود
🔘کارگاه آموزشی/تاریخ بدانیم 👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2976842002C42d75c84f3