✍ آیتالله شیخ محمدابراهیم #حاج_شریفی_خوانساری
در اصفهان از محضر #آخوند_ملامحمد_کاشی، #میرزا_جهانگیرخان_قشقایی و علامه میرزا محمدهاشم خوانساری(چهار سوقی) استفاده کرد.
🔹سپس به نجف عزیمت نمود و در محضر آیات عظام #سید_محمدکاظم_یزدی، #آخوند_خراسانی و #شیخ_الشریعه_اصفهانی زانوی تلمذ زد.
✨شیخ محمد ابراهیم با وصول به مقام اجتهاد به تهران آمد و با اقامت در نزدیک #میدان_بهارستان به انجام وظایف شرعی و اجتماعی پرداخت.
📚 آن عالم جامع الاطراف علاوه بر احاطه علمی در فقه و اصول و دیگر علوم متداول حوزوی در ریاضیات، هیأت و نجوم، حکمت و فلسفه و نیز علوم غریبه و کیمیا مهارت داشتند و در این باره آثار ارزشمندی از خود به جا گذاشتند.
💠 #کارمند_مجلس
شیخ محمدابراهیم در دوره های پنجم و ششم و از دوره هفتم #مجلس_شورای_ملی، سرپرستی دایره تندنویسی مجلس و نظارت و همکاری در امور #کتابخانه_مجلس را بر عهده داشتند.
✨پس از تصویب لایحه متحدالشکل نمودن لباس مردم، آن روحانی بصیر علی رغم مزایای فراوان مادی و اجتماعی، شجاعانه از کلیه مشاغل اداری استعفا داد که موجبات بغض ایادی دستگاه حاکمه را به همراه داشته است.
ایشان پس از استعفا با دوست دیرینه اش ادیب برجسته #ملک_الشعراء_بهار در #شورای_عالی_معارف مشغول فعالیت های علمی و آموزشی گردید و در #مدرسه_سپهسالار، #دارالمعلمین و #دارالفنون به تدریس پرداختند.
🕌 @tarikh_hawzah_tehran
تاریخ حوزه طهران
۴. تظاهرات علیه هژیر، و سید مرتضی مستجابی که قرآن به دست پیشاپیش مردم حرکت میکند👇 🕌https://eitaa.co
۴. شرکت فعال در تظاهرات علیه هژیر:
🔹آیتالله مستجابی:
«هژیر با توجه به سابقهای که داشت، با مخالفت شدید آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام روبرو شد. تظاهرات گستردهای در تهران بهپا شد که من، خود، محور حرکت آن بودم. بهدستور آیتالله کاشانی اجتماعی عظیم بهراه افتاد. در ابتدای صف، حقیر بودم که در دستم قرآن کریم بود که آن را در دستمالی تمیز پیچیده، در صف اول جمعیت، بهطرف مجلس حرکت کردیم.
پشت سر ما علما و طلاب بودند که از قم و دیگر بلاد برای شرکت در این کار بزرگ آمده بودند و تعدادشان زیاد بود. بعد از علما، جمعیت فدائیان اسلام حرکت میکرد و پس از آنها، مجمع مسلمانان مجاهد که آیتالله کاشانی آنها را هدایت میکردند و پس از این قشر تحصیلکرده، مردم کوچه و بازار بودند.
میگفتند که اول جمعیت درب #مسجد_سپهسالار، جنب مجلس شورای ملی، و آخر جمعیت نزدیکی مسجد شاه (امام فعلی) بوده است. مقابل مدرسۀ سپهسالار که رسیدیم، کامیونهای نظامی از دور پیدا شد. مرحوم سید حسین امامی و مرحوم خاقانی مرا سر دوش خود گرفتند و حرکت خود را دنبال کردیم بهسوی مجلس شورا. شعار ما این بود که: «دولت خائن هژیر لیاقت ادارهکردن مملکت را ندارد.»
سه صف نظامی جلوی ما را گرفت. میان آنها سرتیپ دفتری بود... سرتیپ دفتری با چوبدستیاش به پای من زد. من هم با پاهایم به سینۀ او زدم و به زمین افتاد.
سرتیپ دفتری دستور زدن داد. اول با ته تفنگ، سپس با سر نیزه و بعداً با فشنگ. البته قصدشان این بود که مردم را بترسانند و رعبووحشت ایجاد کنند. آقای خاقانی که من روی شانهاش قرار گرفته بودم، پیاپی سرنیزه به ران پایش خورد و خون از آن فواره زد. بوکسور ایران بود؛ قدبلند و رشید. تمام خونهای پاهایش را میگرفت و به سر و صورت و بدنش میریخت؛ یکپارچه خون شده و از حرکت نایستاد. ما به درب مجلس رسیدیم، بعضیها زخمی شدند.
پس از سخنرانی که آرامش در پی نداشت، به خانۀ آیتالله کاشانی برگشتیم. آقا خیلی ناراحت بودند. خواسته بودند به خیابان بیایند که مردم پامنار نگذاشته بودند. در هر حال، مرا که دیدند، فرمودند: به من خبر دادهاند که شما شهید شدهای! حقیر گفتم: فعلاً خدمت شما هستم.
زخمیها را به سالن خانۀ آقا آوردند و پزشکان شروع به معالجه و مداوا کردند.
به اکثر رسانهها، از داخلی و خارجی، تلفن شد که برای مصاحبه با آیتالله کاشانی حضور بههم رسانند. همگی آمدند و به هر زبانی با آنان مصاحبه شد و جریان روز را برای آنها تعریف کردند.
تا اینکه سپهبد رزمآرا و سرتیپ دفتری، رئیس کل شهربانی، به خانۀ آقا آمدند و تقاضا کردند زخمیها را به درمانگاه ببرند، ولی آقا اجازه نداد و خطاب به آنان فرمودند: پدرسوختهها! با پول ملت گلوله میخرید و به خود ملت شلیک میکنید؟! به هژیر بگویید نعشت را در #میدان_بهارستان میاندازم!
در حالی که آیتالله کاشانی بینهایت ناراحت و خشمگین بودند، آنها مرخص شدند.
آن روز و شب در خانۀ آقا مردم خیلی در رفتوآمد بودند و مواظب بودند که خطری آقا را تهدید نکند. در همین روزها بود که نواب صفوی با تلاش پیگیر خود، مبارزات سیاسی و اجتماعی را به دستور آیتالله کاشانی دنبال کرد. با سقوط هژیر در آبان ماه ۱۳۲۷، محمد ساعدی مراغهای جای او را گرفت که کابینۀ او هم ۶ ماه بیشتر دوام نیاورد.»
📚خاطرات آیتالله مستجابی، ج 1، صص 105 ـ 102.
🕌https://eitaa.com/tarikh_hawzah_tehran